My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

مسابقه

سلام سلام، 

کارت راستین هم درحال اومدنه و ما خیلی خوشحالیم، البته اونقدر دیر اومد که همه خانواده من رفتن یا دارن میرن سفر کانادا خونه برادرم و من بجای ایران میرم کانادا برای دیدنشون. اما سفر راستین همچنان برقراره. 
خوب بریم سر بحث جدید، بذارید از اینجا شروع کنم، هرسه شنبه کجا میرم؟ میرم یک کلاس فارماکولوژی بشینم و به درس گوش بدم. چرا؟ چون همش احساس میکنم باید بیشتر یاد بگیرم. البته وقتی دانشجو‌ نیستی همینطوری سرکلاس نشستن دردسر داره اما خوب حل شد و مساله این نیست.
چندوقته با چندتا پزشک ساکن امریکا تو اینستا درتماسم، اونها درگیر گذروندن تخصص اشون هستن. بعد همینطور احساس میکنم عقبم و باید بیشتر تلاش کنم. جالبه تو مخم هم نمیره که خوب تو رشته خودت به اخرین درجه رسیدی و فقط باید تو این محدوده علم ات را بالا ببری. حس میکنم توی یک مسابقه هستم ا. دقیقا حس میکنم مسابقه زندگی من تموم نشده و باید بیشتر تلاش کنم، باید بالاتر برم و اینه که اذیتم میکنه. مثلا همینطور تو ذهنم هست که باید امتحان های هم ارزی داروسازی را بدم درصورتی که عملا هیچ تاثیری تو پیشرفت کاری من نخواهد داشت و من تصمیم دارم کار اصلیم تحقیق باشه، بعد این که هیچی تازه جدیدا فکر میکنم رزیدنسی کلینیکال فارماسی راهم برم و  اینجاست که خودم متوجه میشم یک مشکلی هست. اخه اینهمه امتحان برای چی؟ واقعا برای چی؟ برای اینکه من همیشه خودم را کم میبینم؟ برای اینکه احساس میکنم هنوز خیلی خیلی باید جلو برم؟ باور میکنید گاهی حتی باور نمیکنم امریکام و هنوز وقتی میشنوم یک نفر مهاجرت کرده یک لحظه باید به خودم یاداوری کنم، نترس. تو هم مهاجرت کردی و امریکایی. 
امان از این روانشناسهای ایرانی که تا میفهمن خارج از کشوریم میخوان خداتومن از ادم پول دربیارن. فکر میکنم این مشکل را باید از طریق مشاور حل کنم

روزانه

خیلی وقت هست دانشگاه نرفتم، اما امروز برای شرکت تو یک کلاس فوق برنامه دارم میرم دانشگاه. تنبلیم میشد از خونه بکنم و پاشم. اما دیگه یواش یواش روزهای هرروز دانشگاه رفتن و ازمایش داشتن میرسه. دوسه هفته ای هست که برنامم با شروع کنفرانسها سنگین شده، تا اخر ماه اکتبر سنگینی برنامه ها به اوج خودش میرسه و احتمالا تا اخر نوامبر ادامه داره. بعد از اون واقعا نمیدونم که قراره اخرش ما این پاییز ایران بریم یا نه. هنوز کارت راستین نیومده، اما اونقدر زمان گذشته که داره همزمان میشه با صدور گرین کارتهامون. همچنان منتظریم و همچنان ذوق تغییرات بزرگ را داریم، بخصوص برای کار راستین. خوب حتما متوجه شدید علت کمتر پست گذاشتن را، چون تغییرات اونقدر کم بوده که عملا حرفی برای گفتن نذاشته. 

اهان بذارید از درگیری ذهنی جدیدم براتون بنویسم، تازگیها دارم به اینده شغلیم فکر میکنم، کار تو اف دی ای مزایایی داره اما دیگه اونقدر مورد علاقم نیست، بخصوص که باید به شهر بالتیمور نقل مکان کنیم، ساختمون اف دی ای توی شهری بین بالتیمور و واشنگتن قرارداره. جالبه بدونید نادوست او پی تی اش را توی یکی از مرکزهای اف دی ای شروع کرده. و جالبتر اینکه هنوز دفاع نکرده اوپی تی گرفته. و قراره همونجا استخدام بسه. خوب برگردیم به خودم، دارم فکر میکنم سال دیگه برم تو صنعت یا تو دانشگاه بمونم، دانشگاه موندن یعنی استاد دانشگاه شدن، استادها اینجا میتونن از شرکتها یا سازمانهای مختلف گرنت بگیرن و کار ریسرچ را تو ازمایشگاهشون داشته باشن، عین استاد من که گرنت از اف دی ای داشت. و چندتا کلاس هم درس بدن. حقیقتش استادم سال دیگه احتمالا بازنشست بشه. و جاش خالی میشه، از اونطرف تو دانشگاهمون منرا میشناسن و دین تحقیقات یکبار تو حرفهاش غیر رسمی افر داد، دین دانشکده هم که ایرانی هست، پس میتونم شانس داشته باشم تو دانشگاه خودم استخدام بشم اما ایا واقعا میخواهم بعد هفت سال توی این دانشگاه،  بازم بعنوان استاد همین جا ادامه بدم؟ حسن کار صنعت اینه حقوقش بیشتر از دانشگاه هست، احتمالا میزان قابل توجه بیشتر. اما ممکنه کارش تکراری باشه و نواوری چندانی توش نباشه. داره دوراهی سختی میشه. کاردانشگاه اونقدر امنیت شغلی هم داره که ممکنه برای همیشه توش گیر کنی و سالها بمونی. قصد دارم ماه بعد که رفتم کنفرانس حضوری، با یکی دوتا از ادمها که تجربه دارن مشورت کنم. اینهم از این. من رسیدم ایستگاه دانشگاه.