My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

اپیدت کاری

این مدت چندباری خواستم بنویسم حتی موضوع تو ذهنم شکل گرفته اما بعد نتونستم روی کاغذ بیارم. البته بهتره بگم توی وبلاگ.

مطالب زیادی میتونست موضوع این پست باشه اما بعضی هاش سانسور شدن بعضی هاش هم زمانشون منقضی شده. پس بریم سراغ موضوع کار و بار که همیشه موضوعی بوده که بخشی از ذهنم را مشغول کرده و راحت میتونم ازش بنویسم.
حدود یکماهی هست از ایران برگشتیم، با اینکه تموم مدت توی ایران منتظر برگشتن بودم اما وقتی رسیدم امریکا نتونستم بلافاصله برگردم به روتین کار، خصوصا که بخاطر وقفه شروع سال جدید گرنت که هرسال از جولای هست کارهام شروع نشده. همیشه یک وقفه یکی دوماهه بود موقع شروع سال جدید بود که برنامه کاری سال جدید را با اف دی ای بریزیم، اما این سری دانشگاه هنوز نتونسته بودجه را تنظیم کنه و اف دی ای هم منتظر نتیجه اعلام بودجه هست. میزان بودجه میگه چقدر ما درسال میتونیم ازمایش حیوانی داشته باشیم تا برنامه سال جدید را تنظیم کنیم. استادم هم کامل کنار کشیده و پی ای جدید هم میگه گرنت عملا برای تو هست، یک جورهایی عذاب وجدان دارم که کارها توش وقفه خورده و کاری هم از دست من برنمیاد درحالی که الان عملا من مسئول گرنتم. 
دیگه اینکه این مدت خیلی در مورد کار جدید فکر کردم. یادتونه گفتم مشاور گرنت یک پروفسور از استرالیا هست، میتونم بگم یک پروفسور بمعنای واقعی. رفتم پابلیکیشنهاش را ببینم، انقدر کتاب و مقاله داره که قابل شمردن نبود، یک چیز عجیب غریبی کارش درسته. بعد فکر کردم واقعا دوست داری یکی مثل اون باشی؟ واقعیتش اول از همه حتی اگه از همین امروز همه زورم را برای یادگیری بذارم هیچوقت به پای اون نمیرسم. ثانیا باز ته قلبم نتونستم اون علاقه را به اینهمه یادگیری و دست و پا زدن پیدا کنم. فیلدی که کار میکنم ( پوست) خیلی محدوده و برام کسل کننده شده. اگه راههایی باشه که از این محدوده بیام بیرون خوبه اما اگه تا اخر عمر حرفه ای مثل استادم تو همین دایره بمونم، نه این چیزی نیست که بخوام. گاهی میگم ای کاش فیلدم کنسر یا ژنتیک بود، چقدر جا برای پیشرفت داشت…
یک مطلب خجالت اور، جلسه با این پروفسور و پی ای جدید که اونهم یک استاد عالی تو زمینه خودش هست داشتم. بعد این پروفسوره از من سوال میکرد، چون لهجه استرالیایی داشت هیچی هیچی نمیفهمیدم، پی ای هم که بنده خدا فرمالیته پی ای شده و از پوست و تحقیق ما هیچی نمیدونه، خلاصه پی ای شده بود مترجم من که سوال با لهجه استرالیایی را به سوال با لهجه امریکایی دربیاره، خیلی خیلی اوضاع خجالت اوری برای من بود که هیچی از حرفهای اون پروفسوره نمیفهمیدم و از پی ای میخواستم ترجمه کنه.
بعد یک خاطره بگم همین پی ای، استاد فارماکوکینتیک من بود، و یکی از کسانی که من سال اول و دوم هیچی از حرفهاش نمیفهمیدم  چون لهجه امریکایی داشت و چون درس اصلیم بود فقط با خوندن جزوه نمره میگرفتم. چه چرخش روزگاری شده.
از نگرانی بعدیمون هم بگم. اینکه کار پیدا کردن راستین برامون طلسم شده، معمولا پیدا کردن کار اول توی یک رشته تخصصی و رقابتی خیلی سخته. اما این قضیه برای راستین که سابقه کار و تحصیل تو امریکا هم نداره خیلی سخت تر شده، دوماهه که دنبال کار هست و فقط یک مصاحبه گرفت که رد شد. رشته اش اگه کار مرتبط پیدا کنه خیلی خیلی خوبه اما متاسفانه اوضاع پیدا کردن کار خوب پیش نمیره، یک نفر تو همین رشته میگفت تا یکسال دنبال فرصت کاری میگشته و دست اخر موفق نشده. این وضعیت خیلی شرایط ناامید کننده ای برامون شده، البته راستین شروع به درس خوندن کرده که پروانه دوم را هم بگیره و رزومه اش را بهتر کنه اما درکل اوضاع سختیه. 
همین دیگه. تصمیم گرفتم ترم دیگه درس بدم، واقعا معنی نداره وقتی کارم اکادمیک هست از درس دادن فرار کنم، از همین امروز صبحها درس میخونم عصرها اسلاید درست میکنم تا ازمایشهام شروع بشه. 
فعلا