My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

اردیبهشت، هفت سال بعد

یکی دوبار براتون نوشتم اما انقدر پر از غر بود که پست نکردم، گذاشتم که خاطره چندتا اتفاق نرمال بد کمرنگ بشه وبیام، چرا میگم نرمال، چون نمیشه که همیشه کار و زندگی ادم کاملا گل و بلبل باشه و فراز و نشیب بخشی از حقیقت کار و زندگی هست. من هم یک مدتی از دست سوپروایزرم خیلی حرص خوردم، دوهفته ای گذشت که به یاد بیارم، برای هرچیزی به اندازه اهمیتش حرص بخورم، البته فقط حرص و غصه ونه شادی که معتقدم نباید برای شادی حد و حدود تعیین کرد. دوهفته لازم داشتم که بیاد بیارم چقدر همه چیز خوبه، که هفت سال پیش این موقع ایران بودم و تازه پذیرشم اومده بود و همزمان جواب رد از دانمارک شنیده بودم و یا داشتم همزمان برای دانمارک اقدام میکردم؟!  بهرحال خوشبختانه دانمارک نشد، برادرم داشت میرفت کانادا و من  اون روزها پر از ابهام و استرس بابت اینده بودم، وقت سفارت میگرفتیم و شدیدا درگیر استرس بودیم.  روز تولد همسرم جلو مادرش مشتم را کوبیدم رو میز و گفتم من از ایران میرم و اون روز شد یکی از خاطرات تلخ من و راستین، غم پیچید تو چشمهای مادر راستین و خود راستین و من شرمنده و خسته و‌ عصبانی از از فشار روحی سالها تلاش و نشدن برای رفتن از ایران. یادتون میاد چه سال اول سختی داشتیم؟ چه ماه اول جهنمی؟ تا یکی دوسال حتی مطمئن نبودم امریکا بهتره و پس ذهنم به کانادا فکر میکردم و زندگی خودم را با زندگی برادرم مقایسه میکردم. یادتون میاد چقدر نگران زبان و اینده بودم؟ اینکه چطور میخواهم به کار برسم و کمپانی  که برام گرین کارت اقدام کنه؟! اون اوایل اصلا فکرش را هم نمیکردم بعد از شش سال و نیم منتظر رسیدن گرین کارت باشم اونهم از طریق تحقیق و ریسرچ خودم. ای ول دست مریزاد به خودم. میدونم سالیانه خیلیها niw گرین کارت میگیرن اما با توجه به اینکه من واقعا تا دوسه سال اول اومدن به امریکا حتی فکر نمیکردم بتونم کار درست و درمون بگیرم چه برسه به اینکه از طریق خودم گرین کارت بگیرم راه و‌مسیر باورنکردنی اومدم. ده روز دیگه داریم میریم برای بایومتریک و تا کمتر از یکماه بعدش راستین هم اجازه کار میگیره. محشره، بینهایت شیرینه. اره دوهفته لازم بود که ذهنم را از جزییات منحرف کنم و اصل قضیه را ببینم، این که جدیدا عصرها که میام خونه، راحت ول میشم جلوی تلویزیون، اخرهفته ها سعی میکنم لای لپ تاپ را باز نکنم( البته اگه استادم با ایمیلهای شب و اخر هفته اش بذاره) اینکه ذهنم اسوده هست. ارامش و شادی قلبی مدتهااست میزبان خونه دلمون شده. هردو راضیم و خشنود و چندماهی هست راستین را شاد و‌خندون‌ میبینم. زمین تا اسمون تفاوت. صد در صد نیست و تازه شروع مسیریم اما تهش روشنه و خود مسیر هم زیبا شده و ما یاد گرفتیم از طی مسیر، خاکی یا اسفالت. سبز یا خشک لذت ببریم. البته سبزیش بیش باد  :)))
یواش یواش یک مدت دیگه هم خودم را جمع و جور میکنم و میرم سراغ برنامه هایی که برای خودم درنظر دارم، نقاشی، امتحان تافل برای پیش درامد امتحانهای داروسازی، اما تا اون موقع از تجدید قوا لذت میبرم. و یواش یواش خستگیها را میشورم و میذارم کنار، هرموقع هم سوپروایزرم رفت رو اعصابم برای خودم فواید پست داک را یاداوری میکنم و زیر لب میگم مهم اینه که تغییرات خوبه که منتظرمون هست:)
نظرات 8 + ارسال نظر
باران پاییزی شنبه 18 اردیبهشت 1400 ساعت 23:20 http://baranpaiezi.blogsky.com

تو ایول داری دختر. یه دمت گرم اساسی
مهم اینه الان کیفیت زندگیت بالاست چون انگیزه و هدف و تلاش داری در کنار هوش کاریت.
آفرین بهت دختر . آفرین

باران جون، دوست قدیمی باورت میشه ۸ سال هست با هم اشناییم و از حال هم باخبریم ممنونم عزیزم. واقعا خیلی خیلی قدردان روزهای الانمون هستم، کیفیت زندگمیون خیلی فرق کرده و بنظرم تو بعضی جهات خیلی بهتر از ایران هست، یواش یواش با تموم شدن پست داک و گرفتن کار واقعی و چشیدن طعم درامد، بهتر هم میشه انشالله. ممنونم باران جون از اینهمه تشویق و دلگرمیت

افق بهبود دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 ساعت 06:58 http://ofogh1395.blogsky.com

پایان شب سیه سپید است
خوشحالم که نتیجه ی زحماتت رو گرفتی والان داری خستگیتو میشوری برای موفقیت های بیشتر

سلام چه ای دی خوبی دارید، ممنونم. بله خوشبختانه اون دری که باید باز میشد داره باز میشه و هنوز کامل باز نشده میتونم ببینم چه افق زیبایی پیش رومونه. به امیدی که از دل روزهای شیرین هم بیام براتون بنویسم

مریم سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 09:21

مطمئنا موفق میشین ...جایگاهی که حالا دارین ارزوی خیلی ها توی ایرانه . به امید خدا در ادامه مسیر هم موفق میشین

ممنونم مریم جان، هم من هم راستین یک لیست بلند بالا لز اهداف و ارزوهامون داریم که قراره شما هم همپای مسیر زندگی ما باشید، به امید روزی که همه به ارزوهامون برسیم

زری .. دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 00:24 http://maneveshteh.blog.ir

سلام آسمان جان، از این پست های کنکاش شخصیتی ات خیلی خوشم میاد. اینکه میایی تحلیل میکنی و میگی به خودت یاداوری میکنی که چطوری از مسیر لذت ببری و شاد باشی. این حس رضایتمندی.
خوشحالم که داره زحماتت نتیجه میده، امیدوارم بهتر از انتظاراتت پیش بره و کلی بهتون ذوق و شادی بده.
آسمان جان چرا گفتی خوشحالی که دانمارک نشد؟
اگر بخواهی بین اروپا و امریکا و کانادا مقایسه کنی، بنظرت کجا مناسبتره؟ من همه اش ته ذهنم اینه آمریکا خیلی خشن و سرمایه داری هست؟ نمیدونم چرا فکر میکنم اروپا حتی با غیر انگلیسی بودن کشورهایش باز هم بهتره چون نظام اجتماعی حمایتی تری داره.
حواست را جمع کن روزی که خودت سوپروایزر شدی با دانشجوهات چطوری رفتار کنی

سلام زری جان، دو تا عادت خوب دارم، یکی یادم بیاد چی میخواستم و چی بدست اوردم اما درعین حال اصلا درگیر گذشته نشم، دومی همیشه نگاه رو به اینده داشته باشم و برای شش ماه و یکسال پیش رومون برنامه ای داشته باشم. خصوصا از وقتی اومدم اینجا این دومی بشدت قوی شده.
در مورد اینکه چرا دانمارک نشد خوشحالم دلایل زیادی دارم. اول از همه یادگیری یک زبان دیگه، اب و هوا. و فضای سرد. نمیدونم چقدر درسته اما احساس میکنم ادمها سردترن. ایکا( دوست ایرانی کانادایی) باور داره مردم امریکا خیلی خونگرمتر از مردم کانادا هستن. تو امریکا اصلا احساس غربت و جدا بودن از حامعه را نداریم، بارها راستین گفته اینجا مردم بیشتر شکل ما هستن تا ایران. درسته یکم بیرحمه و اگه کار و درنتیجه بیمه درست و حسابی نداشته باشی کلات پس معرکه هست اما ما ایرانیها راه زنده موندن تو سختیها را خوب بلد شدیم و بنظرم اکثر ایرانیها حداقل قشر متوسط هستن. با درامد خوب میتونیم برای سیستم بازنشستگی خوب و قابل قبول اقدام کنیم. کلا اینجا بالا یا پایین رفتن دست خودته و البته انتها هم نداره.
زری جون فعلا قصد ندارم تو اکادمیک بمونم بنظرم خیلی تکراری شده، با اینکه شنیدم صنعت خیلی رقابتی و چالشی هست اما بنظر هیجان انگیزتر هم میاد، شاید بعدا ۱۰ سال دیگه

کامشین یکشنبه 5 اردیبهشت 1400 ساعت 14:11

آسمونی جان
شما نتیجه تلاش و صبر خودت را دیدی و آنقدر همت داشتی که از اتفاقات ناامید کننده نترسی و بازهم پیش بروی و انقدر پیش رفتی تا به آرزوت رسیدی.
من هم آن گفتگوی تلفنی را خیلی خوب به یاد دارم. آن روزها از قضا روزهای خوبی برای من بودند. الان شما باید به من زنگ بزنی و امیدواری بهم بدهی. ته ته چاهم خواهر.

کامشین عزیزم. تلاش و صبر با یک ذره امید. میدونی درواقع اون زمان راه پسرفت نبود. چاره ای جز جلو رفتن نداشتم. ذات تراکتوریم هم کمک کرد که بتونم اون دوره سخت فقط اینده نزدیک را ببینم و جلو برم. اینده دور اون موقع خیلی ترسناک بود.کامشین جان. دوست خوبم. من و بقیه دوستان همیشه کنارت هستیم. هرجا باشی و فقط بدون هیچ چاهی بدون انتها نیست. یک جا تموم میشه. یکم صبر کن و فقط بدون که بعد از هرتاریکی، نور میاد و هیچ چیز مطلق و همیشگی نیست.
راستی سعی میکنم شنونده خوبی باشم. هرموقع خواستی من هستم و شماره ام هم همون هست میتونیم گپ بزنیم.

زینب یکشنبه 5 اردیبهشت 1400 ساعت 02:17

تبریک میگم! زندگی همش فراز و فروده ولی خیلی خوبه آدم کاری رو به سرانجام برسونه که فکرشم نمیکرده اعتماد به نفس واقعی از همینجا میاد.

اره زینب جان، حسابی بهم اعتماد به نفس داده. به هردومون. یک حسن دیگه هم اینه که و از اونجا که من ایده ال گرا هم هستم، امریکا بودن و شهر بزرگ زندگی کردن کمک کرد که بفهمم، کیفیت زندگی نصفش از خود ادم هست و نصفش با شرایط. یعنی شرایط بستری هست که تو بتونی شادزندگی کنی

کامشین شنبه 4 اردیبهشت 1400 ساعت 15:29

آسمونی جان تبریک میگم. فرهاد کوه کن شدی به خدا. کاری کردی که خیلی ها از پس آن بر نمی ایند.
برات آرزوی موفقیت دارم.

سلام کامشین عزیز، هیچوقت یادم نمیره که نزدیک پایان ترم اول بود، سختترین ماههای زندگی ما و من مستاصل، زنگ زدم بهت، نمیدونم چی تو کلامت بود که کلی اروم شدم بعدش. تو از همون اول، قبل اومدن باهام بودی و ممنونم از همه حمایتها و تشویقهات دوست نازنینم:

ربولی حسن کور شنبه 4 اردیبهشت 1400 ساعت 00:11 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
یعنی ممکنه شما توی تافل هم مشکل داشته باشین؟
حالا بقیه شو زیاد خبر ندارم

سلام
هاهاها، یک دوست داروساز عرب مصری دارم که همه اسکیلها را ۲۹-۳۰ میزد بعد تو اسپیکینگ ۲۴ میشد، چهاربار امتحان داد تا ۲۶ بشه. هرعصر هم چندساعت اسپیکینگ کار میکرد
یک دوست ایرانی داروساز هم دارم که بنظرم زبانش خیلی خوب بود و خانمش هم امریکایی بود، دفعه ۸، تونست نمره لازم را بیاره، یعنی شده برای من الگوی پشتکار.
البته نادوست هم امتحان داد و تو همون بار اول نمره لازم را اورد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد