My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

این هفته

دارم میرم دانشگاه، سه شنبه اخرین ازمایش خرگوشیم را دارم و اخر هفته اسباب کشی. از دیشب شروع کردیم جمع کردن وسایل. البته بهتره بگم راستین شروع کرده جمع کردن وسایل. سعی میکنم سمت وسایل سنگین نرم و کمتر خم و راست شم. همزمان عصرها میزنیم از خونه بیرون برای خرید وسایل خونه و بچه. گاهی که خودم را با یک شکم گنده تو اینه های فروشگاهها میبینم جا میخورم اما وروجک شیطون هم بلافاصله چندین مشت و لگد حواله میکنه که یاداوری کنه حضور داره.

یکی دیگه از چیزهایی که ذهنم را مشغول کرده شاگرد ایرانی هست که دارم. حدود یک ماهه اومده. همین تابستون فارغ التحصیل شده و بینهایت زرنگه. مثلا با ارتباط سازی تونسته فول فاند بگیره درصورتیکه دانشگاه ما فول اسکالرشیپ به کسی نمیده. یا تو همین یک ماه با روزنامه دانشگاه صحبت کرده که از ازمایشگاه من و حضورش تو ازمایشگاه مطلب بنویسن.
البته مشکل من این مسائل نیست و خیلی هم استقبال میکنم مشکلم اینه بعد دو هفته از اومدنش رفتارش عوض شد. خیلی مغروره و فکر میکنه خیلی بهتر از بقیه میدونه. اکثر نامه هام را بی جواب میذاره( با این کارش یاد استاد و سوپروایزر اعصاب خوردکنم را زنده میکنه) اشتباه میکنه و گردن نمیگیره و بهونه میاره و حتی بندرت یک کلمه ببخشید را میگه. با توجه به شرایط اقتصادی ایران، خیلی دلم میخواست نگهش دارم که کمک اقتصادی خوبی براش بشه اما کارهاش رو اعصابمه و بعد از صلاح و مشورت با راستین دیدم بهتره اخر ماه دیگه قراردادش را تمدید نکنم. امیدوارم خیلی زود بتونه ازمایشگاه دیگه کار پیدا کنه و به مشکل شدید مالی برنخوره. بهرحال دیدم بهتره بفرستمش بره تا هربار با یکی از کارهاش اعصابم خورد بشه. یک عمر از استادم کشیدم اگه قرار باشه شاگردم هم همونطور باشه که دیگه واویلا. البته یک شاگرد هندی دارم که از نوامبر اومده و تا الان خیلی خیلی ازش راضی بودم و حتی حقوقش را اضافه کردم. اینهم داستانهای جدید من
نظرات 23 + ارسال نظر
ج شنبه 15 بهمن 1401 ساعت 13:52

من مظمینم که تا الان با یک گروه/استاد دیگه حرف زده برای همکاری. وگرنه انقدر خنگ نیست جواب استاد رو نده.

ازمایشگاههای دیگه فاند ندارن، جز یکی که خوشش نمیاد. برای دانشگاههای دیگه داره اقدام میکنه و ازم خواست معرفش بشم که قبول کردم، فقط و فقط بخاطر ایرانی بودنش. کلا تاحالا تجربه جالبی از کار با ایرانی نداشتم. مخصوصا این خیلی با دست پر اومد و خیلی مشتاق و پیگیر اومد جلو اما بعد دیدم در عمل بعضی اخلاقهاش کاملا مزاحمه.

hamide سه‌شنبه 4 بهمن 1401 ساعت 02:55

آرزو کردم کاش جای اون دانشجو بود اونقد اعتماد به نفس داشتم اونقد خودمو قبول داشتم حتما تو ی خانواده ای بزرگ شده که اینقد بهش اعتماد به نفس داده که میتونه اینجور رفتار کنه جقد در حق ما ظلم شده نه از خانواده شانس داشتیم نه از لوکیشن فقط تلاش میکنم بچم مث من نشه با وجود موفقیتاش خودشو قبول نداشته باشه

حمیده جان، اره متاسفانه اعتماد به نفس و غرور خیلی بالایی داره. هرچند به ضررش شد چون باعث شد من حس خوبی ازش نگیرم. جالبه بعد این پست یکی دوبار دیگه هم رفتاری ازش دیذم که مطمئن شدم من نمیتونم با این فرد کار کنم. البته دختر خوب و زرنگیه و مطمئنم با استادها و لبهای دیگه کارش بخوبی پیش میره.

صفورا دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت 07:44

اره دانشجویی.
همیشه ادمها حسرت چیزی رو میخورن که ندارن. من راسش دیگه تحمل اونهمه استرس رو ندارم. من با هر مریض خودم میمردم و زنده میشدم.با اون امکانات و توقعات. در حال حاضر نمیخوام برگردم بخ رزیدنسی .شاید البته به خاطر سنم هم هست ولی رشته الانم رو خیلی دوست دارم یک جورایی مربوط به تک میشه

صفورا جان، خیلی برات خوشحالم که رشته ای که دوست داری را میخونی و برات ارزوی موفقیت میکنم

عاطفه دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت 06:26

آسمان جان اگر پزشکی میخوندی تو ایران الان تو آمریکا اوضاعت چقدر تفاوت داشت؟ متخصصین پزشکی هم تو آمریکا بازنشستگی دارند یا مثل ایران میتونند تا هر زمان که دوست دارند تو مطبشون کار کنند؟

سه مرحله امتحان داره تا بتونی وارد مرحله رزیدنسی بشه. پزشک عمومی نداریم. فکر کنم بازنشستگیشون به تواناییشون در انجام وظایف باشه. ممنون میشم اینجور سوالهات را گوگل کنی.

عاطفه دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت 06:14

میدونی میخوام بگم آدمی که ۲۰, ۳۰ یا ۴۰ سال از عمرش تو فضای دانشگاه بوده ؛ کار پژوهشی کرده؛ تند تند مقاله پابلیش کرده و از نظر علمی تحسین شده چطوری با بازنشستگی کنار میاد ؟! بازنشستگی این آدم ها با یک کارمند دانشگاه یا کارمند بانک یا برنامه نویس گوگل یا یک معلم یا کسی که تو صنعت کار میکنه تفاوت داره! هر چقدر هم تفریح کنی انگار یه جوری یه چیزی سر جاش نیست؛ نمیدونم به نظرم یه جوری حس پوچی به آدم دست میده؛ شاید هم من اشتباه فکر میکنم! حالش خوبه؟ مثلاً نمیگه دلش تنگ شده برای دانشگاه یا همچین چیزی؟ البته الان تازه بازنشسته شده و شاید به مرور این احساساتی که گفتم پدیدار بشه. این آدم ها میتونن دوباره به دانشگاه ها برگردند بعد از بازنشستگی؟ البته امیدوارم اگر میخواد برگرده تو همون ایتالیا باشه و دانشگاه شما نباشه

عاطفه حان بنظر من حس افسردگی بعد از بازنشستگی ممکنه برای همه ادمها اتفاق بیافته و محدود به یک شغل خاص نبست. بعد از اون هم ربط به سبک زندگی داره که یک فرد بعد بازنشستگی انتخاب میکنه.
استاد من علاقه ای به حرف زدن از زندگی شخصیش نداشت و نداره. ایشالله که خوبه و تو ایتالیا داره بهش خوش میگذره.
بعد از بازنشستگی میتونن بعنوان مشاور هم کار کنن.
بازنشستگیش هم زوری نبود، اینکه دانشگاه مجبورش کنه بره. فکر میکنم کلا اینجا بازنشستگی به سن و سال نباشه بلکه به توانایی فرد در انجام وظایف و کارهاش باشه.
ایشالله عاطفه جان خودت می ایی جواب همه سوالهات را میگیری.
بازم من فکر کنم گوگل کمک کنه جواب سوالهات را درمورد سیستم بازنشستگی اینجا بگیری. خلاصه بگم اسم سیستم 401 هست اما قول بده سوال ازش تو وبلاگ نپرسی

صفورا یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 20:37

آره قصد دوباره خوندن رزیدنتی رو ندارم.حوصله اش رو ندارم راستش

میفهمم سخته، ویزات دانشجویی بود صفورا؟
میدونستی عشق اول من پزشکی بود، هنوزم اسم پزشکی میاد حسرت میخورم چرا تغییر رشته ندادم:)

عاطفه یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 16:29

در رابطه با استادت یا افراد مشابه استادت که عمری کار آکادمیک و پژوهشی کردند بعد از بازنشستگی چه می کنند؟ احتمالاً باید یک خانم ۶۰ تا 70 ساله باشه . . . میان خونه و دیگه تموم ؟!

عاطفه جان، استادم بچه نداشت و ظاهرا درامد خودش و شوهرش خوب بوده. برگشت ایتالیا و میدونم خونه کنار دریا گرفته. احتمالا سفر و تفریح و خوش گذرونی، تو جلسات گاهی احوالپرسی میشه و یک استاد دیگه ازش میپرسید دیگه قایق نگرفتید؟ فهمیدم تو نیویورک قایق و خونه ساحلی هم داشتن

عاطفه یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 16:22

راستی استادت بازنشسته شد بالاخره ؟ رفت ایتالیا؟

اره عاطفه، اگه بود که حتی یک ماه بیشتر هم اونجا نمیموندم، البته ماهی یکبار تو جلسات fda به دعوت اونها میاد، اما کلا رابطم خیلی باهاش محدود شده

رویا یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 15:06

نمیدونم چقدر با این حرفم موافقی اما امثال این آدمها با این برخوردهاشون باعث میشن که ایرانیها تمایل کمی به کمک کردن به همدیگه خارج از کشور داشته باشن.

راستش موافقم. قبل اومدن مرتب تماس میگرفت، پیگیری میکرد نامه میزد، اما دوهفته بعد اومدنش تغییر رفتار داد. یعنی اگه باز دانشجوی ایرانی به پستم بخوره واقعا شک میکنم بگیرم یا نه.باور میکنی رویا نمیخوام فاند فوریه اش را قطع کنم. میگم بذار یک ماه پول داشته باشه تا تو لب دیگه جا پیدا کنه.

رویا یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 14:40

وای یاد اون استاد عوضی خودت افتادم که چقدر بد بود. به نظرم هر کسی یه آستانه تحملی داره. اصلا دلیلی نداره دیگه بخوای با یه آدم رو مخی که اصول اولیه استاد و شاگردی را بلد نیست را تحمل کنی. واقعا متاسفم میدونی آسمان اون هم آگاه نیست و نمیدونه چقدر دانشجو تو این دنیا هست که یه عمر مجبور به سازگاری میشن و چقدر این اساتید پر مدعا ازشون در نهایت بی حرمتی و بی ادبی کار میکشن. باور کن اگر میدونست دو دستی به وضعیت الانش می‌چسبید و اینقدر مغرورانه و بچه گانه و بی تجربه رفتار نمی‌کرد. فکر می‌کنم بهش به اندازه کافی فرصت دادی و این تیپ آدمها ملاحظه و نزاکت بقیه را به حساب خوب بودن و حرفه ای بودن خودشون میذارن.

رویا جون ، اوه اوه استاد خودم که فاجعه بود، بذار اخرین رفتارش را بگم، یک ماه پیش پی ای جدید گرنت با ذوق به استادم گفت راستی اسمان هم یک خبر هیجان انگیز داره، و من گفتم باردارم، گفت حدس میزدم( احتمالا چون من قبلا تو جلسات اف دی ای گفته بودم میخوام ازمایشها تا اخر ماه تموم بشه چون بعدا برام سخته) و پرسید کی بچه بدنیا میاد ولی باز هم کلمه مبارکه را نگفت اگه یادت باشه من اگه جایزه ای هم میبردم تو رو‌خودش نمیاورد و کلمه مبارکه را نمیگفت. در مورد این شاگرد هم درست میگی بنظرم خیلی جوونه، و داره جوونی میکنه. بلافاصله بعد درسش اومد امریکا، فول اسکالرشیپ گرفت و بمحض اومدن از من هم فاند خوب گرفت، بنظرم خیلی به خودش غره شد، شاید بد نباشه تو لب های دیگه کار کنه و با واقعیتها روبرو بشه:)

الهه یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 13:06

سلام اسمان جان.
اخ کاش تو استاد من بودی توی ایران! جیگرم خون شد انقدر می رفتم دم در اتاقش و ایمیل میزدم و مسیج و حتی تماس! هیچی جواب نمیداد.. یه بیخیال به تمام معنا!
بخدا آرزوم بود استادم بگه فلانی کارت توی ازمایشگاه چطور پیش میره؟ یا بیا درمورد پروپوزالت صحبت کنیم و... اگه بدونی چه ساعت هایی من دایم پشت در اتاقش منتظر موندم که بلکه حضوری ببینمش. شکر خدا ولی انقدر سماجت کردم که بالاخره دفاع کردم چند ماه پیش و راحت شدم. ولی اگر خودش هم اهمیت میداد این مسیر برام لذت بخش طی میشد.
کاش قدر می دونست.
من اسم این رفتار رو نمیذارم زرنگی متاسفانه.
برات آرزو میکنم نی نی سالم و شادی بدنیا بیاری.

سلام الهه جون، اخ اخ منم یک همچین استادی داشتم البته نه به شدت تو، یعنی هرموقع دوست داشت ایمیلی را جواب میداد و‌گرنه تو خماری میموندی که ایمیلت را دیده یا نه. البته غیر از ایمیلهای تحقیر امیزش. در مورد این شاگرد هم دقیقا رابطه من و اون شده رابطه تو و استادت اما برعکسش. یعنی نمیدونی چندتا ایمیلهام را بدون جواب گذاشته و یا بعد چند روز با کلامی که توش نخوته جواب میده. با اینکه الان به کار یک شاگرد دیگه احتیاج دارم اما اصمیم گرفتم بیخیال این شاگرد مغرور بشم. حقیقتش نمیدونم تو مغزش چی میگذره. من اگه جای پام هم سفت بود با این وضعیت ریال دلاری جرات نمیکردم با استاد یا حتی همکارم اینطور برخورد کنم.
مبارکت باشه دفاع کردی ایشالله اتفاقات خوب بعدی.
ممنونم، خدا کنه، منم ارزوم یک نی نی سالم و شاده

عاطفه یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 10:21

باشه آسمان جان چرا ازت بازخورد خواستن فقط میخوای بگی مناسب فیلد من نبود؟! به نظرم باید کم کاری و بی محلی و بی خیالی این آدم گفته بشه! حداقلش مودبانه بگی به تعویق میندازه کارهاشو! چون وقتی به هم بازخورد درست ندیم و افراد رو پاسخگو نکنیم در نهایت زرنگی این آدم ها دامن خودمونو هم میگیره! مگر این که یه آدم با نفوذ باشه که این بازخورد واقعی شاید به ضررت تموم بشه و همون بگی مناسب فیلد نبود بهتر باشه! ولی واقعاً تو این چند ماه به همچین نفوذی رسیده؟!

عاطفه جان، نه خوشبختانه همچین نفوذی نداره. هرچند قدرت قانع کردن ادمها را داره. میدونی عاطفه شاید هم واقعا علاقه به این فیلد نداره. از طرفی خودمون میدونیم قیمت دلار چقدره و اصلا اصلا چیزی راجع به رفتارش با خودم به بقیه استادها نمیگم، چون دختر بدی نیست فقط مغروره. ازمایشهای من پری کلینیکاله و فرصت تکرار ازمایش نداریم پس اگه خرابکاری کنه کل ازمایش از بین میره اما ازمایشگاههای دیگه اینطور نیست و میتونه اشتباهش را درست کنه. مطمئنا به قصد اشتباه نکرده هرچند اشتباه را خود من هم میکنم. فقط برام مهمه طرف اشتباهش را قبول کنه نه تقصیر را بندازه گردن خود من . اخر این هفته بهش میگم. باور کن خودم خیلی خیلی ناراحتم از اینکه این جور پیش رفت. خیلی دلم میخواست مجبور نبودم عذرش را بخوام.

عاطفه یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 07:01

به نظرم قبل قطع کردن فاندش یه هینتی به صورت جدی بهش بده! بلکه به خودش بیاد. نمیدونم شایدم خودت خیلی مهربونی و care میکنی و اونم فکر میکنه چون مهربونی با کم کاریهاش کنار میای. در هر صورت خیلی دوست دارم بدونم این ماجرا به کجا میرسه ولی اگر عذرشو خواستی و به لب دیگه ای ملحق شد دوست دارم بدونم دوباره فاند میگیره؟ و این که به این مدل بی محلی و کم کاری ادامه میده ؟

عاطفه جان، اتفاقا گفتم بذار یک فرصت دیگه بهش بدم، جمعه بهش درجواب نامه ای که جواب نداده بود و قبلا گفته بودم بیا راجع به پروپوزالت جمعه یا هفته دیگه حرف بزنیم نامه زدم که بنظر سرت شلوغه که جواب نامه منرا ندادی، امروز هم که نیومدی دانشگاه. بیا هفته دیگه راجع بهش حرف بزنیم، به دوتا ادرس ایمیلش هم فرستادم که مطمئن بشم کرفته، بعد دو روز هنوز جواب نداده. خلاصه عاطفه جان تصمیم من قطعی شد. من اصلا با همچین ادمی نمیتونم کار کنم. ایشالله که موفق باشه و میدونم چون ادم زرنگی هست جایگاه روشنی تو جامعه اینجا پیدا میکنه. دیگه بقیه اش را هم خودش میدونه

شلاله یکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت 02:11

سلام آسمانی جان. رفتار این خانم دقیقا رفتار اون دکتر مهندس وکیل هایی هست که انگار ارث باباشون رو طلب دارن چون مثلا باهوش هستن ارزش های انسانی و احترام متقابل رو هیچ می‌دونن و بقیه حتی مادرپدرشون و استادشون باید عین برده در خدمت اینها باشن. تو هم یادت بره من یادم نمیره که حداقل خود من چقدر از دست اون استاد ایتالیایی بی وجدانت و اون دانشجوی ایرانی که همیشه میگفتی مهارت های زبان انگلیسی و نت ورکش خیلی خوبه حرص خوردم. این خانم باهوش جای یه دانشجوی باهوش، قدردان و بامسئولیت رو اشغال کردن. اینا رو‌میبینم و با بچه های این روزهای غرق خون مقایسه میکنم که خیلی هاشون سواد دانشگاهی نداشتن میگم بخوره تو سرتون اون علم و دانش و باهوشی تون. ببخشید من نتونستم مثل خانم شهناز نازنین اونقدر متین و باوقار بنویسم. تا همین حد تونستم خشم خودم رو کنترل کنم. من در حدی نیستم که بگم چیکار کن نکن فقط خواستم یادآوری کنم خود تو چقدر شرایط سختی رو پشت سر گذاشتی...

سلام شلاله گلم، هاهاها اره برای منم خاطره استادم تداعی شد، اما من مجبور به تحمل استادم بودم و برای چندین سال تحملش کردم، اما این خانم یکماهه اومده و مجبور به تحملش نیستم. به حکم انسانیت و ایرانی بودن خیلی دلم میخواست کمک مالی بهش کرده باشم اما عملا خودش نخواست و فرصت را از من گرفت.
اصلا خون خودت را کثیف نکن که تجربه یک ماهه ارزش این حرفها را نداره. بووس

صف شنبه 1 بهمن 1401 ساعت 22:11

خب میدونی من در شرایط بدی اومدم,این همه اتفاق بد ،وقتی اومدم انگار یک قسمت از قلبم موند اونحا. واقعا سخت بود .اینجا مردم مهربونن،کمک‌میکنن البته ایران هم من در شهر غریب بودم خیلی کمک میکردن.و راستش آسمان من خیلی از اول سبک زندگی ایرانی نداشتم که بگم الان دلم برای قورمه سبزی تنگ میشه و این چیزا .یکم ترک کردن پزشکی برام سخت بود که باهاش کنار اومدم و بعد. از یک ماه که حالم بهتر شده میتونم بگم بیشتر دوسش دارم

سلام صفورا جان، معمولا دوتا واکنش دیدم، یکی اینکه اینجا بشدت تو ذوقت میخوره و اولش دوستش نداری و یواش یواش خوبیهاش را میبینی. یکی دیگه اینکه از همون اول کار خیلی از امریکا خوشت میاد. من نمیدونستم که پزشکی را ترک کردی. چقدر سخت، اینجا هم پزشکی را از اول خوندن خیلی پول میخواد. ایشالله که موفق بشی و ماه به ماه بیشتر از امریکا خوشت بیاد

صفورا شنبه 1 بهمن 1401 ساعت 19:36

آره حدود یک ماهه

مبارک باشه، تا حالا خوشت اومده از امریکا؟ نظرت راجع به اینجا چیه؟

عاطفه شنبه 1 بهمن 1401 ساعت 06:38

این که از شاگردت اونم این مدلیش مینویسی خیلی برای من جالبه! خیلی دوست دارم بدونم چطور این سبک آدم ها به قول خودت بلدند خودشون رو تو جامعه آمریکا بفروشند. چون به کارهای این آدم اشراف داری و واقعیت ها معلوم میشه. نه داستانهای فیکی که احتمالاً این افراد برای همکلاسی های تو ایران میگن. . .

ببین عاطفه من یک نفرم و نمیخوام هم نظر منفی براش جایی بذارم. اما مثلا حتی قبل اومدن و بلافصله بعد اومدن، همه دین ها و دایرکتورها را دید. از تز ایرانش کلی تعریف میکنه. تو ایران شرکت زده بوده و لینکدین CEO فلان شرکت مینویسه که خوب برای ادمهای اینجا خیلی بزرگه. داشتان فیک نمیسازه فقط خوب میدونه چطور فرصتها را استفاده کنه و خودش را نشون بده. بازم مطمئنم چون ادم زرنگی هست اینده روشنی اینجا داره.

عاطفه شنبه 1 بهمن 1401 ساعت 06:33

شاگردت دانشجوی مستر هست یا پی اچ دی؟ ببخشید ولی یا آدم پر رویی هست یا شایدم سریع بتونه تو یه لب دیگه مچ بشه و رضایتت براش مهم نیست! بعد بره لب دیگه از تو نمیخوان نظرتو راجع بهش بگی؟

عاطفه، دانشجوی پی اچ دی هست، تازه از همین ترم بهار اومده اما از تابستون با من در تماس بود تا بهش GA بدم. ببین من دیروز هم بهش یک جور ایمیل دوستانه اخطاری زدم که چرا جواب ایمیلهام را نمیدی حتی جواب این را هم نداده تا الان. بنظر من خیلی مغروره و‌ خودش را هم ردیف میدونه. ایران داروسازی خونده و خیلی خودش را قبول داره. احتمال داره از من بپرسن چرا، دفترهمه استادها کنار همه و سلام و احوالپرسی داریم. حقیقتش میگم مناسب فیلد من نبود. واقعا هم شاید تو لب دیگه رفتارش عوض بشه و خوب بشه. فقط مشکل اینه عیر اب من و یک لب دیگه کس دیگه ای لبش فاند و پول نداره. چی بگم. اصلا دلم نمیخواست فاند یک دانشجو بخصوص یک ایرانی را قطع کنم اما انقدر پر نخوت و مغرور رفتار کرده، خودش منرا تو این مسیر میذاره.

یه پسر شنبه 1 بهمن 1401 ساعت 04:20 https://yepesar.blogsky.com/

سلام
امیدوارم همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه!
موفق باشید

سلام. خیلی ممنونم از شما، ایشالله

زری.. شنبه 1 بهمن 1401 ساعت 03:44

انشاالله همه کارها به خوبی و سلامتی ختم به خیر میشه و با دل خوش تو خونه جدید مستقر میشوید:) حالا شاید هم خودش یه جایی زودتر پیدا کرده:) اونطوری تو هم راحت‌تری و حس بد نداری

مرسی زری انشالله. یکشنبه هفته بعد روز اسباب کشی هست. شاگردم هم ایشالله که یک جا راحت پیدا کنه یا نقشه ای داشته باشه. بمونه هم منرا اذیت میکنه. هم تحمل استاد ناراضی هم سخته و احتمالا اونهم اذیت بشه. هرچند تا الان خیلی دوستانه رفتار کردم. شاید هم از مهربوتیم داره استفاده میکنه. شاید هم اصلا علاقه به این ازمایشگاه نداره و فقط بخاطر پول اومده. نمیدونم تو ذهنش چی میگذره!

گندم جمعه 30 دی 1401 ساعت 23:04

به سلامتی
راستش دلم برای اون دانشجو سوخت. البته شایدم من چون با خودم مقایسه میکنم همچین برداشتی داشتم. من همیشه چه در برابر استاد چه حتی در برابر مدیرم زمانی که ایران بودم و کار میکردم یا حتی در برابر کسی که من رو اول کار train کرد همیشه بدون افراد میتونم بگم که شبیه یه برده بودم! هر چی میگفتن انجام میدادم عین یه برده کار میکردم، احترام خیلی خیلی زیادی براشون میذاشتم. برا همین تعجب کردم که میگی ایمیل جواب نمیده! من حتی جرات نداشتم ایمیل پیمانکارا رو جواب ندم از این که مبادا مدیرم بفهمه. به خاطر همین میگم دلم براش سوخت، شایدم البته حق با شما باشه ولی اینجا مرسومه که اول حتما یه تذکری میدن و بعد اگر اصلاح نشد تنبیه رو اعمال میکنن اگر راه داره یه فرصت دیگه بهش بده از جیب خرج کردن خیلی سخته مخصوصا این که از اول با اسکالرشیپ بیای و بعد یهو دیگه نداشته باشی

سلام گندم عزیز، منم مثل خودت از جیب خرج میکردم برای همین میدونم چقدر میتونه سخت باشه. باور میکنی امروز دوباره بهش ایمیل زدم به طعنه گفتم جواب ایمیلهام را که نمیدی و برای صحبت در مورد پروپوزالت روز مشخص نکردی.! قبلا بهش ایمیل زده بودم که امروز یا هفته دیگه بیا حرف بزنیم و جواب نداده بود. بازم امروز جواب نداد. فردا هم که اخر هفته میشه احتمالا باز جواب نده( جالبه تو همین مدت کوتاه نشون داده نامه ها را تو اخر هفته جواب نمیده و دوشنبه جواب میده، البته اگه جواب بده) درصورتیکه حتی اف دی ای هم اخر هفته ها نامه میزنه ، و خودم هنوز که هنوزه مجبور باشم اخر هفته ها میرم دانشگاه کار میکنم مثل هفته پیش یا همین هفته که میاد درکل:
۱- اصلا احترامی قائل نیست و ایمیلها را اورژانسی نباشه جواب نمیده، ایران که بود بلافاصله هر ایمیلی را جواب میداد، یا توضیح میداد اینترنت خوب نداشته و دلیل تاخیر اینه.
۲- اشتباه زیاد میکنه اما کلمه ببخشید را بندرت استفاده میکنه و بهونه میاره که نگفته بودید درصورتیکه خودم مطلب را بهش توضیح داده بودم
۳- این حس را القا میکنه که بهتر از من یا بقیه میدونه.
۴- یواش یواش ساعتهای کاریش را داره کم میکنه و یکی درمیون میاد ازمایشگاه.
۵-چندان احساس مسئولیت در مقابل ازمایشها نمیکنه، حتی روز ازمایش خرگوشی نشسته بود و خوراکی میخورد و من و اون یکی دانشجو کار میکردیم، اخرش گفتم فلانی نمی خواهی بلند شی کمک کنی!
۶- مشخصه فقط بخاطر پول کار میکنه، خیلی علاقه به ازمایشها نشون نمیده!
خلاصه اگه میشد با مثال میگفتم درکم میکردی.
دیگه امروز مطمئن شدم اگه تو این ازمایشگاه بمونه سوهان روحم میشه و با هم مشکل شدید پیدا میکنیم پس بهتره زودتر ردش کنم متاسفانه.

ربولی حسن کور جمعه 30 دی 1401 ساعت 15:58 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
به سلامتی
خب این کاملا طبیعیه که توی اسباب کشی مشارکت کمتری داشته باشید
شاگرد ایرانی تون هم بی دلیل فکر نمیکنه که باهوشه. اما وقتی دیگه با کارهاش بخواد روی اعصابتون رژه بره واقعا اعصاب خردکن میشه.
منتظر پست از خونه جدید هستیم!

سلام
مرسی دکتر جان، شاگرد ایرانی واقعا زرنگه. بسیار خوب میدونه چطور خودش را تو جامعه امریکا بفروشه. و مطمئنم اینده روشنی داره. اما ای کاش بعد دوهفته تغییر رویه نمیداد و خوب میموند و گرفتار غرور و نخوت نمیشد. راستش اینبار بین اعصاب راحت خودم و منفعت یک نفر دیگه، اعصابم را درنظر گرفتم. البته هنوز بهش نگفتم و چه بسا اگه واکنشش غیر مغرورانه باشه دلم بسوزه و یک مدت دیگه قراردادش را تمدید کنم که بی پول نمونه. شاید هم خیلی راحت ازمایشگاه دیگه کار پیدا کنه و جای دیگه موفق تر باشه.
دکتر خیلی زوده منتظر پست جدید از خونه جدیدهستید، این هفته من هرروز باید بیام دانشگاه و احتمالا چندتا پست دیگه هم در خدمتیم

صبا جمعه 30 دی 1401 ساعت 15:40 http://gharetanhaei.blog.ir

آسمان جان
همه ی تغییرات جدید مبارک باشه، امیدوارم اسباب کشی و خرید و زایمان و کارهای دانشگاه همه شون بخوبی پیش برن و راستین هم بتونه یه شغل مناسب پیدا کنه.

سلام صبای عزیزم،
خیلی خیلی ممنونم بابت ارزوی خوبت، امیدوارم واقعا احتیاج دارم همشون بخصوص اخری خوب پیش بره. نی نی هم بچه سالمی باشه و زندگیمون را شیرین تر کنه. مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد