My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

سیل اتفاقات

دارم سعی میکنم به افکارم نظم بدم.

یک سخنرانی تو خرداد تو دانشگاه راتجرز دارم، دیشب که داشتم اسلایدهاش را اماده میکردم چون از قبل باید بفرستم اف دی ای که کلیرنس بگیرم و همزمان رو بخشی از مقاله ای که با یو اس پی( سازمان فارماکوپه امریکا) ( جدیدا عضو داوطلب فارماکوپه شدم) کار میکردم و به خودم بد و بیراه میگفتم که چرا هی داوطلب برای اینجور کارها میشم و چرا میرم دنبال دردسر و نون و اب ساده ام را نمیخورم که امروز صبح بلاخره جوابی از استادم گرفتم.
جدیدا دوتا ایمیل جداگانه بهش زده بودم که جواب نداده بود، ایندفعه زیر ایمیل نتایج ازمایش باز ازش درمورد اینده کاریم پرسیدم و موبور هم تو اون ایمیل پیوست بود( بله حضور موبور میتونه کمک کنه استاد جواب بده) 
گفت که جوابی از دانشگاه برای سال دیگه(سال گرنتی ما از جولای شروع میشه) نگرفته. و خوب ما تا اخر بازنشستگی من که اخر اگوست هست میریم رو اکستنشن امسال. ( اینجا هراموجی که دوست دارید میتونید برای حال من تصور کنید)
بهش جواب دادم، من مخالف اینرا از دانشگاه شنیدم و اونها گفتن که شما تمایل به انتقال گرنت ندارید( بهتر بود میگفتم یادت رفته اون جلسه که با رییس تحقیقات و اون سرمایه گذار که نماینده رییس دانشکده بود بصورت تند و زشتی گفتی من نمیدونم کی بازنشست میشم و این گرنت مال منه و قابل انتقال نیست!) دیگه بهش گفتم بعید میدونم دانشگاه قرارداد منرا از جولای تا اخر اگوست فقط برای دوماه تمدید کنه و عملا من اخر ماه جون تمومم. اگه راهی برای پرداخت حقوق من تو این دوماه داری بسم الله و گرنه بعد از ماه جون من بدون حقوق کار نمیکنم.
اینها چیزهایی بود که گفت و من نوشتم اما حقیقتش بشدت جا خوردم. استاد کثافت من هیچوقت روشن نکرد که اکستنشن سال دوم فقط برای دوماه تا زمان بازنشستگی اش هست. وقتی من میگفتم تکلیف منرا روشن کن. میگفت به اندازه کافی پول از گرنت  مونده که ما حقوق تو را پرداخت کنیم! اما هیچوقت نگفت اگه بازنشست بشه عملا کار من هم تمومه. خلاصه با اینکه خیلی تلاش کردم که بتونم اینده کاریم را روشن کنم همه چی به بدترین وضع ممکن و لحظه اخری مشخص شد.
چیزی که مسلمه کار من تا اخر ماه جون هست بذار به تاریخ ایران بگم میشه ۹ تیر. خوب این وسط من یک سفر یک ماه و نیمه از اواخر خرداد تا وسطهای مرداد به ایران دارم که نمیشه عقب انداخت( عروسی خواهرمه که سالهاست بخاطر من عقب انداخته تا من بتونم توی مراسم و کارهاش باشم).  یک سخنرانی ۱۶ خرداد دارم. و امتحانهای راستین هم هنوز کامل نشده و از اواسط اردیبهشت تازه شروع میکنه به کار پیدا کردن. البته خودم هم از امروز باید شروع کنم به کار پیدا کردن. اما ممکنه شهرهای مختلف کار پیدا کنیم، مثلا راستین نیویورک من نیوجرسی. پس یک کدوم باید صبر کنیم محل کار اون یکی مشخص بشه( بهتره من صبر کنم چون دست من برای کار بازتره، نسبت به راستین که اولین کار رسمی اش تو امریکا میشه) و مرحله مهم بچه دار شدن هم هست که با نظر پزشک مراحل را بعد سفرم به ایران گذاشتم خلاصه سعی میکنم استرس و اضطرابم را کنترل کنم. خصوصا بعد از بچه دار شدن که باید دوره کم استرسی را داشته باشم. پووووف. جدا شما بودید و اینهمه برنامه با هم پیش رو داشتید چیکار میکردید؟ چاره ای نیست. چه بخوام چه نخوام اتفاقات با هم همزمان شده. میرم تو دلش و یکی یکی تمومش میکنم
نظرات 4 + ارسال نظر
زری.. پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1401 ساعت 03:10 http://maneveshteh.blog.ir

عزیزم انشالله به سلامتی میایی ایران و عروسی را شرکت میکنی و برمیگردی بقیه ی کارها را پیش میبری.
آسمان مگه موبور تو این پروژه شما هست که اون را هم پیوست کردی؟ چقدرررر بد که وجود موبور باعث بشه جواب تو رو بده
دیگه ولش کن، بهش فکر نکن. انشاالله کارها به بهترین شکل پیش میره

سلام زری عزیزم، ممنونم. همسرم هم مثل تو فکر میکنه. میگه این یکی دوماه استراحت کن و خوش باش.حتی اگه دوست داری دیگه نرو سرکار و نگران نباش.
استادم موبور را بعنوان مشاورپروژه گذاشت. حقوقی بهش نمیده اما تو همه پوستر و مقاله ها اسمش میاد.
کلا استادم عجیبه، اگه از جواب دادن به یک نامه خوشش نیاد جواب نمیده. و این فقط برای من نیست. با همه دانشجوهاش همینطوره. اما اگه یک فرد خارج از گروه مثل رییس تحقیقات، دانشگاه یا منشی پیوست بشن برای حفظ ابروش جواب میده. به موبور هم علاقه خاصی داره و خیلی بهش احترام میذاره.
ممنونم زری جان.

صبا چهارشنبه 7 اردیبهشت 1401 ساعت 22:28 http://gharetanhaei.blog.ir/

من به استادت فحش نمیدم چون خودش اینقدر حالش بد هست و در فقر فکری و عاطفی و ترس و استرس به سر می بره که اینجور تصمیم میگیره.

ولی در مورد تو مطمئنم عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
من مطمئنم چیزهای خیلی خوبی منتظرت هست.
نمیگم استرس نداشته باش ولی امیدوار باش به گشایش درهای سبز

صبای عزیز، تو این چندسالی که من دانشجوش بودم یا باهاش کار میکردم تعدادی دانشجو همزمان با من بودن که فارغ التحصیل شدن. دوتا که مشکل اساسی باهاش داشتن که کار به شکایت رسیدو مثلا یک گروه واتزاپ برای شاگردهاش داره. ندیدم کسی کریسمس یا مناسبتی بهش اونجا پیام بده. بگذریم
ممنونم صبا جان. نمیدونم چی بگم. یک مدت سعی کردم برخلاف جریانی که زندگی منرا میکشه شنا کنم دیگه سیلاب شد و چه بخوام چه نخوام دارم با این موج میرم. امیدوارم به سرزمینهای زیبا برسم چون مدتی هست دارم تلاش میکنم و خسته ام.

ربولی حسن کور چهارشنبه 7 اردیبهشت 1401 ساعت 12:29 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
پس بالاخره قسمت این بود که از استادتون جدا بشین
البته استاد که چه عرض کنم
امیدوارم همه چیز به خوبی و خوشی تموم بشه

سلام دکتر،
بله و جالبه با اینکه جا خوردم و کمی استرس کارها را گرفتم اما بخاطر از دست دادن کار ناراحت نیستم بلکه یک جورهایی ناراحتم که بخاطر ضعفش تو اداره مسایل من تو این پروسه اذیت شدم و دست اخر شرایط باعث شد که کار ادامه پیدا نکنه. خیلی دلم میخواست شرایطم طوری بود که خودم دست رد به سینه اش بزنم، و بگم دیگه حاضر نیستم باهات کار کنم نه اینکه تا اخرین لحظه مجبور باشم شرایط را ادامه بدم. 
امیدوارم، حقیقتش هیچ کدوم این اتفاقات مصیبت نیست فقط اتفاقهای بزرگ هم زمان شده، سعی کردیم اوضاع را مدیریت کنیم که این شرایط با هم پیش نیاد اما روزگار دوست داره همه با هم همزمان تو سینی زندگی ما قرار بگیره.

مریم چهارشنبه 7 اردیبهشت 1401 ساعت 10:56

تف رو صورت اون استاد عنتر خارپسته بیاد همون بهتر که تکلیفت معلوم شد بزن تو صنعت حالشو ببر این زنیکه خیلی کصافت بود با خیال راحت برو ایران بعد بیا بچسب دنبال کار بگرد فقط این وسط باید یه کم شاید مثلن دوما سه ماه صبر کنی
ببینم اسمون حالا این وسط ایران رفتنت چیه ؟ همین امریکا انتقال جنین بده بابا دیگه پانشو برو ایران الکی کارات را پیچیده کنی نرو ایران کاش نری

مریم حقیقتش با خوندن فحشها خندم گرفت. قشنگ دلم خنک شد. اما استاد بی فطرت من انقدر بفکر منافعش بود و هست که هم دانشگاه هیچ قدمی براش برنمیداره هم احترام هیچ کدوم از شاگردهاش را نداره و هرکی میره پشت سرش را هم نگاه نمیکنه. اره دوسه ماه احتمالا باید از جیب بخوریم. مریم عزیز، اخرین درمان من تو امریکا بخوبی انجام شد اما انتقال را انجام ندادم چون عروسی خواهرم درپیشه و باید برم ایران. چندساله عروسیش را بخاطر من عقب انداخته تا من گرین کارت بگیرم و بتونم تو عروسیش باشم و قول دادم که تو کارهاش باشم. تاریخ عروسیش مشخص شده و کمال خودخواهیه بگم باز بیا تاریخ عروسی ات را بخاطر من عوض کن چون اون هم سالن گرفته. تازه برای من بهتره که همین تابستون عروسیش را به شادی بگیره و عقب نندازه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد