My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

خونه و اتفاقات جدید

بازم سوار متروام، اولین باره از دانشگاه تا خونه جدید با مترو برمیگردم و باید حواسم به ایستگاهها باشه اشتباه پیاده نشم. اسباب کشی انجام شد و برادرم هم دیروز از کانادا اومده که به راستین تو قفسه زدن کمدها و سرهم کردن وسایل و چیدمان کمک کنه. چقدر موهبته بودن فامیل نزدیک توی یک کشور دیگه، حقیقتش بعد اینهمه سال این مدت غربت را حس کردم و دلم می خواست ایران باشم ولی همین حضور کوتاه برادرم عین اب روی اتیش بود و هست. ای کاش توی یک شهر بودیم. ای کاش خانواده هامون پیشمون بودن. بنظرم حضور و کمک خانواده خیلی متفاوت از دوسته و یک چیز دیگه هست. 
کلا بیشتر از تصورم از خونه جدید خوشم اومده و زود دارم بهش عادت میکنم. (همین الان هم مترو داره  از روی پل منهتن رد میشه و یکی از مناظر قشنگ نیویورک جلوی رومه.)
کار و اوضاع راستین تفاوت خاصی نکرده، فقط صاحب کار قبلیش براش مرخصی زایمان را داره درست میکنه که خیالمون را راحت تر کرده. همزمان به دو نفر از دوستهاش برای کار جنرال معرفیش کرده، یکیش میلیونر هست و یکی میلیاردره. خوش اخلاقی و صداقت راستین بهش کمک میکنه هرجا میره دوستش داشته باشن. من مطمئنم اگه یک روزی کار تخصصی خودش را هم بره، همین اخلاقش باضافه حس مسئولیت و البته کمال گراییش کمک کنه خوب جلو بره. ببینیم حالا چی میشه. شاید هم سرنوشت برامون خواب تازه ای دیده.
از خواب تازه حرف زدم، پس خبر بد جدید را هم بدم. دوهفته ای هست که حال پدر راستین خیلی بد شده و ای سی یو بستری هست. متاسفانه چندروزی هست دکترها قطع امید کردن و …. دوست داشتیم راستین برای یک هفته هم شده میرفت دیدن پدرش. اما خیلی به اومدن بچه نزدیکه و وضعیت من هم اضافه شده. خلاصه وضعیت روحی بد ما باز به یک مرحله پایینتر سقوط کرد، اما چیکار میشه کرد. زندگی همینه و ما هم سعی میکنیم مسیرمون را از سختیها و مشکلاتی که سر راهمون شروع به بارش کرده بسلامت بگذرونیم.
تکلیف کاری خودم هم مشخص نیست. اما اون مهم نیست هرچی بشه یک کاریش میکنم. 
و تقریبا رسیدم.
پ. ن. کلی کامنت مونده که فرصت نشده جواب بدم، عذر میخوام و‌ به مرور جواب میدم
نظرات 4 + ارسال نظر
زری.. یکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت 11:33

خونه نو مبارکه عزیزم
براتون پر باشه از خوشی ‌سلامتی و موفقیت…

ممنونم زری جان. ایشالله. ایشالله بعد از این و به زودی زود…..

صفورا یکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت 00:03

اسمان جان شما که اخبار ایران را از رسانه های جهانی پیگیری میکنی راسته که قراره به ایران حمله بشه؟ تا کی باید تن و بدن مردم بلرزه دیشب توی توئیتر نوشته بود جنگ به ایران حتمی شده راسته ؟

سلام صفورا جان، چیزی که من شنیدم امریکا حمله مستقیم نمیکنه چون‌نمیخواد جنگی مثل عراق یا افغانستان اتفاق بیافته، اسراییل هم ترجیحا تنها حمله نمیکنه. اگه حمله ای بشه مثل دفعات قبل حمله به بعضی مناطق حساسه. این چیزی هست که من تا الان از اخبار گرفتم.

روشنا شنبه 15 بهمن 1401 ساعت 05:44 https://varicose-clinic.com/

اوه چه اوضاع شلوغی داری! ایشالا خوب پیش بره

اره متاسفانه خیلی، خیلی زیاد و بیشتر از نوع بدش

ربولی حسن کور جمعه 14 بهمن 1401 ساعت 23:54 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
زندگی پره از این غم ها و شادی ها
مهم اینه که شما و همسرتون خودتونو نباختین و دارین تلاش میکنین
امیدوارم پدر راستین خان هم بهبود پیدا کنن

سلام. ممنونم دکتر جان. چاره ای جز مبارزه و جلو رفتن نداریم. اگه قرار باشه شکست را قبول کنیم باید همین امروز چمدونهامون را علم کنیم و برگردیم ایران.ایشالله زود درست میشه. امیدوارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد