سال اولی که اومدم امریکا پر بودم از ترس ودلهره، همش به این فکر میکردم چطور میتونم بعد از تحصیلم کار پیدا کنم، چطور از پس مصاحبه ها برییام، اصلا چه دانشی دارم که بتونم درموردش حرف بزنم و براساس اون شغل بگیرم، شغل هم یعنی ویزای کار و گرین کارت. ناچار رفتم سراغ تحقیق که حرفی برای گفتن داشته باشم. سراغ تحقیق رفتن همان و یک دل نه صد دل گرفتارش شدن همان. هرروز با عشق میرفتم دانشگاه، با حقوق و بی حقوق فرقی برام نداشت. روزی ده دوازده ساعت کار میکردم و اتفاقا خوش میگذشت، بخاطر تحقیق خوب و گرفتن اعتبار علمی، گرین کارت را تو دوره دانشگاه گرفتم تا این روزها که وقت کار و بار واقعی رسیده. این روزها میبینم چطور اعتبار علمی و رزومه خوب مثل یک اهرم تورا هل میده اون جلو. بیاد ترسها و ناامیدیهای سال اول مهاجرتم میافتم، اون ترسها واقعی بود، اما چه خوب که اون ترسها موتور محرکی شدن برای برداشتن موانع و هموار کردن مسیر. تا امروز اون نامیدی بشه امیدی برای جلو رفتن.
سلام سلام متن بالا را اول برای شما نوشته بودم بعد تغییرش دادم به اینستا و حالا هم اینجا، خوب فکر کنم شما دوستان دیگه بدونید اوضاع داره بخوبی پیش میره
بذار اپدیت بدم. براتون بگم که دو هفته پیش پر از مصاحبه اف دی ای بود، حدود سه ساعت در هفته و روز جمعه هم پرزنت کارهام و مصاحبه یکساعت و نیمه، من قبلا از تزم دفاع کرده بودم و سطح سوالها تو این جلسه مصاحبه بینهایت بالا بود، خوشبختانه چون به ریسرچم واردم تونستم عالی جواب بدم، نیم ساعت اخر چندتا اعضا رفتن و سه نفر موندن، هرکدوم از این نفرات لیدر یک بخش ازمایشهای کلینیکال اف دی ای هستن، ( همین داروهایی که میبینیم تاییده اف دی میگیره، کار جالبیه، ؟!) مثلا داروهای ریه، داروهای سیستم ایمنی و زیر دست هرکدوم از مصاحبه کنندگان ۴-۵ نفر هست اما بصورت یک مجموعه کار میکنن. براتون بگم خیلی خیلی شیرین بود که نیم ساعت اخر اون سه نفر داشتن راضیم میکردن برم اف دی ای، از حسنهای کار میگفتن و حتی یکیشون گفت چطور میتونیم راضیت کنیم بیایی پیش ما کار کنی.خوشبختانه خیلی راحت در سطح استانداردهاشون بودم و اینرا مدیون سالها کار ریسرچ مداوم هستم نه مثل بقیه بچه های ازمایشگاهمون که در کل سه تا ازمایش اونم سطحی برای تزشون انجام دادن. خوشبختانه الان میبینم چطور این حجم کار و ریسرچ داره الان کمکم میکنه. البته اشتباه نشه برای همه فارغ التحصیلین کار پیدا میشه مثلا نادوست هم یک بخش دیگه اف دی ای کار میکنه که رگولاتوری هست( قوانین، بخاطر سطح زبان عالیش و علاقه اش به این مبحث) ، یا ایکا چون مدرک فارم دی اینجا را داره فعلا تو داروخانه ها کار میکنه و حقوق فارم دی از اف دی ای بالاتره. بگذریم. خلاصه یکساعت از مصاحبه نگذشته بود که دیدم تلفنم زنگ میخوره، شماره ناشناس. فکر کردم برادرم از کاناداست، الو الو، که دیدم رییس دانشکده هست، اطلاع داد که استخدامم نه از طریق دانشکده بلکه دانشگاه میشه، چون جونیور حساب میشم و به ۵ سال سابقه احتیاج دارم، پی ای نمیشم و اون دکتری که خودم معرفی کردم و استادم مخالف بود پی ای میشه و تعریف کرد که اف دی ای چقدر از ریسرچمون راضیه و به دانشگاه وعده گرنتهای اینده را هم دادن( من بارها بهشون گفته بودم که اف دی ای از کار ما راضیه و امکان گرنتهای اینده هست اما چون حرف بزرگی بود باور نمیکردن) و گفت منتظر اپ دیت دانشگاه باشم، منم گفتم خیلی عالی، فقط من همین یکساعت پیش مصاحبه کاری با قسمت دیگه ای از اف دی ای داشتم و اونها هم منرا میخوان و زودتر اطلاع بدید تصمیم بگیرم. تلفن قطع شد نیم ساعت بعد تلفنم زنگ خورد باز ناشناس، برداشتم دیدم یکی از اون سنیور لیدرهاست که رسما اطلاع داد که پذیرفته شدم و تا دوسه روز اینده مدارک بفرستم اما کار اف دی ای حتما سال اول تغییر شهر داره و باید برم واشنگتن.( اف دی ای بین بالتیمور و واشنگتن هست) ناچارا به اون هم گفتم من منتظر رسیدن پکیج دانشگاه هستم، و جا خورد و بعد چک و چونه خلاصه گفت ما نمیتوتیم کار را برات طولانی نگه داریم، اگه تا اخر جون اطلاع دادی کار را میگیری، حتی فکر کرد من بخاطر حقوق بیشتر دانشگاه کار اف دی ای را رد میکنم( اف دی ای کم حقوق میده)، که روشن کردم نه من هنوز مطمئن نیستم شرایط دانشگاه چطوریه و ایا قراردادم یکساله هست یا بیشتر. خلاصه بگم تا الان شرایطم اینطوره. استادم هم ایمیل زد( البته ما روزی دوسه تا نامه نگاری داریم در مورد نتایج) که اخر همین هفته من دارم میام امریکا بیا حضوری ببینمت که راجع به پروژه حرف بزنیم گفتم من دارم میرم خارج از امریکا و همینطپر که میدونی قرار دادم تا اخر جون هست. و ترجیحم شروع یک کار دیگه هست و در مورد دوتا فرصت کاری بهش گفتم برای اولین بار تبریک گفت و نگفت چرا داری میری ایران. خلاصه چهارشنبه پرواز داریم، هنوز نمیدونم کار ایندم چی میشه اما یاد گرفتم صبر کنم تا خودشون موقعش که برسه خبر میدن، من فقط هراز گاهی یک فالو اپ( یاداوری) میکنم:) اگه حقوق دانشگاه بالاتر باشه ترجیحم دانشگاه هست چون نمیخوام از نیویورک برم و اینجا را خیلی دوست دارم ( البته نه خونه هاش را:).
فردا هم روز پرزنتم تو دانشگاه راتجرز هست و خوشبختانه براش اماده ام، بعد مصاحبه اف دی ای هم خیالم راحته که مشکل زبان ایشالله پیدا نمیکنم:)
خلاصه ببیتیم این سیب روزگار میخواد همینطوری شیرین برسه زمین یا قراره چندتا دیگه چرخ بخوره و ترش و خراب برسه بدست من! من که به چرخش روزگار عادت کردم تا ببینیم چی میشه.
وای وای، فکر میکردم استادم مشکل داره اما باورم نمیشد تا نامه همین الانش، امروز مطابق معمول داشتیم سر داده ها و نتایج نامه نگاری میکردیم و سه چهار تا نامه رد و بدل شد و موبور هم تو نامه ها پیوست بود( استادم بعنوان مشاور گرنت معرفیش کرده) که یکهو کاملا بی دلیل یک نامه تند تند نوشت و رسما تهدیدم کرد که اگه تا اخر ماه جون گزارش کار و فلان داده ها را برای من نفرستی من اصلا رکامندیشن بهت نمیدم و اینده کاری تو کاملا بستگی داره من چه رکامندیشنی برای تو بدم ، تو پارسال مگه چقدر ازمایش کردی( تو این دوسال تک و تنها بیشتر از سه سالی که موبور هم بود من نتایج داشتم) و هر کار اینده تو به رکامندیشن من و عملکردت تو گرنت بستگی داره و بشین راجع به این مساله خوب فکر کن. یعنی هرچی شک داشتم که مگه یک استاد میتونه به شاگردش حسادت کنه تبدیل به باور شد. هرچی شک داشتم حتما غرضی تو دلش نبوده که حمایتم نمیکنه و ذاتش بد نیست تبدیل به باور شد، وااای مگه میشه یک استاد تا این حد به شاگردی که همیشه بهش احترام کامل گذاشته و همه جوره حرمتش را نگه داشته انقدر حسادت کنه و انقدر بدخواه باشه. اصلا باورنکردنی بود ایمیلش.