My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

ببر

سلام، امروز قراره نمایشگاهی بریم که مدتها بود منتظرش بودم اما با برخورد زشت دیروز استادم نه تنها ذوقی نمونده بلکه فکرم مثل بک صخره سنگین شده که توانایی انجام کاری را ندارم. موضوع برای من برخورد زشت استادم نیست، بلکه این سوال برام پیش اومده چطور رفتار کنم که یک فرد بخودش اجازه چنین برخوردی را نده. جواب این سوال را ندارم و برای همین صحنه توهین استادم و زشت حرف زدنش و واکنش من بارها و بارها از دیروز تو ذهنم تکرار میشه. به نادوست فکر میکنم که استادم عملا ازش حساب میبره و مثل موم تو دست نادوست گیر کرده. استادم زنی هست ایتالیایی، خودخواه، جنسیت پرست و با اعتماد به نفس پایین درمقابل نیروهای بالاتر از خودش. کسی که به بکارگیری حداکثری از یک نیرو ( جنبه منفی) اعتقاد داره یعنی اگه طرف روی خوش نشون بده بار تریلی را روش سوار میکنه. و برعکس اگه‌ اهل لگد پرانی و جفتک پرانی باشه فاصله ایمن را رعایت میکنه که گزندی بهش وارد نشه. مثال خودم و نادوست، که بار تریلی را بدوش میکشم و اگه پای راستم را زودتر حرکت بدم و یا بگم فلان بار فلان برچسب را داره و یا بهتره فلان جا خالی کنیم، به زشترین شکل ریاست خودش را به رخم میکشه. و مثلا نادوست که بسیار لگد پران و‌ چموش هست، حتی وقتی تو مرتع گلها را به دندون بکشه، استادم ندید میگیره و ترجیح میده همه جوره کمترین اصطکاک را باهاش داشته باشه. مثال خنده داری را شروع کردم اما بنظرم به درستی وضعیت الان منرا نشون میده. حالا سوال من این هست چطور میتونم از قالب اسب نجیب دربیام که کسی به خودش اجازه نده برخورد زشت و غیر محترمانه ای باهام داشته باشه. متاسفانه شخصیت محترمی دارم. بقول خارجی های اینجا. نقیصه هست. نقیصه. خوب نیست. نمیخوام اسب نجیب باشم. میخوام ببری باشم که کسی اجازه بی احترامی بخودش نده. چطور، نمیدونم!

نظرات 5 + ارسال نظر
نازی سه‌شنبه 1 تیر 1400 ساعت 06:36

باید پرخاش کنی تو صورتش! خودتم ساده ای بابا جوری برین بهش جوری برین بهش که تا یکسال با بیل و کلنگ نتونن از زیر عن درش بیارن!

هاهاها نازی کلی خندیدم، گاهی ایکاش این یک هنر را داشتم. ارزوم شده تو چشمهاش نگاه کنم و جوابی بدم که خودش به غلط کردن بیافته اما نمیتونم از دست این اخلاق‌ راحت بشم

مریم دوشنبه 31 خرداد 1400 ساعت 08:50

با اینکه مدت زیادی از اشنایی باشما نمیگذره ولی احساس میکنم شما اونقدر قوی و بامدیریت هستس که این اقای ایتالیایی رو سرجاش بشونی
از دستش زیاد ناراحت نباشین بعصی ادما عقلشون مث یه بچه سه ساله هست فقط رشد فیزیکی کردن

اخ اخ مریم ای کاش واقعا قوی و با مدیریت بودم، مشکل من اینه که وقتی کسی حرفی بهم میزنه اون لحظه جواب که نمیتونم بدم بعد هم اونقدر تو دایره ادب و به طرف برنخوره و زشت نباشه گیر کردم که باعث شده حسابی سواری بدم
همش اینطوری به خودم دلداری میدم فقط یکسال دیگه یا خوشبختانه این ضدحالهاش ماهی یکباره و بقیه اوقات قابل تحمله. البته ایشون خانم هستن

جودی از امریکا پنج‌شنبه 27 خرداد 1400 ساعت 09:42

آسمان یکی از دوستای من ادوایزرش ایتالیاییه و مرده و میگف روزی صدبار بش میگف اصن زنو چه به درس خوندن! برو یکی بزا بشین بزرگ کن چقد حوصله داری. بعد که کاراشو نشون میداد ایرادای الکی میگرفت. یه بار منو تو کنفرانس دید کلی سوال خصوصوی پرسید که دوس پسر داری یا نه کجاییه و اینا. بعد که فهمید دوس پسرم امریکاییه گف دینش چیه و خیلی خیلی سوالای مزخرف. دوستم میگف حتی تو جلسات ریسرچمون گاهی از تو میپرسید و اخرش این دوستم بش گفته بابا اون ازدواج کرد با همون دوس پسرش که امریکایی بود. و این مثه خاله زنکا میپرسیده چرا دینشون ک فرق داره و خیلی خیلی بچگانه. این دوستم از اون ادمای سخت کوشه که زبونم دارن و نمیزاره طرف زور بگه ولی اخرش کارش به جایی کشید که سال چهارمشه الان رفته پیش رییس دانشگاه گفته به این بگین انقد منو تحقیر نکنه انقد جنسیتی حرف نزنه انقد از زندگی خصوصی اینو اون از من نپرسه و اونا همه تعجب کردن چون خیلی ادم اروم و موجهی ب نظر میرسه!
این دوستم افسردگی گرفته تو این مدت دکترا فقط بخاطر نوع رفتار ادوایزرش که خب طبیعیه برای همه دانشجوهای اینترنشنال اینجا افسردگی همراه با پکیج استرس میاد اما میخام بگم که فرسایشی بودنش خیلی اذیت کننده ست و متاسفانه انگار این ایتالیاییها ورژن ایرانی اروپایی هستن و خیلی اینایی که گفتی درسته. به نظرم باید یه بار جلوش بایستی مخصوصا که دیگه دکتراتم گرفتی و پست داکی و چیزی برای ترسیدن و کرم ریختنش نداری. چون تو کارم فردا پیش میاد از این مساعل و بلاخره این ببر بودنه رو باید زودتر شروع کنی.

جودی سلام، چه جالب بود، چون اون قسمت تبعیض جنسیتی تو باور استاد من هم هست، یعنی کلی بین دانشجوهای پسر و دخترش فرق میذاره، فکر میکنه پسرها خیلی باهوشترن، بعد خوب به زبون نمیاره اما من از سال ۲۰۱۶ ارتباط نزدیک باهاش دارم و کامل میشناسمش، جالبه منم یکبار داشتم برای مسئول دانشجوهای اینجا میگفتم که فلانی بهم بی احترامی میکنه تعجب کرد اما همش بهم میگه تو چرا تو این دانشگاه موندی، برو. بهش گفتم ریسرچم مثل یک ساختمون بود که پی ریزی شده و دیوارهاش بالا رفته و یک سقف میخواد و حیفم میاد برم. راستش منتظر ead کارتم هستم چون اون موقع قرارداد پست داک رسمی میشه( الان عملا دارم بدون حقوق کار میکنم) میخوام بهش نامه بنویسم و بگم علت اینکه این کار را قبول کردم و میکنم برای این نیست به این کار احتیاج دارم، برم بیرون هم درامد بیشتری دارم هم کار راحتتر، فقط و فقط بخاطر اینه به این ریسرچ علاقه دارم.
جودی تو میدونی استاد بد چقدر بده. این سوپروایزر من هم گاهی اونقدر نفهم میشه که فقط میخوام ول کنم برم.

زری .. پنج‌شنبه 27 خرداد 1400 ساعت 00:56 http://maneveshteh.blog.ir

چرا باید استادت از نادوست حساب ببره؟ آیا مجبوره نگهش داره؟
من فکر میکنم آدمها عموما غالبا ذاتا با یک نگاه سرمایه داری به پایین دستشون نگاه میکنند یعنی همه جا همینه که تا جایی که بشه بار روی دوشت میذارند و اگر مجبور شوند بخشی از بار را خوشون بکشند انگار یه جایی تلافی میکنند. پست یکی مونده به آخرم با عنوان یک شکست را بخون، دقیقا تجربه ی هفته ی گذشته ام با استادم هست:(
بنظرم باید ببینی نادوست چه منفعتی برای استادت داره که خودش با اشراف به اون موضوع اونطوری رفتار میکنه و اتفاقا جواب هم گرفته!

سلام زری، قضیه منفعت نیست. قضیه شخصیت نادوست هست. استادم از دردسر فاصله میگیره و نادوست هم دردسره. راستش من حتی با حمل بار اضافه اکی هستم، خوشبین باشم باید بگم درنهایت به niw و گرین کارت داره ختم میشه اما با ترور شخصیتی و بی احترامی مخالفم نه اینکه فحش بده اما همه جا میگه تو زبانت ضعیفه و نمیشه فلان کار را بکنی و ادمی که نصف دانش منرا نداره برای اون کار میذاره چون زبانش بهتره. چند روز پیش درمورد مساله ای نظر دادم با لحن تندی گفت به تو مربوط نیست و یا چیزهای دیگه….سخته با نوشتن مطلب را توضیح بدم

ربولی حسن کور چهارشنبه 26 خرداد 1400 ساعت 12:09 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
ای بابا
فکر میکردم این ماجراها فقط مال اینجاست!

سلام، ادمها ساید به زبانهای دیگه حرف بزنن و یا تحت تاثیر محیطی که بزرگ شدن فرهنگ متفاوتی داشته باشن اما ذات ادمیزاد همونه:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد