My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

تاثیر تحصیل در امریکا

این متن را چند روز قبل دفاع نوشته بودم که الان میذارم:)
امشب داشتم وبلاگ گردی میکردم، این یکی دوساله اخیر بیشتر وقتم ازادم به فیلم و سریال و اینستا میگذره و مثل قبل وبلاگ نمیخونم، بعد از خوندن چندتا پست و چندتا وبلاگ، متوجه تغییرات نویسنده ها شدم و پیش خودم گفتم حتما من هم تغییراتی کردم. تغییرات توی قلمم و تغییرات توی طرز فکرم. تغییرات قلمم میتونه این باشه بیشتر نوشته هام شده روزانه و چه کردم، نه چه خواهد شد، این میتونه تقریبا دوتا تادلیل داشته باشه یا یکی، اینکه دیگه بیصبرانه منتظر تغییرات خیلی بزرگ نیستم و اینکه میدونم این تغییرات باید اتفاق بیافته ‌و دیر یا زود میافته و دیگه خیال پردازی نیست. و دلیل دوم هم اینکه خیلی مطمئن ترم در مورد اینده. تغییرات فکری هم فکر میکنم زیاد داشتم، اینکه نمیخوام بهترین از همه نظر باشم، تو چندتا چیز بهترین بودن کافی هست و قبول کردم که تو بقیه چیزها بخودم سخت نگیرم و خودم را قبول کنم. من تو درس و تحقیق خوبم و سعی میکنم ادم خوبی باشم.تو بقیه جنبه های زندگیم هم عالی نیستم اما ادمیزاد نمیتونه تو همه جهات عالی باشه پس قبوله. مسلما اعتماد به نفس مجددی دارم پیدا میکنم که سالها بود‌گم کرده بودم. این اعتماد به نفس با کمی غرور همراه شده که میگذارم فعلا ازش لذت ببرم. از لحاظ علمی هم خیلی خوب پیشرفت کردم و کم کم برتریم را به بقیه میبینم، ایراد نداره یکی دوسال از این حس لذت ببرم چون بعدا که وارد صنعت بشم احتمالا  بشدت کیسه بوکس میشم. ظاهرا صنعت خیلی رقابتیه که همه از هم پله میسازن. دیگه اینکه میدونم از زندگی چی میخوام، عجیب و ناراحت کنندس که تا دوسه سال پیش نمیدونستم. میدونم باید زندگی کرد و سعی میکنم به زندگیم کیفیت بدم. بعد دفاع براش برنامه میریزم. و مهمتر فضا را برای راستین باز و مهیا کنم. بنظرم نوشته هام کمی جدی تر شده. شاید بخاطر تاثیر چندسال تحقیق و عوض شدن سبک فکر و استدلالم هست. این عوض شدن را به عینه هرروز حس میکنم و تجربه میکنم چون ابزار تحقیق و پیشرفت هست اما نمیدونم چقدر تو نوشته هام متبلور میشه.
خلاصه سه شب تا تموم شدن یک مرحله دیگه از زندگیم مونده،برلی همین الان این پست را نمیذارم و چندروز دیگه میذارم. شما که من را میخونید شما بگید چقدر فرق کردم، چه جنبه هایی از منرا دوست داشتید که الان اونطور نیستم و چه ویژگیهای جدیدی را میبینید که دوست دارید. کلا منرا با شخصیتی تجسم میکنید.  
نظرات 8 + ارسال نظر
ربولی حسن کور شنبه 5 تیر 1400 ساعت 04:17

سلام
مردم از وبلاگ من میان اینجا و سه تا سه تا کامنت میگذارن
اون وقت برای خودم تا حالا کامنت نگذاشتن!

سعید سه‌شنبه 25 خرداد 1400 ساعت 09:22

سلام
امیدوارم حال شما خوب باشد. حقیقتش در اکثر پست‌های شما شور و شوق یادگیری را حس می‌کنم، این شور و شوق را هم به نظرم با تحصیل در آمریکا کل دادید. یک سوال داشتم اگر ممکن باشد ممنون می‌شوم پاسخ بدهید: ما که در ایران هستیم چه کاری انجام بدهیم، آیا در ایران نمیشه این شور و شوق را ایجاد کرد؟ یک مقدار دوست دارم در مورد شرایط تحصیل بگید. حقیقتش موقع نوشتن می‌خواستم از پرسیدن سوال صرف نظر کنم چون خودم هم تصویر روشنی ندارم به عبارت دیگر کسی که به غیر از لندن جای دیگری را ندیده، چطور می‌تواند در مورد لندن صحبت کند. این حکایت من هست. ممنون می‌شوم در مورد نحوه برخورد و کلاس‌های اساتید هم بنویسید. البته شاید در بلاگ باشد. من هم جست و جویی می‌کنم.
ممنون

سعید جان سلام. احتمالا بتوتی چیزهایی درموردش تو سال اول تا سال چهارم ورود به امریکا تو ارشیو پیدا کنی. ارشیو را باید با فیلتر شکن بری. قبلا تو میهن بلاگ بود بسته شد منتقل کردم mennomen.blogspot . خوب در مورد سوالتون بنظرم باید هدف سازی برای خودتون بکنید، مثلا خودتون را بعنوان یک استاد با معلومات که بچه ها عاشق کلاسهاشون هستن تصور کنید. اینکه تو کلاسها ادم متثجه میشه طرف علم داره و‌میدونه داره از چی حرف میزنه، از یوتیوب فیلمهای کلاسها ی مربوط به رشته اتون را پیدا کنیپ و ببینید تو دنیا چطور اموزش میدن، الان به مدد کرونا خیلی خیلی دوره های مجازی و وبینارهای رایگان هست، اگه پیداشون کنید و شرکت کنید کلا میتونید رنگ و بوی دیگه ای به اموزشتون بدید و خودتون را محدود به اموزش یک کلاس تو یک دانشگاه از ایران نکنید.
موفق باشید

گندم شادونه چهارشنبه 25 فروردین 1400 ساعت 02:31

عزیز جان مرسی از مهربونیت که اینقدر کامل و دقیق بهم جواب دادی. هر بار ناامید میشم میام جوابات‌رو‌میخونم آرشیوت رو نتونستم باز کنم فیلتره انگار

گندم شادونه جون، خواهش میکنمخوشحالم که جوابم کمک کننده بوده برای باز کردن ارشیو باید فیلتر شکن استفاده کنی، بلاگ اسپات متاسفانه تو ایران فیلتره

گندم شادونه پنج‌شنبه 12 فروردین 1400 ساعت 17:36

راستی یه مساله دیگه. من دو سه سالی هست با یه پسری آشنا شدم رابطمون دوسال اول خیلی رسمی بود جدیدا صمیمی تر شدیم ولی خب بازم مثل روابط دوس دختر پسری امروزی نیس و خیلی محدودتر و چارچوب دار تره. راستش دارم به ازدواج باهاش فکر می‌کنم اونم شریف خونده اما چندسال پیش پشت سد ویزا موند و نتونست اپلای کنه رشته اش فنی بود اما الان کار بیزنس داره تو حوزه های مربوط به پتروشیمی و اینا یکی از چیزایی که سرش دو دلم اینه که میگم اگه ازدواج کنم مهاجرت چی میشه پس. دیدم همسر شما اجازه کار نداشتن چطور با این مساله کنار اومدی؟ من میترسم حتی کار خودمم جور بشه اونم به عنوان همراه بیاد ولی نتونه کار داشته باشه چون خودش میگه اصلا قصد ادامه تحصیل نداره و می‌خواد بیزنس خودش رو داشته باشه ولی من نمی‌دونم چقدر میتونم مطمئن باشم که آینده اش چطوری باشه از طرفی میگم اگه سفت بچسبم به مهاجرت و برم از کجا معلوم اونجا تنها نشم ‌؟ چون شنیدم احتمال برخورد با آدم مناسب و هم کفو اونجا خیلی کمه به نسبت ایران. ممنون میشم نظرت رو بهم بگی. کلا مهاجرت متاهلی بهتره یا مجردی و اینکه همسر به واسطه ما بخواد مثلا بیاد چه ویژگی های باید داشته باشه که آدم خیالش از بابتش راحت باشه که به پیشرفتم کمک میکنه و خودشم پیشرفت میکنه نه که تازه مشکلی باشه روی سایر مسائل

گندم شادونه جان حالا میرسیم سر این یکی کامنتت، اول از همه مگه اون اقا قبلا اپلای نکرده که ویزا نگرفته؟ پس یکجورهایی قبلا مایل به اومدن بوده و ناامید شده. ببین باید باهاش حرف بزنی و‌ بپرسی و مطمئن بشی که دوست داره مهاجرت کنه، اگه نخواد به مشکل برمیخوری، پس قدم اول اینکه مطمئن بشی راضی به مهاجرت هست، حالا میریم سر بحث خوب حالا رسید چی کار کنه؟! پیشنهاد من درس خوندن هست، چون قبلا هم میخواسته و بعد از درس بهتر و راحتتر کار پیدا میکنه اما اگه نخواست، باید مستقیم برای کار اپلای کنه، غیر ممکن نیست اما کار راحتی هم نیست، مدل همسر من که چندسال کار جنرال کرد را اصلا توصیه نمیکنم، همسر من اگه میخواست ادامه تحصیل بده باید مستر میگرفت که پول نداشتیم، رزومه شغلی مرتبط با رشته دلخواهش هم نداشت که کار مرتبط خوب پیدا کنه از طرفی دانشگاه من خوب پول نمیداد و کاملا از لحاظ مالی به شغل جنرال همسرم وابسته بودیم و از طرفی تو نیویورک زندگی میکنیم که مهد شغل جنرال هست. خلاصه بگم مهاجرت متاهلی خیلی راحتتره چون مسئولیت و مشکلات تقسیم میشه اما همسرت باید پایه باشه، بخواد مهاجرت کنه، مسئولیت پذیر باشه، حامی باشه و تو مشکلات حمایتت کنه، نه اینکه با اولین مشکل بگه تو خواستی ، تو کردی و بار روحی مشکلات را بندازه رو دوشت.

گندم شادونه پنج‌شنبه 12 فروردین 1400 ساعت 17:27

سلام آسمان عزیزم. وبلاگ شما رو از وب دکتر ربولی اتفاقی پیدا کردم و اینقد قلمت رو دوست داشتم که شخم زدم وبلاگت رو:) راستش با توجه به نوشته هات حس می‌کنم میتونی بهم کمک کنی در مورد سوالام. راستش من متولد ۷۱ام ارشد مهندسی دارم از دانشگاهای تاپ ایران و با کمک خداوتلاش خودم یه جای خیلی خوب کارمیکنم که حقوقش هم خیلی خوبه ولی راستش همون مساله ای که در مورد کارت تو ایران گفتی منم دارم با وجود اینکه خونه زندگی مستقل دارم و پرستیژ کارم هم خوبه ولی برا دراز مدت اصلا راضیم نمیکنه. مهاجرت رو دوس دارم ولی اصلا اعتماد به نفسش رو ندارم چون معدلام اصلا خوب نیس(۱۴-۱۵) و برخلاف دبیرستان که همیشه یک شهرمون بودم تو دانشگاه رسما گند زدم. مقاله و زبانم ندارم هنوز. سابقه تدریس تو دانشگاهم دارم کارم هم مرتبط با رشته ام هس از طرفی با خودم میگم الان شروع کنم تا دی ماه که ددلاینا شروع میشه زبان بخونم و مقاله کار کنم از طرفی میگم دیگه دیره فایده نداره ۳۰ سالگی تازه سرنو‌میخوای بری درس بخونی تازه اگه با این رزومه داغون بگیرنت:( میخواستم ازت بپرسم جای من بودی چی کار میکردی؟

سلام گندوم شادونه عزیز، خیلی خوش اومدی و خوشحالم که برام پیغام گذاشتی، شادونه جون یکی یکی کامنتهات را جواب میدم، اول از همه فکر کنم ارشیو من را نخوندی بلاگ اسپات را میگم گندم جون، من که سر ۳۶ سالگیم تازه پام رسید امریکا، یک مقاله در و‌پیت داشتم که بعد چندسال ژورنالش محو شد، زبانم هم که ضعیف، معدلم هم یادم نیست اما چندان بالا نبود، خلاصه ببین عزیزم تو همه چیز ایران داری، منم داشتم اما من هرروز و هرلحظه تو فکر رفتن بودم، یک روز و یک ان نمیتونستم بدون فکر مهاجرت سر کنم. برای همین وقتی رسیدم با اینکه کوه مشکلات مهاجرت و زبان خراب شد رو سرمون اما هرجوری بود کنار اومدیم و اون دوره را گذروندیم. من نمیتونم بهت بگم بیا یا نیا، اما میتونم بگم اگه الان از زندگیت راضی هستی لزومی نداره تغییری توش بدی میتونی همونجا اهداف بزرگتر برای خودت بسازی، اما اگه هیچ جوره دلت راضی به موندن تو ایران نمیشه، میتونم بگم اصلا از مهاجرت نترس، فقط اراده و پشتکار عین تراکتور میخواد و کاملا شدنی هست

آرزو جمعه 6 فروردین 1400 ساعت 11:46

سلام
من تازه وبلاگتون رو از لینک وبلاگ دوستان پیدا کردم. تبریک میگم دفاع کردی و امیدوارم موفق و شاد باشی.
من هم توی ایران دانشجوی ارشد یه دانشگاه خوب هستم یه رشته علوم پایه و بسیار مشتاق درس خوندن بودم و تصمیمم رسیدن به مراحل خیلی بالا بود. اما الان توی مقطع ارشد برای خوندن مقاله های انگلیسی دچار استرس میشم و اعتماد به نفسم رو از دست میدم. بخصوص که استادی دارم که جرات ندارم چیزی در این مورد بپرسم مبادا بگه خب اصلا چرا اومدی درس بخونی!
ببخشیدصحبتم طولانی شد. می خواستم از تجربه های اول شما راجع به خوندن مقاله و این داستان ها استفاده کنم. البته پررویی من رو ببخشید. به درجه ای رسیدم که بین این دو راهی موندم که نکنه من اصلا برای درس خوندن مناسب نیستم و باید تمام آرزوهامو ول کنم!

سلام ارزو جون، خیلی خیلی خوش اومدی،و‌خیلی خوب جایی اومدی، یعنی اگه ارشیو منرا ببینی پر از پستهایی هست که دارم از سطح پایین زبانم حرف میزنم، میخوام بهت بگم من با زبان ضعیف اومدم و موفق شدم اما بخاطر همین ضعف خیلی سختی کشیدم و هنوز دارم میکشم، دیروز سوپروایزرم میگفت تو ساینتیست خیلی خوبی هستی اما مشکل زبان داری که باعث میشه نتونی علمت را عرضه کنی و فلانی که تو علم ضعیفه خیلی خوب میتونه خودش را بفروشه. ببین ارزو من اصلا تو دوره دانشجوییم تو ایران زبان انگلیسی نمیدونستم و تازه اگه لغت انگلیسی تو درسها بود برش میگردوندم به فارسی تا یلد بگیرم که کار کاملا اشتباهی بود، اگه دوست داری ارشیو وبلاگم را و پستهای درس و مشق و زبان را نگاه کن تا کلی اعتماد به نفس بگیری که خیلی خیلی جلوتر از من هستی، اما توصیه میکنم تا میتونی هم تو ایران کلاس برو و رو زبانت کار کن، کاری که من اگه برگردم حتما انجام میدم

اتم جمعه 6 فروردین 1400 ساعت 11:41

من به صورت مرتب اینجارو نخوندم ولی یادمه که فوق العاده سرسخت بودی و دست از تلاش برنمیداشتی. این خصوصیتت خیلی خوب توی ذهنم مونده و خیلی هم دوست داشتنی هست به نظرم.تغییرات رو میپذیری و انعطاف پذیری داری. یه مهاجر واقعی..

اتم جان، ممنونم، بارزترین خصوصیات اخلاقیم را گفتی، اره من خیلی سرسختم و درعین حال کامل انعطاف پذیرم، این دو مورد تو کار و تحقیقم خیلی کمکم کرده

ربولی حسن کور جمعه 6 فروردین 1400 ساعت 03:48 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
چند هفته پیش به دلیلی یکی از پستهای ده سال پیش خودمو خوندم
جوابهایی که به کامنتها داده بودم برای خودم غیر قابل تحمل بود! نمیدونم دوستان چطور تحمل کرده بودن؟!

سلام همچین دوره هایی تو زندگی منم هست فقط شانس اوردم اون موقع نمینوشتم، شایدم اگه مینوشتم مشکلاتم حل میشد و انقدر اون موقع ها تندمزاج نبودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد