My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

یک ماه بعد

نی نی یکماهه شده و تو این مدت ما به روند زندگی جدید عادت کردیم. نی نی همچنان بچه اروم و هوشیار و‌ قوی و خوبیه اما متاسفانه یک هفته ای هست که کولیک گرفته. اگه بچه کوچیک دور و برتون هست که کولیک داشته، میتونید حدس بزنید چه دوره سختی برای بچه و‌ پدر و مادر میشه. تقریبا از سرشب کولیکش شروع میشه و تا نصفه شب ادامه داره. تو این مدت بیشتر اوقات بیقراره و از درد به خودش میپیچه و تو اوج درد بی وقفه گریه میکنه. چاره ای نیست باید چندهفته ای با این وضعیت بسازیم که دوره کولیک تموم‌بشه.

از هوشیاری پسرک بگم که از روز دومش با چشم و‌ کمی هم با سر حرکات و صداها را دنبال میکرد. الان هم به اسباب بازیهاش واکنش نشون میده و حتی ناخوداگاه دستش را بسمتشون دراز میکنه دکترش خیلی از قوی بودنش تعریف میکنه. حتی چند روز پیش تقریبا غلت زد. تا حدی میتونه گردنش را محکم نگه داره. 
که برای بچه یکماهه عالیه. خلاصه خاله سوسکه، قربون دست و پای بلوری بچه اش میره. خوب بریم بخش غرغر. امروز صبح یک مصاحبه کاری داشتم. فکر کنم گند زدم اما خیلی دلم میخواد کار را بگیرم. در واقع خود اصلیم خیلی بهتر از مصاحبه هست اما تو مصاحبه سوالها را خیلی بد جواب میدادم. تقریبا گند کامل زدم. نمیدونم میتونم کار را بگیرم یا نه، اگه مصاحبه براشون ملاک باشه نه. اما اگه رزومه ملاک باشه، اره.  
خلاصه ناراحت و نیمچه عصبانی از دست خودم دارم این پست را مینویسم. علت اینکه این کار را میخوام ریموت بودنشه. الان کار ریموت خیلی کمتر پیدا میشه و اکثر کمپانی ها کار هایبرید پیشنهاد میدن اما دلم نمیخواد پسرک را به این زودی مهد بذارم. جدا از گرون بودنش، ترجیحم اینه بچه تا شش ماهگی پیش خودم باشه. چی بگم. گند زدم و احتمالا فرصت را سوزوندم رفت( تو دلم دعا میکنم که کار را بگیرم)
راستین هم کار موقتش خیلی زودتر از موعدی که فکر میکردیم تموم شد و الان تو مرخصی زایمان با حداقل حقوقه تا دوباره درس بخونه و بگرده دنبال کار. خلاصه شرایط زندگیمون همچنان بی ثبات هست. اما باز چه میشه کرد جز تلاش کردن و جلو رفتن.   

مرخصی درست و حسابی

دیروز به راستین میگفتم دلم میخواد برگردیم ایران زندگی کنیم، راستین که فکر میکرد منظورم حمایت خانواده هست میگفت میشه بلیط بگیریم بری دوماه ایران. گفتم نه منظورم زندگی برای همیشه هست. تو ایران مرخصی زایمان داری و استرس از دست دادن شغل نداری. راستین گفت وقتی شهروند امریکا شدیم اگه دوست داری میتونی برگردیم. این صحبت را کردیم و تموم شد. نه من جدی گفتم و نه راستین جدی گرفت، شما هم جدی نگرید که فقط گلایه ای بود از سیستم مرخصی امریکا  و عدم ثبات کاری که به این صورت بیانش کردم. واقعا وضعیت مرخصی تو امریکا فاجعه هست، حقیقتا به ادمهایی که تو کانادا یا اروپا زندگی میکنن غبطه میخورم. مرخصی و ثبات شغلی بالا مزیت بالایی هست. هرچند حقوقها تو امریکا بالاتره اما استرسهای شغلی هم تو امریکا وجود داره. 

مثلا ما خیلی دلمون میخواد از نوزادی نی نی لذت ببریم و باهاش بیشتر وقت بگذرونیم. برای راستین واقعا سخته که از هفته دیگه کار را شروع کنه، درحالی که دوست داره وقت بیشتری را با نی نی بگذرونه و به من کمک کنه. برای من سخته که تنها نی نی داری کنم. یا برام سخته که الان که مغزم مایلها از کار دوره، بشینم و پرزنتیشن اماده کنم و برای کار اپلای کنم و دنبال کار بگردم. دلم میخواد بیخیال روی مبل لم بدم و خوابیدن و یا شیر خوردن نی نی را تماشا کنم. بدون نگرانی شبها بیدار بشم بدون اینکه که نگران کار کردن و تمرکز تو طول روز باشم. 
یا مثلا اگه برم سراغ کار جدید، کجا میتونم ریلکس روز را بگذرونم یا باید بچه چندماهه را بفرستم مهدکودک ( مریض شدن مرتب بچه)، یا پرستار بگیرم که هزینه مهدکودک و پرستار تو امریکا بشدت بالاست ، عملا هزینش با اجاره یک اپارتمان برابری میکنه. حتی گاهی به صرفه هست بشینی خونه و بچه بزرگ کنی تا بری سر کار.  البته از سه سالگی تو امریکا میشه بچه ها را مدرسه فرستاد و اون موقع مدرسه دولتی هست . اما تا قبل سه سالگی باید هزینه سنگین مهد را تو سبد هزینه خانوار درنظر گرفت. بهرحال چاره ای نیست و این هم بخشی از حقایق زندگی تو امریکاست. 
راستی تا الان نی نی نی داری خوب بوده و من و راستین داریم از این دوران لذت میبریم، تا هفته دیگه که هم من باید وقت بیشتری برای کار بگذرونم هم راستین برگرده سرکار :))