My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

زندگی کاری

سلام

تو پست پیش یکی دوتا کامنت گرفتم که ممکنه سوال شما هم باشه و پیشنهاد میکنم جوابم را به کامنتها بخونید.
دیگه براتون بگم زندگی فعلا رو روال سابق ادامه داره. پسرک شبها ۹ ساعت مداوم میخوابه و ما راضی هستیم. جدیدا مهد هم که میره از تو اسانسور ذوق میکنه و خوشحال بنظر میرسه. اخ قول داده بودم  یک پست راجع به بچه و بچه داری هم بنویسم. باشه برای دفعه بعد.
فلوشیپ منم تمدید میشه. اتفاقا هفته پیش یک پیشنهاد شغلی برای کارولینا شمالی داشتم که ردش کردم. به دو دلیل. یکی اینکه پیدا کردن کار برای راستین خیلی سخت تر میشه تو اون ایالت و دوم ایالتی نیست که بخواهیم دائم بمونیم.و سوم ازمایشهای خرگوشی داشت برای تولید داروهای چشمی که تصورش هم اذیتم میکنه. بله متاسفانه ساخت داروها بشدت به ازمایشهای حیوانی وابسته هست و این ازمایشها نه تنها رو موش بلکه خرگوش و سگ و میمون هم انجام میشه. خوبی فلوشیپ الانم استفاده از نرم افزارهای شبیه سازی بجای  ازمایشهای انسانی و حیوانی هست، اما همچنان داده های اولیه را از ازمایشهای انسانی میگیریم. میدونستید فلوشیپ من تو دپارتمان شبیه سازی ازمایشهای  انسانی یعنی فاز۳ کلینیکال داروهای ژنریک هست؟ ( پاپ پی کی) میدونستید کل ادمهای این بخش ۷ نفر هست بعلاوه ۴ تا فلوشیپ؟ کلا ساختار اف دی ای اینطوریه. کلی بخش تخصصی داره با ۷-۸ نفرادم تو هر بخش. یعنی شاید فکر کنید کلی ادم تو اف دی ای کار میکنن، درسته اما ساینتیست های دارویی کمن چون بخشهای دیگه مثل غذا و تجهیزات و غیره هم هست و البته  شغلهای دیگه مثل سکیوریتی، ای تی و غیره. و برخلاف ایران تنها یک اداره مرکزی اف دی ای داره با یکی دوتا شعبه کوچیک تو ایالتهای دیگه 
بگذریم بریم سر بحث خونه  
ما اگه از نیویورک بریم یا نیوجرسی خونه میگیریم یا واشنگتن دی سی یا کالیفرنیا.
راستی یادتونه من قرار بود یک برنامه شبیه سازی که کدزنی داره را یاد بگیرم و میترسیدم نتونم. ( نانمم) ببخشید فارسی مینویسم این وبلاگ دوفونت انگلیسی فارسی را با هم قبول نمیکنه. خلاصه مدتی هست که یادگرفتم و الان توش راحتم. درواقع چون زیر بناش فارماکوکینتیک هست، بنظرم راحت تر از برنامه هایی مثل ار هست. اخ که هنوز تو آر گیرم. البته مجبور هم نشدم ازش استفاده کنم منم هی درمیرم و پروسه مهارت پیدا کردن توش را عقب میندازم. 
چی میگفتم؟ اهان هیچی اینکه چندماه تا یکسال دیگه همین فلوشیپم و دپارتمانی که هستم زور نمیکنه که هرماه برم دی سی. فکر کنم اخرین بار سه چهارماه پیش بود که رفتم. و هفته دیگه هم یک روز میرم.
دیگه هیچی

مکزیک

صبح دوشنبه هست و اولین روز کاری بعد مسافرت. دست و دلم به کار نمیرفت که کامنت دکتر ربولی را دیدم و تصمیم گرفتم کمی از مکزیک بگم.

کنکون مکزیک حکم انتالیای ترکیه را برای امریکاییها داره. یعنی امریکاییها برای خستگی درکردن و کنار دریا معمولا یا میرن جزایر کاراییب یا هاوایی یا کنکون مکزیک.
ما هتل ال-اینکلوسیو گرفته بودیم. من خودم تاحالا انتالیا نرفتم که بتونم کنکون را با انتالیا مقایسه کنم. اما درکل بنظرم هتل بدی نبود. تنوع غذا و فراوونی غذا خیلی خیلی بیشتر از انتظارم بود، ۵ تا استخر و یک پارک ابی بزرگ هم داشت. دوسه روز اول هوا بارونی و طوفانی بود، یعنی یک دقیقه هوا صاف میشد ۵ دقیقه بارونی و ملت هم یا زیر بارون تو استخر بودن یا با شدت گرفتن بارون میومدن تو هتل و تو بوفه و رستورانها یا کافی شاپ میخوردن و مینوشیدن. اب استخر بخاطر طوفان و بارندگی ولرم رو به خنک بود
ما خانوادگی رفته بودیم. خواهرم و همسرش و مادر و‌پدرم از ونکوور و برادرم و خانوادش از مونترال و ما هم از نیویورک تو مکزیک جمع شده بودیم. بعد ده سال اولین بار بود که دوباره همگی دور هم جمع میشدیم. طرف غروب یکشنبه بود که پسرک تب کرد و تا صبح نخوابید. بذاق زیاد و غلیظ با تب بالای ۳۸.۵ و بیقراری و گریه زیاد. از دوشنبه هوا افتابی و اب استخرها گرم شد اما ما دستمون به پسرک بند بود. دکتر هتل اومد و با توجه به تب بالا گفت ببرید بیمارستان. اما اول از همه بنظرم دکتر بی تجربه اومد، ثانیا من تجربه اورژانسهای بیمارستان کودکان امریکا را داشتم و ثالثا از انتی بیوتیک گرفته تا او ار اس و استامینوفن و تب گیر و همه چی با خودم برده بودم. خلاصه تصمیم گرفتم با استامینوفن تب را مهار کنم و یک انتی بیوتیک هم اضافه کنم محض احتیاط تا برگردیم نیویورک. بعد از ۲۴ ساعت تب پسرک کامل قطع شد و منم یادم افتاد که دوسه روز پیش پسرک خیلی دندون قروچه میرفت. و با دیدن دندونهای اسیاب و دوتا دندون نیشی که یکهو نمایان شده بودشصتم خبردار شد که تب و بیقراری و گریه برای دندون دراوردن بوده. قبلا همچین تجربه ای نداشتیم و بدشانسی بود که صاف دندون پسرک تو مسافرت دراومد، خوشبختانه مشکل پسرک جدی نبود و دو روز اخر تونستیم کمی خوش بگذرونیم. پسرک را پارک ابی و استخر بردیم و یواش یواش با اب بازی مشغولش کردیم. فرصتهای کوتاهی هم خودمون دریا و استخر رفتیم. اما درکل مسافرت با بچه از زمین تا اسمون با مسافرت بدون بچه فرق داره. تو این نسافرت بارها و‌بارها یاد روزهای ارامش و بدون دغدغه و مسئولیت بدون بچه کردیم، بقول برادرم کار همونه فقط محیط عوض میشه. پسرک هم دو روز اخر خانوادم را شناخته بود و باهاشون بازی میکرد. عملا میشه گفت بخش خوب مسافرت ما به دو روز اخر اونهم بریده بریده منتهی شد.
چهارشنبه صبح اوبر همون اسنپ ایران را هم گرفتیم و چندساعتی رفتیم بازار معروف و محلی کنکون. یک بازارچه خیلی خیلی کوچیک و داغون که کیف و لباس و تیشرت و مشروب میفروختن به قیمت بالا. کلا جای دیدنی نبود فقط در و دیوار رنگی داشت که برای عکس خوب میشد، دوساعتی گشتیم و فرار بسمت هتل. کنکون شهر فقیری هست که پر از انواع و اقسام هتلهای لوکس و خوبه. فکر نمیکنم کسی داخل شهر بره و همه وقتشون را داخل هتلها میگذرونن. 
اینهم یک سفرنامه کوتاه و عجله ای.
اگه سوالی دارید تو کامنت پاسخگو ام.
این ماه قراره یک ماه پرمشغله کاری داشته باشم و پروژه فلوشیپم را تحویل بدم. شاید بتونم یک پوستر از توش در بیارم که بیشتر تو اف دی ای دیده بشم.
اینکه من ساکن نیویورکم و به ندرت تو ساختمون اف دی ای میرم داره به ضررم تموم میشه و ادمها کمتر ازم شناخت دارن. پوستر و پرزنتیشن تنها راهی هست که بتونم فلوشیپ را تمدید کنم تا ببینم کی پوزیشن باز پیدا میشه.
شرایط راستین هم که متاسفانه تغییر نکرده و همچنان دنبال کاره. از اول سپتامبر از  کار فعلی میاد بیرون و میره رو بیمه بیکاری تا بتونه بیشتر وقت برای اپلای کردن و کار پیدا کردن وقت داشته باشه.
اینهم داستان ما.