My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

زمان بندی قدم بعدی



دیروز ازمایش پری کلینیکال داشتم، ساعات طولانی ازمایش بکنار، استرس ذاتی این نوع ازمایش هم یکطرف. عملا روز بعد ازمایش،  احساس ادمی را دارم که از یک مریضی بیرون اومده باشه و با همین حال باید برم سونوگرافی خرگوش خانم ( بعله منم یاد اون انیمیشن ترند می افتم اما تو اینستا توضیح دادم از نیاز فعلی بشر به ازمایش روی حیوان و انسان برای توسعه علم)، اوه رشته کلامم در مورد این بحث پاره شد. برگردیم، استادم چند روز پیش داشت توضیح میداد چطور برام خواب ماهی سه ازمایش پری کلینیکال دیده و چه هدفهایی از ازمایش مد نظرشه. پشت ماسک لبخند تلخی زدم و تو دلم گفتم واقعا من قراره یک سال دیگه طبق این برنامه سنگین این کار طاقت فرسا را انجام بدم؟ بعد از سالها کار با استادم اخلاقش دستمه و میدونم یک خساست ذاتی تو وجودشه که از یک ادم یا نیرو نهایت استفاده را بکنه که روی منم همین دید را داره. سه دلیل برای قبول پست داک داشتم، بچه دار شدن بخاطر انعطاف پذیری زمانی پست داک، علاقه ای که به ریسرچم داشتم که بنظرم دریچه ای هست بسمت ناشناخته ها و وضعیت گرین کارت. الان دیگه هیچ کدوم برام انگیزه نیست، گرین کارت خوشبختانه داره حل میشه، بچه دار شدن معلوم نیست و لذت دستاوردهای علمی با دست قدرنادانی استادم و تخریب های کوچیک روحیش از بین رفته. خلاصه با این احوالات تو ذهنم دارم برنامه حرکت و تغییر بعدی را میچینم. خیلی زوده به استادم خبر بدم چون به خاطر شرایطم خودم هم نمیدونم کی! اما بنظرم تا اخر سال بهتره این پست داک را تموم کنم و برم سراغ کار واقعی. میدونم اون هم چالشهای خودش را داره. رییسهای جدید، فشارهای کاری جدید. استرسهای جدید.  اما وقتشه که دوره این ازمایشها که سالهاست درگیرشم و عملا یادگیری خاصی بهم اضافه نمیکنه و تکراری و زوری و طاقت فرسا و خسته کننده برام شده را تموم کنم. برای همین امروز صبح که باز یک درخواست کاری بهم پیشنهاد شد، برای مصاحبه قبول کردم. کمپانی کوچیکی تو بوستون هست که محقق فارماکوکینتیک میخوان. لینکدین پروفایل خوبی دارم و به مدد اسمهای قلنبه سلنبه کار با fda هفته ای چندتا پیشنهاد کاری کوچیک، گاها بزرگ و یا غیر مرتبط میگیرم که تاحالا یا جواب نمیدادم یا اگه خیلی لقمه بزرگی بوده میگفتم درگیر پست داک هست و بعدا. اما امروز گفتم باشه بریم مصاحبه. نه اینکه بخوام قبول کنم، که ترجیحم کمپانی خیلی بزرگ هست( شغلها تو کمپانی های کوچیک معمولا مدل اچار فرانسه هست که ممکنه همه چیز تو فیلدت کارکنی، تو کمپانیهای بزرگ کار کاملا تخصصی میاد زیر دستت). کلا این مصاحبه، تمرین و‌شروعی هست برای  رفتن به مرحله بعدی. 
نظرات 5 + ارسال نظر
رویا یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 21:14

آسمان عزیز تو اینستا جشن فارغ التحصیلیت را دیدم . مبارک باشه به سلامتی وای منم با تو خوشحال شدم و نفس راحتی کشیدم . چقدر بالا و پایین داشت این درس خوندن واقعا ارزشمند و دلنشین . البته به راستین عزیز هم باید تبریک گفت واقعا دمش گرم تبریک به خاطر همراهیش از خودگذشتگی صبر و حوصله حمایت و عشقی که به زندگی داره . امیدوارم همیشه سالم و شاد باشید و همینطور دو تایی با خوشی به زندگی ادامه بدید . الان دیگه به بالای سربالایی رسیدید و چه کیفی داره اومدن به پایین .

رویا جان، ممنونم عزیزم و خیلی خوشحالم که دوستهای خوب و با محبتی مثل تو دارم، اره خداراشکر تموم شد، حس خوبیه و یواش یواش بارسنگین سالهای سخت داره از رو دوشم برداشته میشه و بیشتر حس میکنم این فصل از زندگیم تموم شد. میدونی رویا جان، تو تنها کسی نیستی که تموم شدن این دوره را به راستین هم تبریک گفتی، بعضی از اقوامم و چندتا از دوستانم هم حضور و نقش راستین را برای گذر من از این دوره دیدن، اگه نبود و حمایت بیدریغ و بی منتش نبود من هم مجبور بودم مثل بقیه بچه های دانشگاه برم کار جنرال، خستگی کار سیاه و زمانی که از من میگرفت مسلما نمیذاشت اینطور برای گرنت و ازمایشها وقت بذارم. و مسیر زندگیم متفاوت میشد، واقعا ممنونش هستم و ارزو میکنم به محض گرفتن کارمسیر رشد و موفقیت را بسرعت بالا بره و به ارزوهاش برسه و عقب افتادگی کاریش جبران بشه

افق ببهبود چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 00:09 http://ofogh1395.blogsky.com

چقدر خوبه که ادم بعد از روزای سخت تلاش کردن یه دورنمای رروشن میبینه

رویا شنبه 18 اردیبهشت 1400 ساعت 21:27

چقدر هم خوب راستش فکر میکنم تصمیم درستی گرفتی حالا که شرایط گرین کارت داره درست میشه دیگه باید بری سراغ کار . اون کارهای دانشگاهی با نظرم دیگه کسل کننده و طاقت فرسا هست به خصوص وقتی بفهمی فقط دارن ازت بهره میبرن و قدرنشناس هستن.بحث های مالی زندگی هم که جای خودش را داره .برات آرزوی سلامتی و موفقیت دارم

رویا جان اینترویو را هم دادم و اتفاقا کارش خیلی خوبه، دارن رو اصلاح ژنتیکی کار میکنن ومنرا بعنوان سنیور ساینتیست میخوان، اما دوتا ایراد اساسی داره، تا اخر سال میلادی میخوان من برم دوم اینبار نوبت منه که شهر و محل کارم را باالویتها راستین هماهنگ کنم، راستین هم تا کارتمون نیاد و دوماهی ایران نره نمیتونه عملا دنبال کار بگرده، یک جورهایی مجبور شدم نه بگم، اما کارش را دوست داشتم، هرچند خودم هم نیویورک را به بوستون ترجیح میدم

زری .. شنبه 18 اردیبهشت 1400 ساعت 02:26 http://maneveshteh.blog.ir

به به چقدر خووووبه که اینقدر دستت پر هست که میتونی انتخابگر باشی، آسمان من بهت افتخار میکنم
میگم حالا فعلا تا با این استاد کنس و خسیس هستی نمیشه یه جوری باهاش حرف بزنی که از نظر مالی ساپورت بیشتری بکنه، مثلا اینکه بهش بگی شرایط مالی این کار اصلا راضی اش نمیکنه و احتمالا میخواهی بروی یعنی یه جوری بهش بگی که فکر کنه اگر پول بیشتری بده تو میمونی، و البته که تو بعد از این قرارداد هیچ تعهدی نداری و میروی دنبال برنامه های خودت اما تا این پست داک بگذره از نظر پولی اوضاعت بهتر شود.
و از همه بدتر اون تخریب های ریز روحی:( میفهمم چی میگی... ما خیلی قوی هستیم که با وجود این مشکلات باز هم میتونیم شرایط را تحلیل کنیم و به کارمون ادامه بدهیم.
مااااچ بهت

سلام زری جونم، اره انصافا بودن تو این گرنت fda خیلی رزومه ام را قوی کرد و خوش شانس بودم بابتش.
زری جون همین قصد را دارم، هنوز کارتم نیومده، قضد دارم کارتم که اومد و خواستم قرارداد پست داک را امضا کنم یکی سر حقوقش حرف بزنم، دوم تاریخ شروع پست داکم، چون غیر رسما من از پارسال تابستون کارم را شروع کردم و رسمیش میشه از زمان اومدن کارتم سوم، داشتن یک افیس، اینکه اون هندی خل و مریض تنها افیس لب را داره درحالی که دوسالی هست که هیچ تحقیقی انجام نمیده خیلی رو اعصابمه. من برای گرنت کمک دست لازم داشتم یک مدت استادم فشار و اصرار که بیا با این خله کار کن، حالا خله هم قبلا گقته بود فقط اخر هفته ها وقت ازاد داره، اخرش به استادم گفتم مثل اینکه شما باور نمیکنید که من با این خله مشکل دارم و اگه فکر میکنید فقط منم میتونید حتی از بچه های لب هلی دیگه بپرسید، عملا همه میدونن این پسره مریضه الا استادم که هی پشتش را میگیره

ربولی حسن کور جمعه 17 اردیبهشت 1400 ساعت 13:55 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
یعنی میتونین از نیویورک دل بکنین؟

سلام همیشه اولین کامنت را از شما دارم.
سوال خوبی کردید، بین نیویورک و بوستون قطعا انتخابم نیویورکه، اما موقع انتخاب کار محدود کردن خودم به یک شهر انتخابها را پایین میاره، بخصوص که اینجا برخلاف ایران همه کارها به یک شهر و ایالت محدود نیست. نکته مهمتر شرایط کار اینده راستین هم هست، اینبار بیشتر من تابع اون میشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد