My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

شغل خوب

از اونجاییکه جدیدا یکجورهایی دنبال درسهای زندگی لابلای روزمره ها میگردم، به ذهنم رسید اینرا هم بنویسم. خوب واضح هست که اینستاگرام ظاهر زندگی ادمها را نشون میده، حتی بنظرم نمیتونه بیانگر ۱۰٪ زندگی و طرز فکر یک ادم باشه. اما دیدن صفحات پر لبخند و‌پر انرژی بعضی از اینفلوئنسرها فکری را به ذهن من اورد که  پشت اون لبخندها چیه، ایا بلاگری که کارش تبلیغه و مرتب لبخند میزنه از کارش لذت میبره؟ اصلا بذار فراتر از اینستا بریم و ببینیم رضایت کاری چیه؟ وقتی از کاری که دارید انجام میبرید و‌ رضایت دارید نشونه اش چیه! و جوابم اینه وقتی یک ادم کار اجباری داره انجام میده اما میتونه در حال انجام اون کار لبخند بزنه و ازش لذت ببره. بذارید مثال خودم را بزنم، من سالها تو داروخانه و بعنوان داروساز کار کردم. وقتی وارد داروخانه میشدم همه بهم احترام میذاشتن، بعد تموم طول شیفت مینشستم و کارم دادن نسخه ها و مشاوره دادن به مریضها بود، دوره ای که داروخانه کوچیک خودم را داشتم، سفارش دادن دارو و بهداشتی و تحویل گرفتنشون هم کار من بود. یعنی یک کار ساده و راحت و بنظر ایده ال. روزی ۸ ساعت کار میکردم اما از همون ساعت که وارد داروخانه میشدم چشمم به عقربه های ساعت بود که کی ساعت ۵ میشه و من میرم خونه. تا اینکه بخاطر رفتن از ایران تصمیم به مهاجرت تحصیلی گرفتم، و بخاطر انجام تزم وارد ازمایشگاه شدم. سال اول که کارهای تز را انجام میدادم باز هم‌کارها برام اجبار بود اما اجباری که دیگه به ساعت کاری ربط نداشت، باید اون ازمایش انجام میشد و نتیجه اش اعلام میشد، این را هم بگم سال اول و دوم بارها پیش میاد که مجبور میشدم  ازمایشی را تکرار کنم تا ضریب خطای انسانی پایین بیاد، و دقت ازمایش بالا بره . یا روزهایی که ازمایش پری کلینیکال دارم تا روزی ۲۲ ساعت ممکنه یکسره  کار کنی. اما کار بعنوان پژوهشگر یک تفاوت اساسی با کارم بعنوان داروساز داشت، با اینکه سختیش بیشتر بود اما چک کردن زمان و نگاه کردن به ساعتم خیلی کمتر بود، همینطور روزهایی که سر کار و کاملا خسته میتونستم قاه قاه بخندم هم خیلی بیشتر. خنده هایی که تو ایران محدود به یک لبخند زورکی بود. پس یک نتیجه کلی گرفتم، شرط رضایت از کار و فعالیت چیه؟ اول اینکه کار، اخرش کاره و اجبار اما رضایت از کار یعنی با اینکه ساعتها داری کار اجباری میکنی، اما این اجبار را کمتر احساس میکنی، چشمت به عقربه های ساعت خشک نمیشه و میتونی تو اوج کار از ته دل بخندی. درکل رضایت ازکار و شغل یعنی بتونی یک کاری را ساعتها و روزها و سالها با علاقه و لبخند تکرار کنی.