My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

ازمایشها

سلاملیکم

خوب فردا بعد مدتها ازمایش خرگوشی دارم و امروز دارم میرم اخرین مراحل اماده سازی ازمایش را انجام بدم. ازمایشهای خرگوشی خیلی طولانیه اما نتایجش دست کمی از ازمایش روی خوک نداره. خوب پوست خوک بیشترین شباهت را به ادم داره اما اولا تیم بزرگی از دامپزشکها را میخواد دوم جا و مکان و دراخر هم خوک بدبخت باید قربانی بشه. خلاصه هم ازمایش هزینه بری هست حدود ۱۷۰۰۰ دلار برای هر ازمایش، هم من شخصا دلم برای خوکه میسوزه، درصورتیکه خرگوش خانم به خواب میره بعد هم که بیدار میشه تو قفسش هست. ارره میدونم اخرش اون هم زندگی سگی خرگوشی واری داره اما اگه شما راه حل دیگه ای برای پیشرفت علم پزشکی پیدا کردید لطفا به دنیا اعلام کنید چون بدون این ازمایشها هیچ دارو و درمان جدیدی نداریم. باید بگم خوشبختانه ازمایشهای ما اصلا اسیب زا نیستن، در واقع همین کرمها و پماد و زلهای توی بازار روی پوست گذاشته میشه و مقدار دارو توسط یک وسیله خیلی باریک اندازه مو تو پوست اندازه گیری میشه، حقیقتش هنوز توی دنیا وسیله استانداردی برای اندازه گیری میزان دارو تو پوست وجودنداره. این وسیله تو ازمایشهای انسانی هم استفاده میشه و درد نداره، منتها چون خرگوش و خوک متوجه نیستن تو ازمایشن خودشون را به در و دیوار میمالن یا کرم و پمادها را میخورن، برای همین به خواب میرن. البته طبق دستور اداره نظارت به ازمایشهای حیوانات، خوکها باید توی خواب خداحافظی کنن. خوشبختاته ما تا حالا ازمایشهای کمی روی خوک داشتیم. همه زمان موبور بود هرچند اف دی ای اصرار اصرار که باید تا اخر سال چندتا ازمایش روی خوک هم داشته باشیم. فکر کنم همین توضیحات خودش شد یک پست. 
پ.ن. خوب ازمایش بهم خورد، اونهم وسطش و بعد گذروندن قسمت سخت ماجرا یعنی ست اپ. علتش هم این بود لوله داخل دهن که گاز بیهوشی را به خرگوش میرسونه نشتی داشت و خرگوشه بعد چندساعت بیدار شد، البته جراحی نبود که بترسید بگید وااای. فقط بیدار شدنش باعث شد از بس ورجه وورجه میکنه همه بند و بساطهای ما بهم بریزه ،اخرش من تسلیم شدم و ازمایش را متوقف کردم. دامپزشک ما دوساعت اول کار میاد، اونهم بتازگی. چون الان ماشین گاز بیهوشی گرفتیم. به استادم هم نامه نوشتم اگه دوست داری از این دستگاه استفاده کنی من اکی هستم اما باید هزینه کنی ودامپزشک حداقل ۱۰-۱۲ ساعت اول کار حضور داشته باشه. و من دیگه این مدلی ازمایش نمیکنم که موافقت کرد. حالا قراره هفته بعد ازمایش تکرار بشه. احتمالا براتون سوال بشه پس قبلا چیکار میکردید؟۳ سالی داروی خواب اور خوراکی میدادیم، ۳ سالی هم داروی خواب اور تزریقی میدادیم. 

نیمچه پست



سلام به همراهان و دوستهای خوبم،
خوب تو پست پیش کمی با مشکلات و دغدغه های ریسرچ و تحقیق من اشنا شدید،خوب از اونروز داده های بیشتری انالیز کردم و مشخص شد، بعله تو فرمولاسیونی که من کار میکردم مقداری متابولیت هست، که دوستانی که رشته های تجربی خوندن ممکنه براشون سوال بشه، بحث انزیم و متابولیسم کجا و وجود متابولیت تو فرمولاسیون کجا! درواقع اون ماده دارویی از اون متابولیت ساخته میشد چون سنتزش راحتتره و فرمولاسیون مقداری ناخالصی داشته.  البته همین دلیلی بود‌که  من از اول  فرمولاسیون را بررسی نکردم چون بنظرم منم غیر محتمل میومد اما خبر خوب اینکه مقدار متابولیتی که بر اثر متابولیسم تو پوست ایجاد شده خیلی بیشتره و خوشبختانه ایده اول بودن اندازه گیری متابولیسم پوست را همچنان دارم.  مشکل دوم اینه پروسه چاپ مقاله با fda انقدر طولانی هست که اول بودن و جدید ایده هامون داره از دست میره، ما یک متد جدید داشتیم برای اندازه گیری کلیرنس و ... یکی دوتا فاکتور داروهای پوستی که البته بصورت پوستر چندجا پرزنت کرده بودیم، موبور نویسنده اول هست، حالا جدیدا یک مقاله چاپ شده که ایده را استفاده کرده بودن و موبور بشدت عصبانیه، چون بارها از fda خواسته بودیم چاپ مقالات را سریعتر کنن که نکردن. خلاصه منم پارسال متابولیسم پوست راپوستر داده بودم یک کنفرانس مهم و امسال هم باید دوسه تا پوستر بیرون بدم که همین دغدغه را دارم که یکی ایده را کار کنه و بعدا دست من به هیچ جا نرسه. خلاصه این وسط گیری کردیم. همینطوری این نیمچه پست را بعنوان اگهی تبلیغاتی داشته باشید تا بعد دوباره بیام

بعله دیگه پرونده phd هم بسته شد:)


سلام سلام
خوبید؟ خوشید؟ بعله دفاع تموم شد و چند روزی هم از روش گذشته، اون روز برخلاف تصورم باز کمیته کلی سوال پرسیدن اما درکل جز یکی از اعضا کمیته که ریوایزهای گرامری داده بود هیچ ریوایزی نگرفتم و یکیشون که تو صنعت هست گفت این داده ها حتی از لحاظ صنعت هم عالیه، خلاصه گل و بلبل بود، اما شبش بعد دفاع از تنشن و هیجان تا ۶:۳۰ صبح خوابم نمیبرد و به سوالها و جوابهام فکر میکردم. روز بعد دفاع هنوز ذهنم درگیر بود اما پنجشنبه یکعالمه انرژی داشتم از جمعه که دیروز باشه هم تقریبا برام عادی شد:)) ادمیزاد. 
فرصت نشد بنویسم تا امروز دوشنبه صبح که دارم برمیگردم دانشگاه برای شروع دوباره ازمایشهای گرنت، برای اون عده که یادشون رفته، من از سپتامبر دارم بعنوان پست داک کارهای گرنت را میکنم. خیلی دلم میخواست بشینم و برنامه برای ماههای اینده ام بریزم اما اونقدر فکرم درگیر ازمایشهای عقب افتاده و اماده شدن برای عید نوروز هست گفتم یکماهی عجله نکنم تا موقعش برسه. فقط یک موردش اینه دنبال ثبت نام کلاس مجازی یکی از استادان بنام نقاشی هستم که گفت دوره اشون خرداد شروع میشه. دوم، متوجه شده ام وقتی درمورد مطلبی بداهه حرف میزنم جملاتم را قبل تموم شدن ول میکنم یک جمله دیگه برای توضیحش اضافه میکنم که حالت پرانتزی داره که تو نوشتن استفاده میکنم بعد برمیگردم جمله اولم را کامل میکنم، خلاصه برای تقویت گفتار، بعضی اوقات تو‌کلاب هاوس پراکنده نظرم را میدم تا تمرین مدیریت برای اینده کنم، اول با فارسی شروع کردم اما دوسه ماه دیگه اتاقهای انگلیسی زبان هم میرم. سوم برنامه R را کامل یاد نگرفتم از یکماه دیگه اون را هم شروع میکنم. فکر کنم همینها برای شش ماه اینده کافی باشه تا ead کارتهامون برسه، درضمن مطابق معمول ما وارد یک پروسه مهاجرتی شدیم و پروسه طولانی شد، اولیش فرمهای پر دردسر ۹۴۴ بود که بمحض اینکه ما فرمها را فرستادیم گفتن دیگه لازم نیست و ۱۰۰۰ دلار هم هزینش شد، دوم پروسه از ۲ ماه شده ۵-۸ ماه بخاطر کرونا. اما خوبیش اینه دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره 

تقویم دفاع

یکشنبه ۲۸ فوریه

تقریبا یک هفته تا دفاع مونده ۹ مارچ یا ۱۹ اسفند بوقت ۳ بعد الظهر اینجا یا ۱۱:۳۰ شب شما، تا رسیدن و تموم شدن این روز کذایی دارم لحظه شماری میکنم اما از طرفی هنوز به امادگی کامل نرسیدم که فقط  تمام دفاع را باهم دوره کنم، هنوز تو مرحله بخش بخش اماده کردن هستم. موبور میگفت دوهفته به دفاعش تمرین پرزنت را شروع کرده بوده و ۶۰ بار تمرین کرده( علامت تعجب) درمقایسه با اون من خیلی عقبم اما مهمتر اینه هنوز مغزم خوابه و بهره وری اش بشدت پایینه. هرروز مجبورم مقداری از تز را اماده کنم اما انگار در حد یک لایه سطحی ازش را میگیرم. نمیدونم چطور بگم اما جنگجو و اماده نیستم. 
دوشنبه اول مارچ
بخش عظیمی از کار دفاع کنترل استرس و تنشنی هست که داری، باید کنترلش کرد تا بهترین بازده را داشته باشم، اینجا است که تخصصم به کمکم میاد، علم داروسازی و قرصهای ایندرال. قرص را به بچه های کنکوری برای کنترل اضطرابشون توصیه میکردم و الان خودم احتیاج دارم، از امروز تا روز دفاع. 
شنبه صبح ۶ مارچ
سلام سلام، از حالت اضطراب و ترس رسیدم به درجه خماری و ارامش و امادگی. دیگه اکثر روز را با خیال راحت فیلم و سریال میبینیم و کلا یکی دوبار پرزنت را برای خودم تکرار میکنم و منتظرم که سه شنبه برسه. کمی چالش زمان دارم، یعنی اگه حواسم نباشه و تو هراسلاید یکی دو جمله بیشتر بگم اوضاع خیط میشه. ایمیل زدم به استادم که پرزنت من  یکساعت و ده دقیقه طول میکشه، گفت نه max ۴۵ دقیقه هست، و اگه بیشتر طول بکشه و کمیته خوشش نیاد عواقبش با خودته. حالا خودم یادمه موبور پرزنتش یکساعت بود درصورتیکه مطلب من بیشتره، یعنی مدل حرف زدن استادم واقعا میره رو اعصاب، چه عواقبی!! خلاصه سعی میکنم همون یکساعت تمومش کنم اما برای اینکه یکساعت بشه خیلی باید حواسم باشه که نخوام یک مطلبی را توضیح بدم و روشن کنم چون زمان بیشترمیشه. 
اما درکل واقعا منتظرم که این دفاع تموم بشه. امیدوارم بعد از دفاع بعضی از رفتارهای رو‌مخی استادم هم تموم بشه. استادم قصد داره بازنشسته بشه و میخواد برگرده ایتالیا، شوهرش و خانوادش اونجان، اما چون گرنت را داره و چهار تا شاگردهاش هنوز دفاع نکردن باید یکی دوسالی صبر کنه اما بمن گفت از اردیبهشت میره ایتالیا و ریموت کار میکنه. با اینکه تموم گرنتش دست منه اما ممنون گذار نیست و وگاهی بد ضدحال میزنه. با اینحال اکثر مواقع خوب یا معمولی هست. و حسن پست داک هم اینه زمان کارم کاملا دست خودمه و چون به کار کاملا مسلطم برام راحته و استرس خاصی نداره. 
راستی موبور چطور ۶۰ بار پرزنت راتمرین کرد، جدا زیاده روی هست من نهایتش تا روز دفاع ۱۰ بار پرزنت کنم تازه مشکل زبان هم دارم، این ۱۰ بار هم بخاطر تنظیم زمانه
شنبه بعد الظهر ۶ مارچ
کلا خونه داری را دوست ندارم، امروز که بلند شدم گردگیری کردم یاد ایران افتادم, وقتی خونه را کامل خاک میگرفت و یک کمک داشتم که سه هفته یکبار میومد خونه ۸۰ متری را تمیز میکرد، سه هفته تموم خونه را خاک میگرفت تا تمیزکار بیاد و دستی روش بکشه، اون زمانی که همیشه غمگین و عصبانی بودم، زندگی میکردم اروم حرف میزدم اما یک غم خیلی خیلی بزرگ و خشم نهفته ته وجودم بود، امروز دیدم هرچند هنوز خونه داری را دوست ندارم اما رغبت میکنم دستی به خونه بکشم، گاز را تمیز کنم، و زندگی کنم، این یعنی امید به زندگی، یعنی ته وجودم نسبتا اروم گرفته. میگم نسبتا چون شاید باورتون نشه وقتی میشنوم فلانی کارهاش را کرده داره میره کانادا یا امریکا یک لحظه برق میگیرتم‌ چون اون اسمان اسیری که سالها درحسرت رفتن تو ایران به بند کشیده شده بود یک جایی اعماق قلبم گیر کرده و هنوز باور نکرده بندهاش باز شده، اتفاقا اون لحظه تکان خوبه تا بفهمم هنوز یک جای روحم زخم داره و احتیاج به مرمت. 
اوه متراژ خونه قبلی را نوشتم یادم رفت جدید را بنویسم، خونه اجاره ای ۳۵ متری. منظورم هم این بود متراژ خوشی نمیاره

استرس

یک ادمیزاد چقدر تو زندگیش استرس میکشه. مدرسه که میرفتیم استرس  روزی که درس را حاضر نکرده باشیم و معلم صدامون کنه پای تخته. استرس امتحانات ثلث استرس امتحانات اخر سال. بعد کنکور که برای خودش چه عذابی بود، من که تازه از سال سوم یک کنکور اضافه ازاد تجربی میدادم یک ریاضی. بعد دوباره درس و امتحانهای دانشگاه، امتحان علوم پایه. بعد از اون کمی استرس شغل پرمسئولیت راه اندازی داروخانه بیمارستان تازه تاسیس تامین اجتماعی که خیلی شلوغ میشد اونهم برای یک تازه فارغ التحصیل شده صفر کیلومترتو دوره طرح. فوت برادرم و غصه ناتموم زندگی کوتاهش و ارزوهاش، که نرسید و ندید و سختی که تو زندگی کوتاهش کشید. رسید به ازدواج و تصمیم مهاجرت و امتحانهای ایلتس که پراسترس ترین امتحانهای زندگیم بود، و یک پنیک اتک کوچولو هم بخاطر امتحان زبانها گرفتم. اومدن، لحظه فرود هواپیما تو فرودگاه جان اف کندی و شروع یک زندگی که هرروز و سالش با استرس همراه بوده. امتحانها، زبان، امتحان جامع، ازمایشها، دفاع مستر، ازمایشهای حیوانی، پیش دفاع دکترا. امروز که دیگه نامه استادم با دومین سری ریوایزها برای تزم اومد دوساعتی طول کشید تا تزم را باز کنم، خیلی ساده میترسیدم. از چی؟ از اینکه دوباره کلی کار داشته باشه. با اینکه استاد تو نامه زده you are almost there اما دیگه نمی تونم. نمیکشم. خسته ام. خسته شدم. دوساعت دور خودم چرخیدم تا جرات کنم تز را باز کنم ببینم چقدر ریوایز خوردم. از حجم کاری که جلو رومه میترسم و دیگه حالش را ندارم. تز ۱۸۰ صفحه ای که اگه مخلفات تشکر و رزومه و اینها هم بهش اضافه بشه ۲۰۰ صفحه ای میشه. فقط بخودم میگم اخرشه. پست داک دیگه فقط گزارشه و از این مزخرفات خبری نیست، و انشالله میزان استرس هم بشه شش ماه یکبار اون هم یکذره. واقعا چرا بعضی ما ادمهاراحت نمیشینیم سرجامون و دنبال دردسر و استرس میگردیم.
اوه اوه میدونید یاد چی افتادم؟ بنده یک قرار مداری با خودم گذاشتم. راستش تصمیم گرفتم امسال امتحانهای سه گانه پروانه داروسازی اینجا را هم شروع کنم که اولش با تافل شروع میشه. بعدا یکبار مفصل راجع بهش مینویسم. 
بعله یادم افتاد ظاهرا ذات من دنبال استرس میگرده. ای تو روحت اسمان