My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

اکتبر ۱۴۰۲

سلام و روز بخیر

تو ماشین نشستم منتظر برای جابجایی ماشین موقع تمیزکردن خیابون، این کار فقط تا موقعی که مادرم مواظب پسرک هست امکان داره، ووقتی برگردن ایران باید یا ماشین را بفروشیم یا ببریم بروکلین پیش همسایه اپارتمان سابقمون که کار جابجایی ماشین را موقع تمیز کردن خیابون بکنه، اجاره پارکینگ تو منهتن هم که ماهی ۵۰۰ دلاره و هنوز برای ما یک هزینه لاکچری حساب میشه. این مدت دنبال مهد برای پسرک هم بودیم، هزینه مهد نزدیک خونه برای ۵ روز ماهی ۳۵۰۰ هست که از پول اجاره یک اپارتمان نوساز دوخوابه تو بروکلین هم بیشتره. حالا امروز دارم میرم یک مهد دیگه را ببینم که هزینه ۵ روزش ۴۳۰۰ هست اما گزینه دو و سه روز در هفته هم داره. که دو و سه هزار دلاره. احتمالا ما فقط دو روز یا نهایتا سه روز پسرک را بذاریم مهد، راستین باید ساعات کار روزانه اش را زیاد کنه و یک روز هم اخر هفته بره سرکار تا بتونه دو روز پسرک را نگه داره، یک روز هم من نگه دارم و اینطوری هفته کاری را پوشش بدیم. کار من از اواخر نوامبر شروع میشه.  و اما خبر دیگه اینکه پدر و مادرم سه روز دیگه دارن برمیگردن، پدرم زونای بدون درد یا چیزی شبیه این گرفتن با چندتا دوست دکترم هم مشورت کردیم اما به نتیجه خاصی نرسیدیم خلاصه تصمیم گرفتیم که برگردن تا چک اپ بکنن( یادم نمیاد تو استوری قبل گفته بودم یانه!!) درکل چهارماه و نیم اینجا بودن، تو این مدت پسرک کلی بزرگ شده و چهارتا دندون دراورده و حتی چهاردست و پا راه میره. 
درمورد خوابش هم، اول اتاقش را جدا کردیم( یعنی من از اتاقش اومدم بیرون و خیلی راحت تر میخوابم و با هرتکون و صدای پسرک بیدار نمیشم) الان گاهی شبها ۳-۴ بار بیدا میشهشیر میخواد گاهی هم دوبار، صبح هم ساعت ۵ دیگه بیداره و نمیخوابه و ما رسما سحرخیزیم( هرچند باید بگم ۷ ماهه سحرخیزیم، اگه بادتون باشه کولیک پسرک از ساعت ۴ صبح شروع میشد. و اما توصیه من در این مورد اینه اولا شیر شبانه بچه را بعد دوماهگی کم یا حتی قطع کنیم چون ایجاد عادت تو بچه های کوچیک راحت تره، دوما با بزرگ شدن بچه خودبخود یک سری مسائل حل میشه. دیگه اینکه پدر و مادرم برن یک ماهی تا شروع کارم و مهد پسرک وقت هست. تو این مدت من و راستین برمیگردیم رو روال خودمون یا بهتره بگم رسما روتین و روال زندگی سه نفره امون را میچینیم چون تو این مدت عملا روتین روزانه و مشخص نداشتیم یا پسرک کولیک داشت یا من کانادا بودم یا پدر و مادرم مهمونمون بودن. یکمی ذوق شروع زندگی سه نفره را هم دارم. 
دیگه امروز ۲۷ اکتبر هست و هنوز خبری از اون یکی شرکت نیست، نه رد کردن نه جواب مثبت دادن، فقط میگن صبر کن. 
درکل این ماه گذشته ارامش بیشتری داشتم، تقریبا بابا و مامان را همه جاهای دیدنی نیویورک بردیم و دیدن. دلشون میخواست برای هالووین و رژه معروف هالووین میبودن که نشد اما درکل بهشون خوش گذشته و از حالا مشتاقن که زود برگردن .همین.
بای