My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

اکادمیک؟

وقت چیه، نوشتن، راستین ایرانه، خوشحاله و پدر و مادرش بشدت خوشحالتر، روز اول از دیدن اینکه ۵ سال با پدر و مادرش چه کرده حسابی جاخورده بود، حتی میگفت اضافه شدن مسئولیت پدر و مادر به مسئولیت خانواده رو تنها برادرش هم حسابی تاثیر گذاشته، روز اول نگران بود. اما الان فقط خوشحاله و داره از دیدارها لذت میبره. 
من هم خوبم و چون کارهای عملی ام شروع شده مشغول رفت و اومد به دانشگاه و ازمایشها. فکر میکنم این دوره  تقریبا زود بگذره چون خوشبختانه سرم گرمه، و البته اگه گرم نبود من هم سفر بودم. اسم سفر اوردم و میخوام بگم این زمان باز و ازلد دوره پست داک و احتمالا کار اکادمیک خیلی میچسبه اما با هرکی حرف زدم وعده پول بیشتر و حجم کار کمتر تو صنعت را بهم داد. البته اونهایی که میخواستم تو کنفرانس ببینم  و ازشون مشورت بگیرم را ندیدم و هنوز مونده تصمیممکامل بشه. تو فیلادلفیا که بودیم از طریق یک دختر ایرانی با همسر و دوستهاش که بتازگی ساکن فیلادفیا شده بودن اشنا شدیم. دو شبی دور هم جمع شدیم و حقیقتش خیلی خوش گذشت. بشدت ارزو کردم دوستان فیلادلفیاییش همچنان ساکن نیویورک بودن، اخه تا یکماه پیش نیویورک  بودن اما بخاطر شرایط کاریشون رفته بودن فیلادلفیا. اون دوست که پزشک جراح بود اما خودش هم گرنت داشت بهم گفت اگه دنبال کار اکادمیکی از سوپروایزرت بخواه تو را هم بعنوان نفر اصلی () کو اینوستیگیتور گرنت معرفی کنه ، اوه نوشته انگلیسی که اضافه میکنم تموم فونت بهم میریزه، اومدم و به استادم  گفتم و سریع موافقت کرد، چندسال پیش قرار بود یک دیزاینی را هم پتنت کنه که کامل کنار گذاشته بود و گفتم بیا شروع کنیم و موافقت کردو راستش شروع کردیم، البته استاد ازم خواست که سال دیگه هم پست داک بمونم که من هم قبول کردم، حقوق بدی نسبت به پست داک بودنم نمیگیرم و فرصتی هست که کار راستین هم ثابت بشه و من بهتر بدونم کجا باید دنبال کار بگردم. خلاصه میخواستم بگم همه اینها منرا داره به کار اکادمیک سوق میده اما واقعا سوال اینه ارزش داره که حقوق بالا و کار کم را فدای زمان فلکسیبل کنم؟ استاد دانشگاه شدن غیر از حس رییس خود بودن و  شاید رییس یک عده دانشجو چه حسن دیگه ای داره؟ اسم و رسم؟ چی داره؟
نظرات 8 + ارسال نظر
آسمان پنج‌شنبه 20 آبان 1400 ساعت 20:33 http://avare.blog.ir

سلام.
چه بامزه شما هم آسمان هستین! منم آسمانم. خوشوقتم!

سلام اسمان، اره چه بامزه. هردو به بک اسم مینویسیم. خوبه من بشم اسمون تا قاطی نشیم شوخی کردم

نازی شنبه 15 آبان 1400 ساعت 18:04

وای من کلی نظر گذاشته بودمپس چرا تایید نکردی؟

نازی جون، هردوکامنتت را خوندم، گذاشتم سر فرصت جواب بدم، ممنون که کامنت میگذاری

جودی از امریکا چهارشنبه 12 آبان 1400 ساعت 08:20

سلام آسمان با خوندن این پستت بی نهایت خوشحال شدم برای راستین. برای تو هم. رشته شما رو نمیدونم ولی تو رشته ما حقوق اکادمیک بالای صد تاس برای شروع. تنیر ترک هم باشه که خب خیلی بهتر. من اکادمیو انتخاب کردم چون نیاز داشتم یه مدت تو محیط بدور از یکی بت بگه چپ برو راست بیا زندگی کنم. یه نکته دیگه اینکه تعطیلاتتم خیلی بیشتره در حالیکه که حقوقتم میگیری. تعطیلات پاییزی بهاری تابستونی تنکسگیوینگ! و فقط برای درس دادن دو روز نهایتا سه روز بری دانشگاه بقیش دست خودته.
صنعت اما انقد تعطیلات نداری حقوقش بالاتره اما استرسش بالاتره. به قول خودت از اکادمی همیشه میتونی بری صنعت اما برعکسش نمدونم اصن بشه! خولاصه تر اینکه اگه به فکر اوردن بچه هم ادم باشه برای خانوما اکادمی خیلی بهتره.

سلام جودی، خیلی ممنون بابت کامنت. واقعا به همچین کامنتی نیاز داشتم. ببین جودی کامل با جنبه های خوب و بدی که از اکادمیک و صنعت گفتی موافقم و حرفی توش نیست. فقط یک سوال دیگه: من شنیدم کار صنعت راحت تره. یعنی یک پروژه میاد زیر دستت انجامش میدی میره بعدی میاد. و تنوعش بیشتره. اما کار اکادمیک بخصوص اگه بخواهی گرنت بیاری پردردسرتر میشه شاید یکنواخت تر.
خوب بذار یکمی بیشتر از خودم بگم، درواقع توضیح بدم. من خیلی تدریس دوست ندارم و عاشق ریسرچم. فکر کنم باید برم سراغ گرنت گرفتن. فقط احساس میکنم این طوری تنوع ریسرچم خیلی کم میشه. احتمالا ادامه همین کاری میشه که دارم انجام میدم، نمیدونم این خوبه یا بد. میدونم مسلما خودم باید خوب و بدش را تشخیص بدم، با اینحال اگه نکته ای به ذهنت رسید بگی ممنون.

اکبرشاه شنبه 8 آبان 1400 ساعت 21:26

ی سوال دیگه
اینکه میگید زبانم خوب نیست عجیبه برام واقعا چجوری امکان داره ؟؟ شاید از اعتماد به نفس باشه!! شما پذیرش گرفتید تافل ایلس داشتید فک کنم چندین سال هم به زبان انگلیسی درس خوندید و حرف زدید و تز نوشتید اونم رشته ای ک خب ب نسبت مهندسی ها سخت تر هم هست زبان بیشتری هم میخاد
برام عجیب راستش ک میگید زبانم خوب نیست اصن
یعنی با مردم عادی نمیتونید صحبت کنید؟؟؟؟؟؟؟؟
همچنین
دانشگاه cuny و nyu وstevens ب نظرتون خوب هست اپلای کنم؟؟؟ با فاند30هزار دلار سالانه تقریبا میشه نیویرک زندگی کرد؟ دوران دکترا؟؟؟؟
خیلی ممنون

هاهاها، زبان که صفر و ۱۰نیست که ادم وقتی میگه زبانش بده صفر باشه و یا وقتی خوبه ۱۰، مراحلی داره، درجاتی داره. مسلما تموم صحبتهای من به انگلیسی هست. اگه نمی تونستم که حرف بزنم که بهتر بود برگردم. حتی همون نمره ایلتس یا تافل هم صفر و ده نیست. اگه فرض گیریم یک امریکایی تحصیلکرده ده باشه، و یک اینترنشنال هیچوقت ده کامل نشه ، زبان من درحد ۷ هست. مثلا.
دانشگاههای که نام بردید دانشگاههای خوبین. با این فاند میتونید اتاق اجاره کنید و روزگار بگذرونید اما فاند خیلی بالایی نیست. در حد زندگی دانشجویی معمولی و احتمالا زندگی تو اتاق و هم خانه.
موفق باشید.

اکبرشاه شنبه 8 آبان 1400 ساعت 21:20

کار اکادمیک اگ اسیستنت پروفسور باشه خوبه تنیور بشید آخرش درامد هم بد نیس دایمیه عالیه بخصوص سن بالاتر بره امکان لی اف کمتر میشه.ولی دل ب پست داک نبندید دایمی نیست اصن تا کی پست داک؟!!!!
صنعت پول بیشتر استرس بیکاری بیشتر بخصوص در سنین بالاتر و از همه بدتر هی عوض شدن لوکیشن
اصن همیشه از همین امریکا بدم میاد درس یه طرف بخونی کار بری اونور امریکا دیگه چجوری مردم زندگی میکنن؟؟؟ دوست از کجا پیدا میکنن؟؟؟ خیلی سخته اینجوری!! فقط میشه کار کل زندگی شون و تنهایی در کنارش!مجرد باشن صد برابر بدتر!!
نیوجرسی فک کنم ب شما نزدیک تر باشه بهتره تا مثلا بوستون یا ال ای نیاز نباشه تغیر موقعیت بدید
به نظرم ایده ال ترین حالت زندگی تو لانگ ایلنده!

سلام مجدد، حقایق جالبی را درمورد امریکا گفتید، بخصوص تفاوت کار اکادمیک و صنعت. منتها من فکر میکنم تغاوت حقوقشون بیشتر از این حرفها باشه شاید درحد ۴۰-۵۰ تا؟ و احتمال بالا رفتن حقوق تو صنعت با تجربه خیلی بیشتره. نظر شما چیه؟ اما درمورد لی اف صنعت کاملا درست میگید. خود‌من موقعی که اینترنشیپ شرکت نوارتیس بودم دیدم یک شبه یک بخش بزرگ را منحل کردن و از بالا و پایین یا رفتن شعبه های دیگه یا کلا باید دنبال کار جدید میگشتن و دراین صورت اگه ادم متاهل باشه سخت تر میشه. بقول شما دوباره از نو دوست پیدا کردن و زندگی ساختن.
درمورد پست داک معلومه که قرار نیست همیشه پست داک بمونم. کلا اگه سال دیگه هم بمونم رسما دوسال پست داک پر کردم، قضیه اینه این پست داک میتونه پله پرش من بشه برای شغل اکادمیک، کواینوستیگتور شدن شانس اینکه خودم گرنت بگیرم را بالا میبره و رزومه بهتر برای اکادمیک میسازه. کار هم احتمالا با اسیستنت پروفسور شروع بشه. با اینحال واقعا نمیدونم. خیلی مرددم.
بله نیوجرسی خیلی به ما نزدیکه و بعضی ها از نیوجرسی به نیویورک رفت و اومد میکنن. سورس شرکتهای داروسازی هم هست، خونه های خیلی خوشگلی داره، و کاملا سبزه، اما عملا چیزی مثلا شهر، داون تاون نداره.یعنی داون تاون داره ولی فقیر نشین و فاجعه هست. پس بیخیال داون تاون. اما بقیه قسمتهاش خیلی سبزه، فقط مشکل اینه زندگی میشه کار و خونه و نهایتا خونه دوستان رفتن. بنظرم نیوجرسی یک ادم کهنسال هست درمقابل نیویورک جوان و با انرژی و بوستون ۳۰ ساله. ما اگه نیویورک موندنی بشیم احتمالا لانگ ایلند خونه بگیریم، با اینکه مثل نیوجرسی جنگل طور نیست. شاید هم نیوجرسی جایی که خیلی نزدیک به نیویورک باشه خونه بگیریم، فعلا خیلی زوده راجع بهش حرف بزنیم چون هنوز راستین و حتی خودم ثبلت کاری پیدا نکردیم.

زری شنبه 8 آبان 1400 ساعت 02:57 http://maneveshteh.blog.ir

چقدر از نظر روانی یهو راستین جاخورده ... باز هم خدا روشکر که الان دور هم جمع هستند ... انشاالله شادی ها مستدام باشه و روز افزون ...
آسمان اون روزی که رفتی اصلا افقی جلوی رویت میدیدی که یه روزی استاد دانشگاه بشوی؟ چرا من فکر میکنم استاد دانشگاه شدن پروسه اش سختتر از کار در صنعت گرفتن است؟ اصلا اینطوره؟
بعد اینکه چقدر خوبه در مورد زبان اون استرس را نداری و تو انتخابهات عاملی محسوب نمیشه و فارغ از اون داری تصمیم میگیری.
آیا اگر تو دانشگاه بمونی میتونی بعدا تغییر فیلد بدهی به صنعت؟

سلام زری جون، ببخشید هنوز نشده کامنت قبلیت را جواب بدم. اره خیلی جاخورده، دیشب اولین بار بود که پرستاری پدرش را کرده بود و میگفت تازه میفهمم این مدت برادرش و مادرش چه کشیدن. اگه کرونا نبود پرستار میگرفتن. هرچند پرستار تمام وقت لازم دارن.
حدست درسته. پروسه استاد شدن خیلی سخت تره. و حقیقتش روزی که اومدم امریکا حتی فکر نمیکردم بتونم شغل بگیرم. یعنی یکی از دلایلی که رفتم پی اچ دی، چون مطمئن بودم نمیتونم بعد مستر کار بگیرم بخصوص با اون وضع زبان. و تصمیم خیلی عاقلانه بوده
حقیقتش زری جون هنوز هم مشکل زبان دارم و اصلا دلم نمیخواد تدریس کنم، کلا تدریس را دوست ندارم. راه حل ، مشکل زبان تمرین مطالب قبل ارائه و کلاس احتمالی هست. ولی اخرش من نمیتونم مثل هندیها تو محاوره معمولی جمله بسازم. اما تو ارائه خوبم.
داستان اینه از دانشگاه میشه رفت صنعت اما از صنعت سخته برگشتن تو اکادمیک.
خلاصه زری جان اگه کار صنعتی مناسب تو نیویورک پیدا بشه احتمالا انتخابم اون بشه. اما کار صنعت تو نیوجرسی و بوستون بیشتره و نیویورک شانس اکادمیک بیشتره.

نازی جمعه 7 آبان 1400 ساعت 23:27

من که میگم کار اکادمیک مث مرداب میمونه بزن بیرون دختر چیه چسبیدی به پس داک و این استاد عتیقه دیگه تو بزرگترین ریسک که مهاجرت بوده را کردی اونجا هم مث ایران نیست که یک سقف اهنی غیرقابل نفوذ برای ارزوها باشه! اونجا میتونی خودی نشون بدی خلاقیت به خرج بدی من بودم میزدم بیرون ولی باز روحیه ها باهم فرق داره فکر کنم شما حاشیه امن را ترجیح میدی نه؟ برعکس من که عاشق هیجان و شلوغی و بالا پایین شدنم
اقا برات نگفتم این دفعه رفتم ایران یه کم از مدتها قبل قلبم درد میکرد رفتم یه دکتر قلب خیلی خوبی که تعریفشو میکردن بعد دکترم نمیدونی چقد جیگر بودش اسمان اینقد دوسش داشتم خیلی کپل و حاذق بودش بعد میگفت تو از بس شلوغی قلبت هیجان زده شده باید سعی کنی ارومتر باشی وای منم تو دلم هی میگفتم کپله کی بودی تو! جیگر گامبوله! خرسه مهربون! بعد دکترمم هی نگاه میکرد بم قاه قاه میخندید میگفت نمیدونم چرا شما که میایید مطبم خندم میگیره خانم من از شما عذر میخوامو.... وای یعنی یه برنامه ای داشتیم
حالا اینجا هفته پیش گفتم برم یه نوار قلب بگیرم خیلی وقته نرفتم اولا که کلی پول پیاده شدم بعد وای فقط کاش میشد نشونت بدم ببینی اش وای دکتره قلبه تایلندی یعنی قیافه مث کفه قابلمه مسی! چشای اندازه کون خروس موها مث فرچه توالت شور! اصلن نمیفهمیدم خاک تو سر چی داره میگه به انگلیسی اینقد زر زر میکرد صداش مث بال زدن مگس تو سطل زباله بود! اینقد وقت برگشت به خونه اشک ریختم اینقدر دلم پر غصه بود رفتم طبقه بالا اتوبوس سرم را چسبوندم به شیشه یه عالمه اشک ریختم شنیدی میگن نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم خیلی دلم گرفت اینم خلاصه از ماجرای این روزای ما بازم میام و برات مینویسم اینجا خیلی حس راحتی و خودمونی بودن دارم

نازی جون، این کامنتت پر از حس بود.
اول از همه برات ارزوی سلامتی میکنم. بیخیال دکتر تایلندی، اصلا مهم نیست چی میگه، اخه فوقش نیم ساعت برات حرف بزنه. برو بگرد یک دوست پیدا کن مثل همون دکتر قلب تهرانت که کلی باهم وقت بگذرونید و شاد بشید.
ببین نازی راستش این پست داک کارش خیلی راحته. یعنی باورکن ماههاست من درست و حسابی کار نکردم. نه اینکه من کم بذارم اما استادم ایتالیا است و همه چی خیلی کند شده، خلاصه باعث شده یکی از اسونترین کارهام را داشته باشم. تا دلت هم بخواد خلاقیت تو این کار هست، یعنی اگه سال دیگه پست داکی درکار باشه خرم نه بگم از بس کارراحت شده.
بازم بیا برام بنویس

ربولی حسن کور جمعه 7 آبان 1400 ساعت 15:00 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
من تخصصی در این مورد ندارم اما امیدوارم بهترین حالت براتون پیش بیاد

سلام، ممنونم. اره ایشالله، جالبه چقدر جنس دغدغه های من متفاوت شده، باورتون میسه خودم متوجه ام و خیلی هم قدردان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد