My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

این روزهای پرشتاب

بازم مترو و نوشتن.

براتون بگم خودم را چشم زدم.  شوخی کردم من به چشم زدن اعتقادی ندارم. اما سختی بارداری هم رسید. هفته پیش یکی از بدترین هفته های بارداری ام بود که البته بیشتر بخاطر شرایطم هست. چطوری؟ الان میگم. من تا قبل از بارداری با واژه استرس نااشنا بودم. یعنی استرس میگرفتم اما بصورت معمولی و مثل همه. اما تو این چند‌ماه دوبار استرس شدید گرفتم یکبار حدود دوماه پیش که حدود یک هفته استرس درست لحظه به خواب رفتن میومد طوری که حدود یک هفته ده روز نتونستم درست بخوابم و خستگی و بی خوابی و استرس لحظه خوابیدن اذیتم کرد. ولی بعد که که اولین ازمایش خرگوشیم تموم شد، راحت خوابیدم. یکی هم هفته پیش که بصورت پنیک اتک ملایم اما سه چهار روزه ظاهر شد و خیلی اذیت شدم. خلاصه معجون کارها و برنامه های زیاد و خود ترس از اومدن یک بچه، دست به دست هم داد که سه روزی حال و روزم جهنمی بشه. البته با دکترم و به پیشنهادش با روانپزشک هم تماس گرفتم و قرص دیفن هیدرامین تجویز شد که تا موقعی که دکتر را ببینم استرس هم تموم شده و رفته بود و ایشالله دیگه هم برنگرده. خوب سه روز دیگه سومین ازمایش خرگوشی تو بارداری را دارم اما کمتر استرسش را دارم. اسباب کشی هم افتاد اول فوریه. راستین هم که تو‌ پیدا کردن کار تخصصیش خوش شانس نبوده، مشکل هم به بیشتر به این برمیگرده که اینجا تحصیل نکرده و فرصت ارتباط سازی اولیه که با بودن تو محیط اکادمیک یا کاری را هست نداشته. همه اینها به اضافه نزدیک شدن روز موعود استرس زیادی به هردومون تحمیل میکنه. کوچولوی ما هم خیلی شیطونه و تمام روز حضور خودش را با ضربه و غلطیدن یاداوری میکنه که چیزی به اومدن واقعیش نمونده ( جیغ بنفش)
یک روز بعد: مترو
یک توضیح راجع به کار راستین. تو این مدت متوجه شدیم شرکتهایی هست که شما را برای کار تخصصیتون اماده میکنه اما یک جور برده داری هم میکنه. چطوری؟ اول از همه کلی مصاحبه و امتحان، بعد یک دوره کوتاه اموزشی. بعد میگه من برات کار را پیدا میکنم اما نصف حقوقت برای منه. قرارداد دوساله هم میبندیم و اگه زودتر بیایی بیرون ۱۵۰۰۰ دلار جریمه باید بدی. درعوض باعث میشه سابقه کار تو امریکا داشته باشی و رزومه ات خوب بشه که کار پیدا کنی. ما سعی کردیم سمت این شرکتها نریم اما مثل اینکه دیگه چاره ای نیست. رسیدم ایستگاه

سوالها

بیایید بشینیم با هم حرف بزنیم، من وقتی اتفاقی میافته یک روز کامل تحت تاثیر قرار میگیرم و باید در موردش حرف بزنم تا به یک نتیجه ای با دل خودم برسم، الان هم نه راستین و نه خواهرم هیچکدوم  دردسترس نبودن پس بیایید با هم حرف بزنیم و من از مشورت شما استفاده کنم. امروز دوستم تماس گرفت که ازم مشاوره مهاجرت بگیره، دوستم هم سن من هست. داشتم براش از روشهای مهاجرت تحصیلی و تخصص میگفتم که یکهو دوستم گفتم البته چندسال اول همسرش مجبوره بیشتر ایران باشه، اخه میدونی تو این مدت همسر من کارخونه زد و الان هم خوشبختانه خیلی وضعمون خوب شده. خوب اینجا بود که من عقب گرد کردم و گفتم حقیقتش بهتره راجع به مهاجرت دوباره فکر کنی و یا روشهای سرمایه گذاری را درنظر بگیری و گفتم با فلان دوستمون  تماس بگیر که وضعیت مالیشون شبیه شماست تا بهتر تصمیم بگیری. حالا مطلبی که میخوام راجع بهش حرف بزنم این نیست که در عرض ده سال زندگی دوستم از اینرو به اون رو شده که براش هم خوشحالم. هرچند این موضوع میشه وضعیت اقتصادی ایران که اونهم مبحث جالبیه. درضمن همسر دوستم ادم خیلی خوبی هست که مطمئنم از راه درست کارخونه اش را اداره میکنه. داستان شک و عقب گرد من هست. چرا یکهو من عقب گرد کردم.؟ بعد این سوال پیچید دورسرم که اگه واقعاوضع ادمها خوب باشه مهاجرت براشون خوبه؟مسلما من ادمی بودم که حتی اگه وضع مالی توپ هم داشتم مهاجرت میکردم. بعد دوباره به این فکر کردم کیفیت زندگی من بهتره یا دوستم؟ و انگار یکهو زندگیم زیر سوال رفت. میدونم خیلی چیزها بدست اوردم اما ما هنوز وضع مالی خوبی اینجا نداریم، هنوز اون سبک زندگی تجملی که دوست داشتم را نداریم، هنوز خبری از مهمونیهای مفصل با دوستان هم پایه نیست. تعداد ادمهای دورو برمون اب رفته، البته نه اینکه ما مقصر باشیم اتفاقا خیلیها خواهان دوستی با ما هستن اما زوجهایی که مثل ما باشن تو این جمع خیلیها وجودندارن. حتی ذهنم به این کشیده شد چندمیلیارد معادل چقدر دلار هست، و اگه من چندمیلیارد تو ایران داشتم و یک زندگی دوگانه بین ایران کانادا ایا راضی تر بودم؟ ایا رضایت الان من بخاطر عادت کردن به شرایطه؟ ایا ده ساله دیگه مطابق صحبتی که به دوستم گفتم ثروتمندهای ایران ثروتمندتر میشن و بی پولها بی پولتر یا مطابق حرف دوستم ایران مدلی از افغانستان میشه. ایا درسته که ادم پولدار ایران بمونه؟ ایا من خوشبختم؟ ایا این زندگی هست که ارزوش را داشتم ؟خلاصه ترسیدم. تو فکر فرو رفتم و زندگیمون را زیر سوال بردم. ممنون میشم درمورد هرکدوم از این مبحثها اگه نظری دارید بگید که کمکم کنه فکرم باز بشه

روزهام

اوضاع و احوالمون چطوره؟ اول که همزمانی opt و ۴۸۵ بمعنای واقعی کلمه شیر تو شیر شد، اخرش انقدر میزان شیر تو شیری زیاد شد که مجبور شدیم opt را کنسل کنیم. حالا یعنی چی؟ با هردو من میتونستم اجازه کار بگیرم اما opt پروسه اش سریعتر بود و البته ۴۸۵ منتهی به گرین کارت یا شهروندی میشه. بعد چون opt پروسه کار غیر مهاجرتی هست و ۴۸۵ درخواست گرین  کارت و مهاجرت، بهمون گفتن بمحض فایل شدن ۴۸۵ اگه درخواست opt کرده باشید درخواست opt اتون ریجکت میشه.حالا یا باید بیخیال opt میشدیم یا سه ماهی صبر میکردیم جواب opt که اومد ۴۸۵ را فایل میکردیم. حدس میزنید ما کدوم راه راانتخاب کردیم؟

بعله تصمیم ما این شد که opt اپلای نکنیم و فقط با پروسه ۴۸۵ ادامه بدیم ، الان مدارک را فرستادیم وکیل و اون هم تو همین یک هفته میفرسته اداره مهاجرت و فایل میکنیم. فقط ۴۸۵ مشکل زمانی داره، یعنی وقتی فایل بشه موندمون وابسته به ۴۸۵ میشه، و چون من هم دارم فارغ التحصیل میشم تا زمانی که کارتهای کار و سفر نیاد منم حق کار ندارم، هاهاها جفتی بیکار میشیم. البته استادم گفته شغل و حقوق پست داکت محفوظ میمونه:)) امیدوارم.  حالا کی کارتها میاد؟ از روز فایل ۴-۸ ماه بعدش. تازه از ژانویه هم دانشگاه گفته تو پست داکی و کارتت را بده تا بهت حقوق بدیم و‌اینطوری هست که از ژانویه بی حقوقم. دیگه اینکه احتمالا تا ۳-۴ هفته دیگه دفاع کنم. یعنی تک تک کارها را دارم پیش میبرم اما اصل کار ننشستم درس بخونم و اماده بشم، حتی همین دیروز تزم را برای اعضا کمیته ام فرستادم و گفتم من اخر فوریه یا اول مارچ قصد دفاع دارم. احتمالا اخر هفته هم تقوم میفرستم که همشون سر یک تاریخ و روز با هم توافق کنن. و اما من بیشتر روزم را به خوابیدن وهله هوله خوردن و‌خوابیدن میگذرونم، حقیقتش استرسم خیلی کمتر از امتحان جامع یا پیش دفاع هست اما برای اون دوتا اون موقع کامل اماده بودم الان بیشتر استرسم اینه چرا با وجود اینکه وقت کافی برای اماده شدن دارم اماده نمیشم!! حالا که از همه چی غر زدم یواشکی یک غر ریز هم بزنم که بچه دار شدن هم داره کم کم نگران کننده میشه. یعنی نه خیلی نگران کننده باشه( میدونم مشکل جدی نداریم) اما این ماهها من زمان ازاد زیادی مال خودم دارم و برنامم دست خودمه و بهترین موقع میتونست باشه برای مصیبت بچه داری. 
خوب فردا روز ولنتاین هست و ولنتاینمون  مبارک، فردا بمناسب ولنتاین ما میریم برای اولین بار رستوران کره ای، خیلی تعریف غذاهاشون را شنیدم . احتمالا دفعه بعد که بنویسم یا خیلی به دفاعم نزدیک باشم یا دفاع کردم و این پی اچ دی را بوسیدم گذاشتم کنار( با بوسه انداختنش اونور:))