My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

مصاحبه کاری

دوستان وبلاگی عزیزم سلام

هیچ میدونید شما نزدیک تر از دوستان تو دنیای واقعیم هستید چون خیلیهاشون حتی نمیدونن چیکار میکنم یا چقدر درگیر سختیها هستم. شاید هم این طبیعت ناشناس بودن و ناشناس نوشتن و ناشناس دوست بودنه، اما هرچی هست بسیار مسرت بخشه. و قدر تک تک اتون را میدونم و تک تک اتون را دوست دارم.
خوب به کجا رسیدیم؟! 
اینکه دوماه بیشتره که من اصلا دنبال کار نگشتم و فشاری که بخاطر اپلای کردن و صحبت کردن با کاریابها رو دوشم بود سبک تر شده. 
از اواخر ماه اپریل تا اوائل ماه جولای سفت و سخت و دیوانه وار تو فرصتهای کوتاهی که برای استراحت داشتم خسته و هرروز دنبال کار میگشتم، دیوانه وار روزی چند تا کار اپلای میکردم و دنبال ریفرال به این و اون رو مینداختم و عزت نفسم شکسته بود.  بخاطر فیدبک خیلی منفی که از اولین مصاحبه کاریم گرفته بودم بینهایت از خودم و اون کمپانی عصبانی و ناامید و شکسته بودم. 
چهارشنبه و جمعه( دیروز) دومین وسومین مصاحبه تخصصی ام را داشتم، هردوکار را اواخر جون اپلای کرده بودم. مصاحبه چهارشنبه فلوشیپ با اف دی ای بود با بیست نفر ادم. سوال تخصصی پرسیدن اساسی. کلا ادمهای اف دی ای علاقه و عادت خاصی به مو از ماست کشیدن دارن اما ادمهای نایسی ( خوبی) هستن و من تو این چندسال کار باهاشون و مصاحبه پارسال و امسال دوستشون داشتم. مصاحبه جمعه چهارساعت و نیم بود با حدود ۱۶ نفر ادم. غیر از پرزنت اصلیم، هر یک ساعت گروههای ۴-۵ نفره ازم سوال میپرسیدن و تا دقیقه اخر سوال پرسیدن ادامه داشت! سوالها ساده تر ولی از همه چی بود و فضا خیلی سنگین بود. کارش ریموت هست. بزرگترین شرکت تولید کننده دارو و سرم حیوانی. با همین تیتر سرچ کنید اسمش میاد. من سعی کردم بهترین خودم را ارائه بدم( حداقل دیگه از خودم عصبانی نیستم) نتیجه را تا سه هفته دیگه میگن. دقیقا کار گرفتن اینجا اگه همه چی خوب پیش بره پروسه سه چهارماهه هست. برای هرمرحله ای کلی طول میدن. کلا اگه یکی از این کارها شد شد، اگه نشد هم احتمال زیاد یک دوره دپرس میشم غر میزنم ناامید میشم، از پس انداز خرج میکنم و شروع میکنم دنبال کار گشتن اما دیگه پنیک نمیشم و دیوانه وار دنبال کار نمیگردم. 
اگه هردو بشه احتمالا کار ریموت شرکت را برم اما اگه فقط فلوشیپ اف دی ای شد تصمیم دارم بعد فلوشیپ تو اف دی ای بمونم. اف دی ای حقوقش پایینتره اما بنظر فشار کاری کمتره و ادمهای اف دی ای مرخصی زیاد دارن. و  البته مجبورم برم واشنگتن دی سی زندگی کنم. 
راستی تک تک کامنتهاتون را خوندم بعدا جواب میدم.
راستی ۳ سپتامبر تاریخ اومدن من به امریکا است و الان ۹ ساله که امریکاییم 
نظرات 7 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت 15:13

آسمان جان خیلی خوشحالم که پشت سر گذاشتی این دوتا مصاحبه رو. سعی کن این سه هفته رو اصلا به هیچی فکر نکن (چون فکر کردن در موردش هیچ تاثیری نداره) و و فقط سعی کن استراحت کنی و با پسر قشنگت و خانواده وقت بگذرونی

سلام سمانه عزیزم.
پس ذهنم که کمی نگرانی میچرخه اما سعیم را میکنم که قدر این لحظات بیکاری و اسودگی را بدونم و از حضور پسرک و خانواده ام لذت ببرم

الهه چهارشنبه 22 شهریور 1402 ساعت 04:31

من اومدم بگم با کامنت "ج" خیلی اروم شدم توی دوره سختی هستم و اینو دیدم خیلی اروم شدم.

الهه جون، ایشالله مشکلت خیلی زود حل بشه و بیایی خبر خوب به ما بدی. منم امروز کمی استرس گرفته بودم چرا از این شرکته خبری نیست، یاد کامنتها افتادم و زدم رو بیخیالی.

ج دوشنبه 20 شهریور 1402 ساعت 08:34

سلام

دمتون خیلی گرم. میفهمم که خیلی فشار روتونه. اما خب موضوعی که حتما خودتونم میدونید اینه که به هرجال هیشکی بیکار نمیمونه یه ماه اینو یه ماه اونور بالاخره اون بله رو میگیرید از جای خوب. اما باخت رو اون کسی میده که این دوره از خودش مواظبت نکنه و بذاره خیلی ناامیدی و فشار روحی روش اثر بذاره. ذایما به خودتون یاداوری کنین این نیز بگذرد. یه طوری که شش ماه دیگه همه این خاطرات مسخره به نظر میاد.
بازم دمتون گرم!

سلام ج عزیز
کاملا درست میگید، اتفاقا چندوقت پیش یکی از کامنتها هم همین بود که چرا انقدر سخت میگیرم و دنبال پیدا کردن کارم.
هرچند وقتی ناامیدی مطلق وجود داره خیلی سخته ادم به خودش مسلط باشه و سخت نگیره اما وقتی کورسوی امیدی هست میشه کمتر سخت گرفت. بقول شما یک ماه اینور، یک ماه اونور اما زندگی را زهر نکنیم به خودمون . ممنونم

صبا یکشنبه 19 شهریور 1402 ساعت 18:53 https://gharetanhaei.blog.ir/

امیدوارم خیلی زودتر از انتظارت نتیجه مثبت از مصاحبه ها بشنوی و بری وارد چالش مراحل بعدی بشی آسمان جان.
پسرک به هر حال باید بره مهد. خودت هم سر هر کاری بری بدون چالش نخواهد بود.
اما هر چه سریع تر این اتفاق بیافته کمتر فشار بیکاری رو حس میکنی و دیگه درگیر افسردگی و ... نخواهی شد.

دقیقا درست میگی صبا جان، دوره بیکاری من دوره ای نبود که با ارامش و تفریح همراه باشه، دوره ای بود که با خستگی شدید ماههای اول بچه داری، ناامیدی و ترس همراه بود الان حالم بهتره چون امید دارم اما یک دوره ای ناامید بودم و خیلی ترسیده بودم.
کلا تو این یکسال اخیرچند ماهیش خیلی اذیت شدم. پنیک وحشتناک ماه شش و هفت دوره بارداری و بعد از تولد پسرک، مشکلات کاری خودم. که همراه شده بود با کولیک شدید پسرک و بیخوابی تو دوماهگی و سه ماهگیش….
اره واقعا احتیاج به تموم شدن این دوره دارم.

ربولی حسن کور یکشنبه 19 شهریور 1402 ساعت 03:48 http://rezasr2.blogsky.com

ببخشید سال دهم

یک دهه داره میشه. اخ اخ داریم بزرگ میشیم ( من از کلمه پیری خوشم نمیاد)

ربولی حسن کور شنبه 18 شهریور 1402 ساعت 23:33 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
امیدوارم بهترین حالت ممکن براتون پیش بیاد
خوب پس باید به زودی منتظر یادداشتهای روزها در این سر دنیا ( سال نهم) باشیم!

سلام دکتر ، ایشالله.
بعله بعله بزودی باید بخش جدید ( سال دهم ) را اضافه کنم. همین الان هم اخرین پست مربوط به سال دهمه.

مینو شنبه 18 شهریور 1402 ساعت 15:55 http://www.ghozar.blog.ir

نه سالگیتون مبارک!

مطمینم از هر دوش آفر میگیری و هی تو دوراهی اینکه کدومو بری میمونی

مرسی مینو جان
اگه از هردو افر بگیرم میرم اون شرکت دارویی. اخه فلوشیپ حقوقش پایینه و اگه هم بخوام جذب اف دی ای بشم باید شهر را جابه جا کنم
اما کار یعنی چالشهای جدید، سر و کله زدن با مشکلات جدید، فرستادن پسرک به مهد که تصورشم سخته. و صد درصد نگرانیهای جدید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد