My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

قبل تولد

همه میدونیم نه اتفاقات بد همیشگی هست نه اتفاقات خوب، اما راستش این مدت انقدر بعد از ابراز خوشحالی و رضایتم از زندگی بلافاصله اوار خبرهای بد رسیده که میترسم بیام بگم زندگی امون برگشته رو روال عادی. بله عادی نه اتفاقات خوب. 
تو این مدت که اومدیم خونه جدید همزمان شده که بار استرس من کمتر بشه و شبها راحت تر بخوابم. حتی میتونم کمی تو طول روز هم بخوابم و از بودن توی تخت و استراحت لذت ببرم. چیزی که تو این مدت بارداری و بخاطر بدو بدو های کاری یا استرس امکانش را نداشتم. راستین هم کار دفتریش را شروع کرده. مسلما کار دلخواه و تخصصیش نیست اما فعلا با شرایط ما بهترین گزینه هست. مثلا صحبت کرده که یک ماه اول اومدن نی نی را مرخصی بگیره. و برای کسی که تازه کارش را شروع کرده خوبه. 
دیگه اینکه چشم نکنم چقدر این روزها و هفته های اخر بارداری را دوست دارم، اصلا دلم نمیخواد تموم بشه و دلم میخواد هر روز و هر لحظه را حفظ کنم. نی نی حسابی بزرگ شده و همچنان شیطونه. عملا باهاش میشه بازی کرد و هردو بازی با نی نی توی شکم را دوست داریم.
یکی دو روز هم هست افتادم دنبال اپلای برای کار، تولد نی نی یک وقفه ایجاد میکنه اما امیدوارم که کار مناسبی برای تابستون پیدا کنم. سایت دانشگاهمون را هم چک کردم و همونطور که اون استاده گفته بود اصلا پوزیشنی وجود نداره که بخوام براش اپلای کنم و همه شغلها گرفته شده. کلا دارم بسمت کار صنعت هل داده میشم. خوب چیز دیگه ای مونده که شرح حال نداده باشم؟ پست بعدی باشه برای قبل تولد نی نی یا بعدش؟
راستی همه کارها انجام شده یا داره انجام میشه بغیر از انتخاب اسم بچه. خلاصه فعلا با کلمه نی نی سر کنیم تا بدنیا بیاد ببینیم چه اسمی بهش میخوره.
بنظرتون درسته اسم حقیقی نی نی را توی وبلاگ بذارم یا بهتره برای اون هم یک اسم مستعار پیدا کنم؟ همین الان هم که منتظر مترو هستم کلی داره بالا پایین میپره و بازی میکنه :))دکتر و و مسئول سونوگراف و تست استرس بچه همه میگن جنین خیلی فعالیه و البته همه اشون هم میگن نشونه خوبیه. ایشالله نی نی سالمی باشه.

اتفاقات بزرگ

سلام از مترو بسمت خونه جدید. هنوز این خط مترو و خونه برام جدیده. از اون خونه قبلی دل کندم اما هنوز حس خونه هم به این خونه جدید ندارم. وسایل جدید دیروز اومد و یواش یواش داریم میچینیم و خونه داره شکل میگیره.

خوب بریم سر زندگی. متاسفانه پدر راستین فوت کرد. حرف خاصی ندارم بزنم جز ارزو کنم روحیه راستین تا اومدن نی نی که هنوز اسم هم نداره بهتر بشه و بتونه تغییر بزرگ بعدی را بخوبی پذیرا باشه و دلش شاد بشه.
نی نی تا سه هفته دیگه پیش ما میاد. ای کاش میشد کمی بیشتر این  ماه اخر کش بیاد. دلم برای بازیهای نی نی تو دلم تنگ میشه. بخصوص که هفته به هفته داره تغییر میکنه و جنین خیلی فعالی هم هست. و بازیهای جنینی اش را دوست دارم. 
امروز هم رفتم رییس دانشکده را دیدم. گفت هدفت چیه و چیکار میخوای بکنی. جا خوردم از سوالش. البته بخوبی منظورش را فهمیدم. ازم میپرسید میخواهی دانشگاه کار کنی یا بری صنعت. بعد گفت اگه قصد داری بمونی باید کلاس بگیری و درس بدی. 
برگشتم سر خونه اول. صنعت یا دانشگاه.امروز  با یک استاد  که حدود ۱۲ میلیون گرنت داره حرف زدم و اون بشدت صنعت را بهم پیشنهاد داد. گفت اونجا پول بیشتری بدست میاری، استرس کاری کمتر داری و با تجربه رتبه بهتری پیدا میکنی اما اگه دانشگاه بمونی دیگه گیر میکنی. 
پ.ن. به یکی از استادها که منرا خوب میشناسه و جز کمیته استخدام هست نامه زدم، و نظرش را خواستم گفت دانشگاه تو همه رشته ها استخدام کرده و الان کسی را استخدام نمیکنه خصوصا که سابقه تدریس و کار خارج از دانشگاه خودمون را هم نداری. خلاصه تکلیفم معلوم شد، باید بگردم دنبال کار صنعت. 
راستین هم فعلا قراره کار غیر تخصصی اما دفتری را شروع کنه. حقوقش بد نیست اما مناسبه، بخصوص که شرایط ما هم بخاطر اومدن نی نی شرایط خاصیه و هنوز نرفته باید مرخصی بگیره. 
اون دختر ایرانی را هم چند تا برخورد دیگه داشتم و مشخص شد که شناخت اولیه ای که ازش پیدا کردم درست بود و تصمیمم در موردش کاملا درست. هرچند بهش حال دادم هم معرفش شدم چون میخواست برای دانشگاه دیگه اقدام کنه هم این ماه هم بهش حقوق میدم. 
خلاصه اینم از شرایط ما. مطابق معمول ماهها و سالهای مهاجرت را با همه ناملایمات، سختیها و شیرینیها بریم جلو ببینیم چی میشه. 

خونه و اتفاقات جدید

بازم سوار متروام، اولین باره از دانشگاه تا خونه جدید با مترو برمیگردم و باید حواسم به ایستگاهها باشه اشتباه پیاده نشم. اسباب کشی انجام شد و برادرم هم دیروز از کانادا اومده که به راستین تو قفسه زدن کمدها و سرهم کردن وسایل و چیدمان کمک کنه. چقدر موهبته بودن فامیل نزدیک توی یک کشور دیگه، حقیقتش بعد اینهمه سال این مدت غربت را حس کردم و دلم می خواست ایران باشم ولی همین حضور کوتاه برادرم عین اب روی اتیش بود و هست. ای کاش توی یک شهر بودیم. ای کاش خانواده هامون پیشمون بودن. بنظرم حضور و کمک خانواده خیلی متفاوت از دوسته و یک چیز دیگه هست. 
کلا بیشتر از تصورم از خونه جدید خوشم اومده و زود دارم بهش عادت میکنم. (همین الان هم مترو داره  از روی پل منهتن رد میشه و یکی از مناظر قشنگ نیویورک جلوی رومه.)
کار و اوضاع راستین تفاوت خاصی نکرده، فقط صاحب کار قبلیش براش مرخصی زایمان را داره درست میکنه که خیالمون را راحت تر کرده. همزمان به دو نفر از دوستهاش برای کار جنرال معرفیش کرده، یکیش میلیونر هست و یکی میلیاردره. خوش اخلاقی و صداقت راستین بهش کمک میکنه هرجا میره دوستش داشته باشن. من مطمئنم اگه یک روزی کار تخصصی خودش را هم بره، همین اخلاقش باضافه حس مسئولیت و البته کمال گراییش کمک کنه خوب جلو بره. ببینیم حالا چی میشه. شاید هم سرنوشت برامون خواب تازه ای دیده.
از خواب تازه حرف زدم، پس خبر بد جدید را هم بدم. دوهفته ای هست که حال پدر راستین خیلی بد شده و ای سی یو بستری هست. متاسفانه چندروزی هست دکترها قطع امید کردن و …. دوست داشتیم راستین برای یک هفته هم شده میرفت دیدن پدرش. اما خیلی به اومدن بچه نزدیکه و وضعیت من هم اضافه شده. خلاصه وضعیت روحی بد ما باز به یک مرحله پایینتر سقوط کرد، اما چیکار میشه کرد. زندگی همینه و ما هم سعی میکنیم مسیرمون را از سختیها و مشکلاتی که سر راهمون شروع به بارش کرده بسلامت بگذرونیم.
تکلیف کاری خودم هم مشخص نیست. اما اون مهم نیست هرچی بشه یک کاریش میکنم. 
و تقریبا رسیدم.
پ. ن. کلی کامنت مونده که فرصت نشده جواب بدم، عذر میخوام و‌ به مرور جواب میدم

تشکر از همه شما دوستان

دوستان عزیز، خواستم از همه اتون تشکر ویژه کنم. از پیامهای تک تک شما سپاسگزارم. همگی با محبتید و بینهایت لطف دارید.

من و راستین سخت تر از اینها را پشت سر گذاشتیم. و امیدوارم این بحران را هم پشت سر بگذاریم. الان همزمان داریم برای راستین چندتا برنامه را پیش میبریم تا درامد‌ موقتی ایجاد بشه تا روزی که کار تو زمینه ای که دوست داره و البته درامد مناسب داشته باشه پیدا کنه.
متاسفانه دیروز خبردار شدم که گرنت من هم برای یکسال دیگه کافی نیست و احتمالا باید تابستون شغل عوض کنم. البته دانشگاه منرا شما هم میشناسید امکانش هست یکهو اخرین لحظه تصمیم عوض کنه و بگه بمون.  هنوز با دین حرف نزدم و باید بهش اطلاع بدم که همچین خبری گرفتم و تکلیفم معلوم بشه که من هم باید دنبال شغل جدید بگردم یا نه!
پیامهای زیادی گرفتم، چون همزمان باید هرروز برم دانشگاه انالیز سمپلها و خونه را هم تا چهار روزدیگه جمع کنیم و بعد هم خونه جدید را بچینیم ممکنه فرصت نشه پیامهاتون را بموقع جواب بدم و باعث نگرانی شما دوستان بشم. خواستم عذرخواهی کنم. ممکنه یک هفته ده روزی گرفتار اسباب کشی بشم. اما تک تک پیامهاتون را خوندم و حتما جواب میدم. از حمایت همه شما ممنونم. 
 

اوار جدید

گوشی را بعد از مشاوره با تراپیستم در مورد کنترل استرس قطع کردم و به راستین زنگ زدم که خبر بد را بمن داد، خبر مثل اوار رو سرم ریخت، حال راستین خیلی بدتر از من بود. اومد خونه و نشستیم حرف زدن و فکر کردن، ملامت کردن و تشویق کردن. قرار بود کار راستین از فوریه تو اون شرکتی که من ازش بعنوان شرکت برده داری اسم برده بودم شروع بشه. از شرکت تماس گرفته بودن که لازمه تو فلان برنامه و بهمان برنامه هم قوی بشه برای همین سه ماه دیگه، بعد از یک مصاحبه دیگه…. 

رو درامد این شرکت برای رفتن به خونه جدید و اومدن نفر سوم حساب باز کرده بودیم و کاملا رفتیم تحت استرس و چه کنیم. 
مشکل فقط سه ماه نبود چون حتی این شرکت هم گزینه بدارین بود و  مناسب نبود. 
مشکل این هست که شش ماهه راستین داره دنبال کار مرتبط میگرده و با مدرک کارشناسی و پروانه های تخصصی کار پیدا نکرده. مشکل اینه راستین کم اورده که کاملا بهش حق میدم. سخته تو این سن و سال وقتی همه هم دوره ایهات مدیری هستن و کار ثابت و درامد بالایی دارن، غرورت را حفظ کنی و سرت را بالا بگیری و نشکنی. راستین تازه داره دنبال کار میگرده و اونهم بعد شش ماه دیگه امیدی نداریم. 
با کار موقت هم نمیشه سرکرد، یعنی تا کی؟ کار موقت، کار کاملا غیر مرتبطی هست که وقت زیادی میگیره حقوق پایینی داره و عملا اجازه درس خوندن به راستین نمیده. درست مثل کار جنرالی که قبل گرین کارت میکرد که انرژی و فرصت درس خوندن را ازش میگرفت. پس کار موقت باید تموم بشه اما با هزینه های جدید چه باید کرد و اخرش چی؟ کار موقت ۱۰-۱۲ ساعت در روز هست حقوقش هم ۲-۳ هزاره.  
تو چند ساعتی که فکر کردیم به این نتیجه رسیدیم که باید بره کارشناسی ارشد بگیره، اما الان که ترم بهار شروع شده، یعنی باید تا سال دیگه پاییز صبر کنه؟! چه رشته ای دقیقا باید بخونه؟ 
درسته که قراره تو رشته های کامپیوتری وارد شه اما نمیخواد وارد کدزنی بشه. یک خوبی تحصیل با گرین کارت اینه که میتونه وام برای پرداخت هزینه دانشگاه و کمک هزینه برای زندگی بگیره. کمک هزینه ماهی ۲۰۰۰ دلار هست، زیاد نیست اما همین کمکه.
بدشانسی دست از سر راستین برنمیداره، احتیاج داره به ثبات و امنیت کاری برسه اما اوضاع مطابق میلمون پیش نمیره.
درظرف چند ساعت از یک خانم باردار ضعیف لوس و متکی به راستین تبدیل شدم به اسمان قوی قبل. اما نمیدونم چند ساعت، روز یا چند هفته با اینهمه هورمونهای به هم ریخته و استرسی که از ناکجا اباد گرفتارم کرده میتونم تو این نقش بمونم و از شرایط وحشت نکنم. راستین یکهو درهم شکسته. سخته تحمل شرایط نامطلوب بعد اینهمه سال و ماه و بدشانسی های مداوم. و من از غم راستین بینهایت غمگینم.  
پ. ن. رشته راستین صنایع بود. پروانه aws ( امازون وب سرویس گرفته) مستری برای این پروانه وجود نداره. مسترهای مرتبط میتونه ( دیتا ساینس یا سایبر سکیوریتی باشه) که هنوز نمیدونه کدوم را بره و ایا میتونه سریعا پذیرش بگیره! 
 کسی را نداریم که بتونه کمک حرفه ای بده. 
ایا بابد بیخیال مستر بشه و یک کار غیر مرتبط دیگه با درامد بهتر ۳-۴ هزار دلاری پیدا کنه؟
فردا ازمایش خرگوشی دارم اما انقدر نگرانی جدید بزرگ هست که دیگه ازمایش و اسباب کشی در مقابلش اهمیتی نداره. 


پ. ن دوم. نمیدونم بخندم یا گریه کنم. میخواستم این چندوقته با مسئول مالی گرنت حرف بزنم ببینم چقدر پول مونده و میتونیم سال دیگه را هم ادامه بدیم. براساس حدس من میشد، شاید درحد ۲-۳ ماه پول کم می اوردیم اما میشد مدیریت کرد. اما مسئول مالی گرنت گفت نمیتونیم یکسال را کامل کنیم و بهتره هرچی پول هست را الان تا جولای خرج کنید. نامه دوم و سوم را هم زدم که با این حساب پوزیشن من هم تا اخر جون تموم میشه، و نمیشه نصف سال گرنت را ادامه بدیم؟ هنوز منتظر جوابم اما اگه جوابش منفی باشه، یعنی من هم باید شروع کنم به کار پیدا کردن. حقیقتش وضعیت و مخمصه فوق العاده سختی داره میشه. هرچند بیکار نمیمونم اما دانشگاه ما را که میشناسید، هیچیش قطعی نیست. یکهو‌میگن نمیشه دنبال کار میگردی بعد میگن میشه. یا برعکس، رو حساب کتابشون حساب باز میکنی بعد میبینی نمیشه.