دوستان عزیز، خواستم از همه اتون تشکر ویژه کنم. از پیامهای تک تک شما سپاسگزارم. همگی با محبتید و بینهایت لطف دارید.
گوشی را بعد از مشاوره با تراپیستم در مورد کنترل استرس قطع کردم و به راستین زنگ زدم که خبر بد را بمن داد، خبر مثل اوار رو سرم ریخت، حال راستین خیلی بدتر از من بود. اومد خونه و نشستیم حرف زدن و فکر کردن، ملامت کردن و تشویق کردن. قرار بود کار راستین از فوریه تو اون شرکتی که من ازش بعنوان شرکت برده داری اسم برده بودم شروع بشه. از شرکت تماس گرفته بودن که لازمه تو فلان برنامه و بهمان برنامه هم قوی بشه برای همین سه ماه دیگه، بعد از یک مصاحبه دیگه….
دارم میرم دانشگاه، سه شنبه اخرین ازمایش خرگوشیم را دارم و اخر هفته اسباب کشی. از دیشب شروع کردیم جمع کردن وسایل. البته بهتره بگم راستین شروع کرده جمع کردن وسایل. سعی میکنم سمت وسایل سنگین نرم و کمتر خم و راست شم. همزمان عصرها میزنیم از خونه بیرون برای خرید وسایل خونه و بچه. گاهی که خودم را با یک شکم گنده تو اینه های فروشگاهها میبینم جا میخورم اما وروجک شیطون هم بلافاصله چندین مشت و لگد حواله میکنه که یاداوری کنه حضور داره.
بازم مترو و نوشتن.
دوسه هفته ای باید هرروز برم دانشگاه، مترو سوار شدن همان و نوشتن همانا
بازم مترو و نوشتن.
گفته بودم بهتون که توی دسامبر اسباب کشی داریم، خونه توی بروکلین بود یک خونه ۹۰ متری که سایز خونه و کمدهای زیادش و بخصوص قیمتش مناسب ما بود. فقط اپارتمان کواپ بود. یعنی ساختمون هیئت امنایی اداره میشد. همزمان یک اپارتمان دیگه هم تو منهتن پیدا شد که شانسی و (تحت شرایط خاص مالیاتی) قیمت نسبتا مناسبی داشت اما همچنان خیلی گرونتر از اپارتمان بروکلینی بود. کلی مشورت کردیم و دیدیم اگه منهتنی را بگیریم تقریبا بیشتر حقوقمون اخر ماه سر به سر خرج میشه برای همین تصمیم گرفتیم بروکلینی را بگیریم و منهتنی را رد کردیم، روز بعد بود که از طرف اپارتمان بروکلینی بهمون اطلاع دادن، ما را با وجود پسند صاحبخونه رد کردن. اقای معاملاتی میگفت مدارکتون کامل کامل بود و هیچ ایرادی توش نبود. صاحبخونه هم که شما را پسندیده بود. واقعا نمیفهمم چرا رد کردن. اما ما یک حدس داشتیم، هیئت امنا جهود ارتودکس بودن و احتمالا بخاطر ایرانی بودنمون رد کرده بودن. میتونستیم شکایت کنیم و پرونده را به دادگاه بکشونیم اما هیچ کدوم ما حال و حوصله شکایت و دادگاه بازی نداره. به خونه منهتنی زنگ زدیم و خوشبختانه هنوز اجاره نرفته بود. دیگه برای اون اقدام کردیم و مدارک کامل فرستادیم و تا اخر این هفته قراره خبر بدن. این یکی ساختمون متعلق به یکی از سازنده های بزرگ نیویورکه و تقریبا نوسازه. طرف مسئول گفت مدارکتون کامل و بی نقصه. خلاصه احتمالش زیاده تا دوهفته دیگه اسباب کشی کنیم و بریم منهتن و سبک زندگی منهتنی. هرچند همینطوری هم ما هفته ای یکی دوبار برای گردش میریم منهتن و فکر نمیکنم خیلی سبک زندگیمون عوض بشه. موقعیت اپارتمان خیلی خوبه، یک بلاک( کوچه) با هادسن ریور واب فاصله داره. بیست تا سی دقیقه با سنترال پارک، یکربع با هادسن یارد و ده دقیقه تا تایمز اسکوارو برایانت پارک. خلاصه هرسمتی بریم به یک محل تفریحی میرسیم. هرچند اجاره اش سهم بزرگی از حقوقمون را میخوره اما گفتیم چندسالی هم منهتن زندگی کنیم قبل اینکه کامل از شهر دل بکنیم و بریم یک خونه اطراف شهر بگیریم. شانس هم که هولمون داد به سمت این خونه خوش قیمت و بریم ببینیم چی میشه :))
دیروز دومین ازمایش خرگوشی را بار گذاشتم و تموم شد، میمونه سه هفته انالیز سمپل و کار رو داده ها و گزارش نویسی تا قبل ازمایش بعدی. عملا بعد هر ازمایش نفس راحت میکشم، دوتا ازمایش دیگه هنوز مونده که کارهای عملی گرنت امسال تموم بشه و یکمی استرس اشون را دارم. اخه عملا بعد ازمایش دیروز احساس میکردم یک دور رفتم توجال و برگشتم، همه بدنم کوفته بود و خسته بودم. با این وجود امروز هم مجبور بودم برم دانشگاه برای انالیز سمپلها. خلاصه تو سرنوشت من نوشته شده کار سنگین. زمان هم که بشدت تند میگذره، عملا همه کارهای سنگین افتاده برای این ماههای اخر، بذار لیست کنم که ببینید چقدر کار و کار عقب مونده دارم.
خسته از یک روز کار روزانه تو مترو نشستم و دارم برمیگردم خونه. تو سال گرنتی امسال، احتیاجه ۴ تا ازمایش خرگوشی را کامل کنم. بچه های قدیمی میدونن ازمایشهای حیوانی چقدر انرژی بر و استرس زا هست. اولین ازمایش را ماه پیش انجام دادم و دومین اخر هفته هست. ماه پیش قبل ازمایش دوهفته بیخوابی شدید همراه با استرس گرفته بودم، اولش فکر میکردم هورمونی هست و میگفتم اگه تا اخر بارداری اینطور باشه چیکار کنم؟! بعد که ازمایش را انجام دادم و شبش اروم و راحت خوابیدم فهمیدم ناخوداگاه استرس ازمایش را داشتم. اخه درسته دوتا شاگرد دارم اما عملا فقط کارم اضافه تر شده چون باید به اونها هم اموزش بدم و همه کار گرنت با خودمه. خوشبختانه برای ازمایش دوم که چند روز دیگه است استرس ندارم و راحتم. چیز دیگه ای که میتونم اضافه کنم راحتی فوق العاده بارداریمه. برخلاف تصورم تاحالا بینهایت همه چی راحت پیش رفته. یعنی انقدر تقریبا بدنم مثل قبله که تا همین چند هفته پیش قبل اینکه تکونها محسوس بشه، خیلی اوقات یادم میرفت باردارم. نه حالت تهوعی، نه ویاری، نه دل درد ازاردهنده ای. فقط کمی ضربان قلب بالا و نفس تنگی دارم که دوماهی زیر نظر دکتر قلب بودم و اخرش گفت طبیعی هست و مشکل خاصی نداری و و برو بسلامت. خوب من رسیدم ایستگاه. بقیه تغییرات تو پست بعدی