وقته خوابه اما مغزم مشغوله، دلم بخاطر پرخوری درد میکنه. این هفته پرخوری عصبی داشتم. پرخوری عصبی من روی کاکائو هست اما این چندوقته غیر از کاکائو کلی هم غذا خوردم. کلا این یک ماهه که راستین دور بوده وضعیت خورد و خوراک من بهم ریخته. بیشتر اشپزی خونه ما را راستین انجام میده و تو این مدت یخچال را با انواع و اقسام غذاها پر کرده تا ما بی غذا نمونیم و نتیجه شده پرخوری. البته فکر نکنید من اصلا غذا نمیپزم، من هفته ای یک بار اشپزی میکنم و بقیه با راستینه. تو همین مدت وزنم سه کیلو هم بالا رفته که همین بیشتر عصبیم میکنه و برعکس بیشتر میخورم.
اما علت اصلی پرخوری ام نگرانی بخاطر کاره. بهتره بگم میدونم چه خبره. هیچی بلدنیستم و اوضاعم خیته، کار در حد مبتدی هم پیدا نمیشه. اوضاع اف دی ای بهم ریخته. سه تا فلو هم گروهی من تا اخر ماه دیگه قراردادشون تمومه و بهشون گفتن بخاطر قوانین جدید نمیتونن تمدید کنن. رییس بمن هم خبر داد که بهتره دنبال کار باشم و احتمالا همین اتفاق برای منم میافته. کلا اف دی ای دیگه نمیتونه تمدید فلوشیپ داشته باشه. موج موج کارمندهاش هم دارن اخراج میشن. البته بیشتر از گروه رگولاتوری و رادیولوژی و تجهیزات پزشکی. هنوز موج به بخش ما که تایید دارو هست نرسیده. اما لینکدین پر شده از ادمهای جویای کار بخصوص از اف دی ای. کلا وضعیت ترسناکی شده و همه ادمهایی مه بخاطر قوانین ترامپ اخراج شدن ترسیدن. چاره ای ندارم جز اینکه تو همین فیلد شبیه سازی که ریاضی و امار داره خودم را قوی کنم. فیلد قبلی ام هم که مربوط به اندازه گیری دارو تو پوست بود بدرد نمیخوره، سه ساله که دارم دور خودم میچرخم و نه تنها پیشرفت نکردم بلکه با تصمیمهای احمقانه عقب گرد هم کردم. راستی اینبار فلوشیپ تموم بشه نمیتونم برای بیمه بیکاری اقدام کنم چون فلوشیپ جز قوانین بیمه بیکاری نیست. دوستانی که ممکنه بگن بیمه بیکاری نگیر( این بیمه دولتی نیست و پولی از دولت نمیگیریم)
با این حساب تا اخر ماه می که چیزی بهش نمونده کار من تمومه. تا اون موقع احتمالا کار پیدا نمیکنم. دو راه حل دارم. پسرک مهد نره و پول مهد بشه کمک خرج. دوم جمع کنم از نیویورک برم شهر کوچیک پیش راستین. فکر کنم راه دوم برخلاف میل قلبیم منطقی تره. دلم برای نیویورک خیلی خیلی تنگ میشه. اما تصمیمات و گردش روزگار کاری به قلب و دل ما نداره
کلی کامنت از پست قبل مونده که خوندم اما جواب ندادم
آسمان عزیز دوست دارم بغلت کنم و بگم این روزها هم میگذرن
دوتا اپشن رو کنار هم بنویس و مزایا و معایب هر کدومو لیست کن و بهشون امتیاز بده ببین کدوم برات سنگین تره همونو انتخاب کن
من جزییات اپشنها رو نمیدونم ولی از دور که میخونم میگم که:
اگه واقعا زندگی تو یه شهر کوچک تر و با درامد همسرتون میتونه پیش بره و تقریبا مطمینید ممکنه از،چندماه بعد کار نداشته باشین باید به مرحله پذیرش برسین و شاید زندگی تو شهر کوچک تر بهتر باشه.
به هر حال تو اوضاعی که خودتون توصیف میکنید باید قدر درامدتون رو بدونید ولو شده ۱۰۰۰ تا در ماه.
امیدوارم بهترین تصمیمو بگیرین و این فشار از روی شما برداشته باشه
سلام مینو جان، نمیدونی چقدر به این دلگرمی ها و بغلهای مجازی احتیاج دارم.
مینو حقیقتش امیدی ندارم که بتونم تو این دوسه ماه اینده کار پیدا کنم و به نظر دیگه چاره ای نمیمونه جز اینکه بریم شهر کوچیک. خیلی برام سخته دل کندن از خونه و شهری که دوست دارم اما زندگی خیلی اوقات به میل ما رفتار نمیکنه :(
آسمان بانو
بنظرم اجاره ای که درنیویورک اونم در منهتن پرداخت می کنیدعالیه و بخاطر 1000 دلار اجاره کمتر نباید ایالت رو عوض کنید برای جابجا شدن کلی هزینه وانرژی صرف میشه حداکثر اینکه پسر گلت تا زمانی که خودت هستی مهد نره
امیدوارم بهترین ها برات پیش بیاد
سلام
ممنون دوست. اره اجاره ما عالیه.چون اپارتمان را تو لاتاری گرفتیم و تقریبا نصف اجاره واقعی داریم میدیم. یک حسن دیگه هم اینه مدارس تو ایالت نیویورک که از ۳ سالگی شروع میشه مجانی هست ولی بقیه ایالتها پولیه. شاید بتونیم از ۲/۵ پسرک را بفرستیم مدرسه.
اما دقیقا یک کامنت دیگه از یکی از شما میگه، خونه نیویورک باعث شده قفل بشید توش و نتوتید به اپشنهای دیگه فکر کنید و باید این قفل شکسته بشه.
منم تو تصمیم گیریهای اساسی معمولا مغزم هنگ میکنه و گیج میشم معمولا نمیتونم درست تصمیم بگیرم
اینکه پسرک مهد نره، صادقانه من نمیتونم از صبح تا شب پسرک را مشغول نگه دارم. مهد بره براش بهتره هرروز زنگ هنر و نقاشی و موسیقی و کتاب داستان و زمین بازی دارن و خیلی متنوع تر از محیط خونه هست
آسمان جان، خوشحالم که تعامل با خواننده هاتو دوست داری. راستش نظر من اینه که زیادی خودت رو بند خونه نیویورک کردی و انگار زنجیر شده به پات نمیذاره آزاد شی. میفهمم که موقعیت خوبی بوده و همیشه پیش نمیاد اما شاید وقتش باشه برای آرامش خاطرت خودت و خانواده ات ازش دل بکنی. یه روزی یه جایی بهترش گیرت میاد! من جای تو بودم بی درنگ میرفتم پنسیلوانیا. میتونین حتی به اجاره یه خونه حیاطدار فکر کنین. برات بهترین هارو آرزو میکنم
مریم جان منظورت را میفهمم. اما به نظر من علاقه ها و دلبستگی ما به نیویورک و این خونه واقعی هست. حتی فکر ترک کردن این خونه هم اذیتم میکنه. بهرحال زمان داره میگذره و من کاری پیدا نکردم و خود به خود با قطع کار من مجبوریم از نیویورک بریم. مرسی ازت.
آسمان جان
من یک راست از ایران با مدرک مهندسی رفتم تو صنعت استرالیا ولی راستش الان خیلی راضی نیستم ، احساس می کنم این نارضایتی بخشی از مهاجرت است چون ما از یک جا بریده شدیم و اینجا هر کاری بکنیم در حد آدمهای هم سن و سال خودمون نیستیم ، من بعد از ده سال مهاجرت فشار بیشتری نسبت به سالهای اول حس می کنم
نگرانم با بیست سال شدنش فشارش بیشتر بشه
پارمیس عزیز،
نمیدونم مشکل من و شما از کجاست اما حقیقتش برعکس من و شما اکثر دوستان مهاجرم و هم سطح خودمون بعد از ۵-۶ سال به یک ثبات و امنیت و احساس رضایت خوبی تو امریکا رسیدن. بنظر من و شما قدمهای اشتباه برداشتیم و مسیری را رفتیم که به این ناامنی و اضطراب رسیدیم
آسمان جان، یه پیشنهاد این مدت که اوضاع به هم ریخته است رو آسون بگیر. برو پنسیلوانیا با پسرک وقت بگذرون و رزومه تو قوی کن. وقتی اوضاع بازار کار بهتر شد اپلای کن. اونوقت سابقه کار راستین هم رفته بالا راحتتر میتونه انتقالی بگیره.
راستی کار تو داروخونه چطوره؟ نمیشه بری دنبال اون؟
سلام مریم جان مرسی از پیشنهادت، به نظراتی مثل تو واقعا احتیاج دارم. همیشه میگم کاشکی سه سال پیش هم با شما مشورت میکردم. مریم درست میگی. اگه فلوشیپم تمدید نشه عاقلانه هست همین کار را بکنم. خونه را از دست میدیم اما بهتره تا دوباره بریم رو کردیت کارت.
یک سوال، اگه فلویپ چندماه دیگه تا نوامبر تمدید شد بنظرت چیکار کنم؟ ببین اجاره خونه ما ۳۵۰۰ هست، یکی از جاهای خوب منهتن. بعد تو شهر کوچیک پنسلوانیا اجاره ۲۵۰۰ هست. نظرت را برام بنویس. مرسی
زیر پنجاه تا !!!! ببینید چه افتضاحیه تا انگزایتی اتک رفتم تو همین چند ماه که شروع شده. حس بد اینکه کم داری میگیری سر حات نیستی بی کفایتی احساسای منفی کم نیست به زور سر پام
ببین عزیزم درامد همه همین قدره؟ اگه رنج حقوق برای این شغل همینه و کمی پایینتر از رنجی خودت را اذیت نکن اما مثلا اگه نصف یا یک سوم حقوقی هست که هم سطح تو میگیره بهتره تو فکر عوض کردن کار باشی.
موفق باشی
من کانادام تازه بعد فارغ التحصیلی رفتم سر کار رفتم شرکت دارو بعد از پی اچ دی. اندازه جاب جنرال دستمزد میدن... افتضاحه دارو. منم نگران آینده م. مهاجرت کردم چه توقعی داشتم چی شد...
متاسفم. اینجا حقوق phd معمولا بالای ۱۰۰ هست اما یک دوستی میگفت فعلا فقط سالی ۸۰ هست. اینجا شغل اول گرفتن خیلی سخته، اگه کانادا هم مثل امریکاست. شغل اول را غنیمت بدونید که سالهای بعد رشد خوبی خواهید داشت
سلام
برای اتفاقی که افتاده متاسفم
هیچ تجربه ای در این مورد ندارم و نمیتونم نظری بدم اما امیدوارم مشکل حل بشه.
مرسی دکتر کاشکی میشد به عقب برگردم و اشتباهاتم را درست کنم. الان هم هیچ راهی برای درست کردن مسیر اشتباهی که ساختم بلد نیستم. بدجور گیر کردم
آسمان جان، وقتی میگم شرایط ما خیلی شبیه همه، دقیقاً منظورم همینه. من هم کاملاً احساس میکنم که بیسوادم. یه دکترا از ایران گرفتم و یکی هم توی کانادا، اما واقعیت اینه که فقط برای مهاجرت بوده، چون الان توی رشته من اصلاً کار نیست.
قبل از اینکه پسرم به دنیا بیاد، پستداک بودم، ولی اینجا در کانادا یک سال مرخصی زایمان داریم. حالا دو ماه از اون یک سال گذشته و هنوز نتونستم کار پیدا کنم، چون رشتهام توی بازار کار چندان جایگاهی نداره. موقعیتهای جونیور هم که معمولاً کسی به من نمیده. این فشار خیلی زیاده و من واقعاً تحت تأثیرشم.
با خودم گفتم حداقل از بودن کنار پسرم لذت ببرم و در کنارش به گزینه پستداک هم فکر کنم، در صورتیکه اصلن دلم نمی خواد به پسداک برگردم. خواستم بهت بگم که شاید بهتر باشه برای یه مدت کوتاه از این دوران با فرزندت استفاده کنی. منم فعلن بی خیال مهد شدم، چون از نظر مالی منطقی نیست، وقتی هنوز کار ثابتی ندارم.
سما جان، اره شرایطمون کمابیش شبیهه. بنظرم چندماهی دنبال کار بگرد و اگه کار پیدا نکردی اونوقت برو دنبال پست داکی که مطمئنی بعدا براش کار پیدا میشه. من که بشدت از مسیری که اومدم پشیمونم. کاشکی میشد برگردم به سه چهارسال قبل. پست داک دانشگاه را نمیرفتم و درست زمان بعد کویید که رو هوا میقاپیدن وارد بازار کار میشدم. خیلی خیلی پشیمونم. الان رزومه ام فقط الکی حجیم شده و به سمتی رفته که نمیخوام. نمیشه هم پاکش کرد چون گپ پیدا میکنم. کاشکی حداقل فلوشیپ دیگه ای رفته بودم. ای کاش هام خیلی زیاده