My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

اتفاقات بزرگ

سلام از مترو بسمت خونه جدید. هنوز این خط مترو و خونه برام جدیده. از اون خونه قبلی دل کندم اما هنوز حس خونه هم به این خونه جدید ندارم. وسایل جدید دیروز اومد و یواش یواش داریم میچینیم و خونه داره شکل میگیره.

خوب بریم سر زندگی. متاسفانه پدر راستین فوت کرد. حرف خاصی ندارم بزنم جز ارزو کنم روحیه راستین تا اومدن نی نی که هنوز اسم هم نداره بهتر بشه و بتونه تغییر بزرگ بعدی را بخوبی پذیرا باشه و دلش شاد بشه.
نی نی تا سه هفته دیگه پیش ما میاد. ای کاش میشد کمی بیشتر این  ماه اخر کش بیاد. دلم برای بازیهای نی نی تو دلم تنگ میشه. بخصوص که هفته به هفته داره تغییر میکنه و جنین خیلی فعالی هم هست. و بازیهای جنینی اش را دوست دارم. 
امروز هم رفتم رییس دانشکده را دیدم. گفت هدفت چیه و چیکار میخوای بکنی. جا خوردم از سوالش. البته بخوبی منظورش را فهمیدم. ازم میپرسید میخواهی دانشگاه کار کنی یا بری صنعت. بعد گفت اگه قصد داری بمونی باید کلاس بگیری و درس بدی. 
برگشتم سر خونه اول. صنعت یا دانشگاه.امروز  با یک استاد  که حدود ۱۲ میلیون گرنت داره حرف زدم و اون بشدت صنعت را بهم پیشنهاد داد. گفت اونجا پول بیشتری بدست میاری، استرس کاری کمتر داری و با تجربه رتبه بهتری پیدا میکنی اما اگه دانشگاه بمونی دیگه گیر میکنی. 
پ.ن. به یکی از استادها که منرا خوب میشناسه و جز کمیته استخدام هست نامه زدم، و نظرش را خواستم گفت دانشگاه تو همه رشته ها استخدام کرده و الان کسی را استخدام نمیکنه خصوصا که سابقه تدریس و کار خارج از دانشگاه خودمون را هم نداری. خلاصه تکلیفم معلوم شد، باید بگردم دنبال کار صنعت. 
راستین هم فعلا قراره کار غیر تخصصی اما دفتری را شروع کنه. حقوقش بد نیست اما مناسبه، بخصوص که شرایط ما هم بخاطر اومدن نی نی شرایط خاصیه و هنوز نرفته باید مرخصی بگیره. 
اون دختر ایرانی را هم چند تا برخورد دیگه داشتم و مشخص شد که شناخت اولیه ای که ازش پیدا کردم درست بود و تصمیمم در موردش کاملا درست. هرچند بهش حال دادم هم معرفش شدم چون میخواست برای دانشگاه دیگه اقدام کنه هم این ماه هم بهش حقوق میدم. 
خلاصه اینم از شرایط ما. مطابق معمول ماهها و سالهای مهاجرت را با همه ناملایمات، سختیها و شیرینیها بریم جلو ببینیم چی میشه. 
نظرات 4 + ارسال نظر
رویا پنج‌شنبه 20 بهمن 1401 ساعت 13:45

تسلیت میگم روحشون شاد. بالاخره تا بوده همین بوده مرگ و تولد عزیزان همه در کنار هم هست. یکی به دنیا میاد یکی دیگه از دنیا میره. اول از همه برات آرزوی زایمانی راحت میکنم و فعلا تا میتونی در کنار راستین باش و از دنیای دو نفره خودتون لذت ببرید.

رویا جان مرسی. متاسفانه همینطور که گفتی رسم زندگیه، فقط ما بدشانسی اوردیم و دوسه تا اتفاق بد تو همین یکی دو ماه اخیر که منتظر یک تغییر خوب هستیم برامون افتاد، اما چه میشه کرد. چه خوب گفتی ، اره باید سعی کنیم از همین فرصت کوتاه زندگی دونفره استفاده کنیم

صبا چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 23:14 http://gharetanhaei.blog.ir

سلام آسمان جان.

تسلیت میگم، چقدر شرایط راستین این روزها سخته واقعا. البته که هر دوی شما آدم روزهای سخت هستید.
امیدوارم نی نی با خودش یه عالمه شادی و پول و سلامتی بیاره
فکر میکنم این مدت که دانشگاه بودی فرصت اومدن نی نی رو فراهم کرد.
تو صنعت قطعا فرصت های بیشتری پیش روت هست و آینده ی روشن‌تر و بادرآمد بالاتر.
دستت هم برای انتخاب شهر محل زندگی بازتر هست.
ما رو از حال خودت بی خبر نگذار لطفا.

سلام صبای عزیز، اره متاسفانه دو ماه اخیر ماههای خوبی نبود، من استرس شدید داشتم و راستین هم باید مواظب من میبود و هم شرایط خودش را جلو میبرد. خوشبختانه دوهفته ای هست که من خوبم، راستین هم بمحض اینکه درامد مناسبی پیدا کنه خوب میشه. و چه ارزوی خوبی کردی، ایشالله یک نی نی سالم با کلی شادی، پول به زودی بیاد.
حتما صبا جان ، مرسی

زری.. چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 22:06

آسمان جان تسلیت میگم فوت پدر راستین را، روحشون شاد.
خب پس داری میری به سمت صنعت، بیا امیدوار باشیم این یکساله دانشگاه برای این بوده که یه پوزیشن عالی خوب تو صنعت برات جور بشه:)
مراقب خودت و نی نی باش

زری جان ممنونم، روح همه رفتگان شاد.
اره زری اخرش صنعتی شدم. البته این یکسال بد نبود، و از تصمیمم راضیم. زمان ازادخیلی خوبی در اختیارم گذاشت و رزومه ام را بهتر کرد.
ممنونم، مراقب هر سه تامون هستم. و راستین هم مراقب ما. نی نی خیلی بزرگ شده و بزودی سر و کله اش پیدا میشه

ربولی حسن کور چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 16:53 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
تسلیت میگم
امیدوارم ورود عضو جدید به خانواده سرآغاز خوشی ها و شادی های خانواده شما باشه

سلام دکتر جان. ممنونم. فقط میتونم بگم امیدوارم. ایشالله. ایشالله که بچه سالمی باشه. فعلا تنها ارزوم همینه. بقیه چیزها هم یواش یواش حل میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد