My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

سوالها

بیایید بشینیم با هم حرف بزنیم، من وقتی اتفاقی میافته یک روز کامل تحت تاثیر قرار میگیرم و باید در موردش حرف بزنم تا به یک نتیجه ای با دل خودم برسم، الان هم نه راستین و نه خواهرم هیچکدوم  دردسترس نبودن پس بیایید با هم حرف بزنیم و من از مشورت شما استفاده کنم. امروز دوستم تماس گرفت که ازم مشاوره مهاجرت بگیره، دوستم هم سن من هست. داشتم براش از روشهای مهاجرت تحصیلی و تخصص میگفتم که یکهو دوستم گفتم البته چندسال اول همسرش مجبوره بیشتر ایران باشه، اخه میدونی تو این مدت همسر من کارخونه زد و الان هم خوشبختانه خیلی وضعمون خوب شده. خوب اینجا بود که من عقب گرد کردم و گفتم حقیقتش بهتره راجع به مهاجرت دوباره فکر کنی و یا روشهای سرمایه گذاری را درنظر بگیری و گفتم با فلان دوستمون  تماس بگیر که وضعیت مالیشون شبیه شماست تا بهتر تصمیم بگیری. حالا مطلبی که میخوام راجع بهش حرف بزنم این نیست که در عرض ده سال زندگی دوستم از اینرو به اون رو شده که براش هم خوشحالم. هرچند این موضوع میشه وضعیت اقتصادی ایران که اونهم مبحث جالبیه. درضمن همسر دوستم ادم خیلی خوبی هست که مطمئنم از راه درست کارخونه اش را اداره میکنه. داستان شک و عقب گرد من هست. چرا یکهو من عقب گرد کردم.؟ بعد این سوال پیچید دورسرم که اگه واقعاوضع ادمها خوب باشه مهاجرت براشون خوبه؟مسلما من ادمی بودم که حتی اگه وضع مالی توپ هم داشتم مهاجرت میکردم. بعد دوباره به این فکر کردم کیفیت زندگی من بهتره یا دوستم؟ و انگار یکهو زندگیم زیر سوال رفت. میدونم خیلی چیزها بدست اوردم اما ما هنوز وضع مالی خوبی اینجا نداریم، هنوز اون سبک زندگی تجملی که دوست داشتم را نداریم، هنوز خبری از مهمونیهای مفصل با دوستان هم پایه نیست. تعداد ادمهای دورو برمون اب رفته، البته نه اینکه ما مقصر باشیم اتفاقا خیلیها خواهان دوستی با ما هستن اما زوجهایی که مثل ما باشن تو این جمع خیلیها وجودندارن. حتی ذهنم به این کشیده شد چندمیلیارد معادل چقدر دلار هست، و اگه من چندمیلیارد تو ایران داشتم و یک زندگی دوگانه بین ایران کانادا ایا راضی تر بودم؟ ایا رضایت الان من بخاطر عادت کردن به شرایطه؟ ایا ده ساله دیگه مطابق صحبتی که به دوستم گفتم ثروتمندهای ایران ثروتمندتر میشن و بی پولها بی پولتر یا مطابق حرف دوستم ایران مدلی از افغانستان میشه. ایا درسته که ادم پولدار ایران بمونه؟ ایا من خوشبختم؟ ایا این زندگی هست که ارزوش را داشتم ؟خلاصه ترسیدم. تو فکر فرو رفتم و زندگیمون را زیر سوال بردم. ممنون میشم درمورد هرکدوم از این مبحثها اگه نظری دارید بگید که کمکم کنه فکرم باز بشه

نظرات 17 + ارسال نظر
نازی پنج‌شنبه 27 آبان 1400 ساعت 06:25

آسمان جون منم مث تو این سوال را بارها از خودم پرسیدم ولی هربار به یک نتیجه میرسم اونم اینه که بعضی ها تقدیرشون از طلاست بعضی ها نقره بعضی ها هم مس و قلع و برنجی و....
از بچگی هم این حالت مشخصه پدرشوهر خواهرم که خیلییییی پولداره میگفت حتی وقتی بچه بوده مادرشون نون میپخته بین ده تا نون یکی را وسطش کشمش و گردو میزاشته هر نونی که بینش کشمش و گردو بوده سهم این میشده! میخوام بگم بعضی ها اگه مهاجرت هم بکنن یه دفعه ای میشن مولتی میلیاردر وای ما اینقدر اینجا میبینیم اینجوری آسمان که نگو پسره از دانشگاه پیام نور! لیسانس گرفته بود اومد اینجا دستگاه مسخره اختراع کرد یه چینی خل و چل هم اومد سرمایه گزاری کرد الان مولتی میلیاردره باورنکردنی! میخوام بگم همین ادم اگر ایران بود هم الان کارخونه زده بود و ....تقدیر و شانس باید دید از جنس چیه
دیگه مهاجرت و این حرفها تقدیر را عوض نمیکنه چقدر دلم گرفت الان اینها را نوشتم یکی از دوستای خیلی خیلی نابغه مون دوست من و شوهرم تو دانشگاه یعنی پسری بود نابغه ها نابغه واقعی ولی خانواده خیلی فقیر بچه ی دهمی یکی از قومیتها بود نمیدونی چقدر باهوش بود شرکت زد داشت عالی میرفت بالا یه دفعه رفت تو کما البته از کما بعد یه سال نذر و نیاز دراومد شکرخدا سه سال پیش رفتم ایران دیدمش اینقدر پیر شده بود اسمان شوکه شدم‌انگار مرد ۶۰ ساله اینقدر از بین رفته بود و زنم نگرفته بود گفتم محمدجان چقدر عوض شدی خوبی؟ گفت نازی خانم فشار زندگی از ما اونی را ساخت که نباید ! اینقدررر دلم براش سوخت اینقدررر ناراحت شدم چون کل دانشگاه استادها همه میدونستن این نابغه هستش شبش کلی دعاش کردم حالا میخوام بگم تهش هیچی معلوم نیست ماها هرکجا بودیم همین حال کیفی را داشتیم از لحاظ قلبی میگم پس خودتو با هیچ بنی بشری مقایسه نکن ما تو ابعاد خودمون خدا شاهده دیگه تلاشمون را کردیم بعضی چیزا شد الحمدالله ولی بعضی چیزا نشد الحمدالله دیگه این از تلاش ما نبوده از تقدیر بوده دیگه ما باید چی کار میکردیم که نکردیم من که بعضی وقتها اینقدر خسته میام خونه که فقط میخوام بخوابم اخرشم استادامون کلی واق واق میکنن البته من مث تو ساکت نیستم چندبار به صورت شدید افتابه را گرفتم روی استادم گفتم تهش دیگه میگه نیا به درکات اسفل سافلین! حسابی شستمش ولی باز خودش زنگ زد که بیا ازمایشگاه کارات مونده یعنی حالم ازش بهم میخوره ولی دیگه باید برم امیدمون برخداست

نازی جون، راستش منم خیلی به شانس و تقدیر باور دارم، من اعتقاد خاصی به چیزی ندارم، اما اینکه سیر تصادفات بخوبی ختم بشه یا به شر اعتقاد دارم. بارها هم راجع بهش پست نوشتم. هرچند الان میبینم اصلا منطقی پشت این حرفم نیست، اما گاهی عجیب اتفاقات بسمت خوبی و خوشی برای یکی پیش میره و برای یکی به بدی. البته فکر میکنم شاید پشتش حرکتهای درست و به موقع اون فرد باشه. نمیدونم. بیخیال. امیدوارم تو هم زودتر فارغ التحصیل بشی و از دست استادت راحت بشی.

hamideh چهارشنبه 26 آبان 1400 ساعت 05:37

سلام آمان جان، من اگه جای تو بودم و دوستم اینجوری میگفت شاید با خودم میگفتم واقعا شاید من اشتباه کردم شاید منم اگه ایران بودم شوهر کارخونه داشت و زندگی لاکچری داشتیم البته من ی دختر روستایی هستم و دیدگاهی از زندگی لاکچری ندارم ولی میدونم پول تا حدی خوشبختی میاره مثلا شاید نمودار پول با خوشبختی ب صورت ی منحنی باشه که میره بالا و کم کم ب سمت ی خط افقی میل میکنه پول تا ی حدی خوبه بیشترش تاثیر آنچنانی نداره ولی محیط زندگی خوبه واقعا محشره فک کن هر جا و هر کشوری میتونی بری سفر مثلا هیچ هایک کنی بری آفریقا و ساوان ها رو ببینی ینی چیزایی رو تجربه کنی که آرزوی یک ایرانی هم ترازته، تازه جو ایران ی جوریه هم سن و سالامون اصن ب این چیزا فک نمیکنن همه دغدغشون اینه آرایشگاه کجا برن و ناخن کجا بکارن یا مادرشوهرشون چی گفته، میخام بگم کیفیت زندگی خیلی مهمه، منم آرزوهای تو رو دارم دوس دارم ی خونه خوب داشته باشم مثلا تو کانادا یا آمریکا با وسایلای مارک خوب، ولی وسایل کم و ی ماشین خوب، بعد دیگه اندوخته نمیخام بقیش فقط برم سفر و دنیا رو تجربه کنم آخ ک میشه اگه بشع

حمیده جون سلام. منم هیچوقت پولدار نبودم و‌تو ایران هم تا اومدم کمی ار بار قرض و وام ازاد بشم مهاجرت کردم. میدونی دقیقا فرق بزرگی را گفتی، تو ایران هرماه ارایشگاه ناخن بودم بهترین وسایل خونه را داشتم کسی بود میومد خونه ام را تمیز میکرد، الان صفحات اینستا را که باز میکنم اخرین وسایل و ارایش و مو و ناخن را تو ایرانیهای ساکن ایران میبینم. اینجا من یکسال پیش یک بوتاکس رفتم ۶۰۰ دلار شد کمرم شکست، تازگیها میرم ناخنم را درست میکنم و هنوز عذاب وجدان میگیرم. دیر به دیر ارایشگاه برای موم میرم چون هزینه اش زیاده. ظرفها را با دست میشورم چون اکثر خونه های نیویورک ماشین ظرفشویی نداره، لباسها را میندازم توی یک ساک بزرگ میبرم خشکشویی سر خیابون چون خونه ها ماشین لباسشویی نداره. اما درعوض گرین کارت که بیاد میتونم برای تعطیلات برم مکزیک یا جزایز کاراییب، برم ماچوپیچو را ببینم یا اهرام مصریا برج ایفل، یا هاوایی یا کل امریکا را بگردم. خلاصه یک سری چیزها دادم تا یک سری چیز دیگه بگیرم. مطمئنم اگه ایران بودم با اشک و اه و ناله و حسرت مهاجرت تیشان فیشان میرفتم ارایشگاه اما الان به ظرف شستن با دست عادت کردم و میتونم امید داشته باشم که این اوضاع هم بهتر میشه.

پارمیس سه‌شنبه 25 آبان 1400 ساعت 08:06

وقتی من مهاجرت کردم دوستی بهم گفت از امروز هر روز می گی عجب کاری کردم
یک روز از رو خوشحالی و یک روز از ناراحتی
کلا مهاجرت سخته و سختیش ریشه آدم را می لرزونه، ماها که مهاجرت کردیم نسل اولمون کاملا شناور توی دریاست ، شاید نسل دوم کمی لنگر بگیره که البته نیستیم که ببینیم

پارمیس جان درست میگی، برای من تا سه سال اینطور بود که شک میکردم. اما الان خیلی به ندرت شده و درکل خیلی راضیم. میدونی پارمیس. این معلق بودن و احساس تعلق نداشتن را میفهمم. نه دلت ایران را میخواد ونه احساس میکنی اینجایی هستی. بقول تو معلقی. البته بهتره این حقیقت را قبولش کنیم که این کمابیش خاصیت مهاجرهای نسل اوله.

جودی از امریکا دوشنبه 24 آبان 1400 ساعت 07:14

سلام آسمان. فکر میکنم این سوالا راجع به درست و غلط بودن مهاجرت خیلی هم بستگی زیادی به سن مهاجرت داره. وقتی تو سن کم مهاجرت میکنی وابستگی هات خیلی کمتره و هنوز به جایی هم نرسیدی تو ایران که وقتی از دسش بدی بگی حیف شد. من مثلا تو ایران فقط ۶ ماه کار کردم اونم فاصله بین امتحان زبانا و فارغ التحصیلی بوده. اما اگه تو ایران با اون شرایط کسی تونسته از پس زندگیش بربیاد و به فکر مهاجرت افتاده باید اماده ی این باشه که دوباره از اول شروع کنه. روحیه اون شکست و دوباره پاشدنو داشته باشه. در مورد زندگی یه کم لاکچری تر. بت قول میدم آسمان به محض اینکه کار پیدا کردی زندگیت خیلی عوض میشه. نکته دیگه اینکه امریکا که همش در حال وام دادن و سیستم اعتباریه اتفاقا هر قشری یه کم لاکچریو میتونه بسازه برای خودش. میدونی نکتش اینجاس که تو نیویرکی که همه چی خیلی خیلی گرونتر از بقیه جاهای امریکاس. یعنی من تازه الان فهمیدم چقد گرون بوده همه چی اونجا.

جودی پیامهات را که میخونم یک حس اعتماد و اسودگی خاصی دارم، ممنونم از کامنتت. درست میگی من سالها قبل اومدن کار کردم، حقیقتش تا یک هفته نزدیک اومدنم داروخانه میرفتم( ۱۳ سال فاصله فارغ التحصیلیم تا روز اومدنم هست) اووف خیلی زیاده. البته علتش را دیگه میدونی، پشت دربسته کانادا گیر کرده بودم. بگذریم. میدونی جودی باهات موافقم، بقول تو تا حدی میشه زندگی لاکچری را راه انداخت. احتمالا بعد یکی دوسال با وام بتونیم خونه بخریم، اگه بخواهیم یک خونه بهتر بخریم بهتره بیشتر صبر کنیم و پس انداز کنیم، بعید میدونم نهایتا از بک حدی درامدمون بیشتر بشه مگه اینکه از اون اتفاقهای یک درمیلیون بیافته. نه بعید میدونم. و البته از گرونی مخصوص ایالت نیویورک نگیم که خیلی وحشتناکه. راستی اومدی نیویورک حتما خبر بده هم را ببینیم

شلاله دوشنبه 24 آبان 1400 ساعت 05:24

والا ما یه آشنایی داشتیم که خانم و آقا هر دو دکتر و صاحب بیمارستان خصوصی و اینا (البته کلا خونوادگی بسیار باسواد هستن همگی) بچه های اینا با پول مامان و بابا رفته بودن اروپا و خونه داشتن بعد دوتا از بچه ها برگشته بودن ایران میگفتن آره خب ما اونجا هم به لطف پول مامان و بابامون رفاه کامل داریم ولی خب مثلا مجبوریم زبان یاد بگیریم یکیشون باید هلندی یاد میگرفت، خودمون غذا بپزیم (هر روز که نمیشه بیرون غذا خورد آدم دلش لوبیا پلو هم میخواد) اتو کنیم نون بگیریم (خدمتکار نداریم دیگه!) درس بخونیم سر کار بریم خلاصه که برگشتن ایران و حالا هر وقت دلشون بخواد سوار هواپیما میشن آخر هفته میرن آمستردام نوشیدنیشون رو توی بار مورد علاقه شون میخورن با آخرین پرواز برمیگردن خونه شون! البته آقا زاده نیستن همونطور که گفتم خونواده بسیار باسواد و جاه طلبی هستن.
من خودم خیلی پولدار نبودم تا حالا (یعنی پولدار نبودم کلا) نمیدونم مهاجرت میکردم یا نه!
جواب اون یکی سوال اینکه بعله متاسفانه مملکت ما اونقدر مشکلات بنیادی داره که وضعیتش حتی بدتر از افغانستان هم میشه، فقیرها روز به روز فقیرتر و ثروتمندها روزبه روز فربه تر و حریص تر و سیری ناپذیرتر!
و یه سخن از مادر عروس که یه آدمی که خیلی کمال گرا و بلندپرواز نباشه جایی که شکمش سیر هس و دلش آروم و پشتش قرص و امن هس و حس مفید بودن داره اونجا وطنش هست! فرقی نمیکنه جایی باشه که به دنیا اومده یا جایی که مهاجرت کرده.

شلاله جان سلام، بنظر من هم مهاجرت بذای ادمهای سوپر پولدار مثل این خانواده که گفتی نیست، سیستم زندگی تو اروپا با تجمل جور درنمیاد درحالی که ادم پولدار راحت میتونه تو ایران تجمل و‌بریز و بپاشش را داشته باشه، بیکار بگرده و چندتا سفر درسال هم دور دنیا داشته باشه.
منم فکر میکنم روزبروز اختلاف طبقاتی تو ایران بیشتر میشه و البته بکام ثروتمندهایی که سبک زندگی تجملی دارن.
راستش شلاله جان هنوز در مورد حس وطن به قطعیت نرسیدم، نه دلم پیش ایرانه، نه احساس میکنم متعلق به اینجام. فکر میکنم این یکی از مضرات مهاجرته که احساس تعلق به هیچ جا نمیتوتی بکنی.

صبا دوشنبه 24 آبان 1400 ساعت 04:05 http://gharetanhaei.blog.ir/

مهاجرت قبلا برای پولدارها آسونتر بود ولی الان که ارزش ریال اومده پایین آسون نیست و به کسی که عادت به ریخت و پاش و زندگی تجملاتی داره فشار بیشتری میاد.

ولی در حالت کلی جواب همه این سوال‌ها به اهداف کوتاه مدت و درازمدت آدمها بستگی داره. و اصلا نمیشه بر اساس ظاهر زندگی آدمها در مورد احساس واقعی و میزان خوشبختی شون قضاوت کرد!

صبا درست میگی، الان واقعا نرخ دلار به ریال خیلی زیاد شده و بدتر هم میشه، همینه که مردم گروه گروه حتی شده دارن میرن ترکیه سرمایه گذاری میکنن. غیر از نبود ثبات اقتصادی، بنظرم خفقان هم بیشتر داره میشه.
درست میگی جواب این سوال ادم به ادم فرق میکنه، حتی براییک ادم میتونه ازیک زمان به یک زمان دیگه متفاوت باشه

ماه یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 20:29

سلام آسمان عزیز، به نظرم برای آدم خییلی پولداری که نمیخواد خودشو درگیر درس خوندن کنه، نیمه مهاجرت خیلی هم خوبه. یعنی مهاجرت کنه و سیتیزن که شد (به هر روشی)، دیگه میتونه راحت گاهی ایران باشه و گاهی کشور مقصد. (با توجه به اینکه برای خرید خونه و سایر هزینه ها احتمالاً مشکلی نداشته باشن)

به نظر من هم اصلاً برای این افراد مهاجرت *کامل* خیلی بی فایده و افسرده کننده ست. (با توجه به اینکه قصد تحصیل و مثلاً رویای اینکه توی مثلاً استنفورد درس بخونن ندارن یا یه جایی مثل fda کار کنن).
هم شغل و پرستیژ اجتماعی ایرانشونو دارن و هم اپشن های زندگی غرب و، خیلی هم عالی میشه.
البته این هم بگم آسمان جان، کلا من ذهنم راجع به مهاجرت (حتی توی ایران) در حال حاضر اینه که وقتی توی مقصد جا افتادم (شغلی و تحصیلی) ، حتماً زندگی توی کشور خودم رو هم داشته باشم.

ماه جان سلام،
نکته جالبی را گفتی، اتفاقا چیزی هست که من با دوستم راجع بهش حرف زدم، اما میدونی بنظر من تو عمل یکجا میشه کسب درامد کرد، اگه ایران ریال دربیاری، خرج کردن تو خارج از کشور برات سخت میشه، اگه دلار دربیاری عملا باید تو یک کشور دیگه زندگی کنی. حقیقتش من فکر میکنم زندگی دوگانه تو عمل بیشتر شبیه سالی دوبار سفر میشه. شاید هم گزینه بدی برای یک ادم خیلی پولدار نباشه. 
امابنظرم درکل برای ادمهای غیر پولدار( سطح متپسط) زندگی دوگانه جورکردن خیلی سخته، نمیشه ریشه گرفت و پیشرفت کرد. باید بکی را بذاری کنار ( معمولا ایران) و درحد سالی بکبار سفر نگهش داری

فاطمه یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 18:54

دوباره سلام عزیزم!خیلی ممنون که منو دوست خودت خطاب کردی،خیلی ذوق کردم!
نظرمو هم برات نوشتم،امیدوارم بخونیش و
به دردت بخوره و بهت کمک کنه فکرت بازتر بشه!

مرسی فاطمه جون خوندم، واقعا ممنونم که برام کامنت گذاشتی. کامنتها زیاده و منم دوست دارم سرفرصت یکی یکی جواب بدم. یک هفته ای معمولا طول میدم تا همه را جواب بدم مرسی

الهه یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 15:36

پول و وضعیت اقتصادی مهمه. اما در درجه بعدی یک سری آزادیهای اجتماعی هم هست. مثلا توی یه جمعی بودیم و به چند نفر از دوستانم گفتم حاضرین توی ایران خیلییی پولدار باشین یا توی مثلا امریکا باشین و یه زندگی بسیار معمولی؟ همشون گفتن ایران!
اما خب برای بعضی ها اون سیستمی که توش هستن. اینکه فرضت بچه دار بشن و اون بچه توی چه شرایطی درس میخونه و زیر فشار مذهبی یا قوانین عجیب مختلف دیگه پولدار و بی پول نمیشناسه...
من توی ایران پولدار نیستم و سیستم اینجا رو دوست ندارم به هزار دلیل. و تنها قسمت تلخ مهاجرت برام مادر و پدر و خانوادم هستن که نمی تونم باهاش کنار بیام.

الهه جان سلام، ممنون از کامنت، راستش انتظار این جواب را از دوستهات نداشتم. میدونی جواب خودم چیه؟ زندگی تو امریکا، اما میسازمش و همونجا پولدار میشم. فکر کنم الان هم تو مرحله ساختنیم. شاید هیچوقت خیلی خیلی پولدار نشیم اما من هیچوقت عقب نمینشینم و سعیم را میکنم چون نمیخوام سعی نکرده بگم نشد. امیدوارم بشه.
با جمله اولت کامل موافقم. چون برای من هردو ارزشه. یکیش تو ایران نیست، و نخواهد بود. ت‌ امریکا ازادیهای اجتماعی هست و خوشبختانه وضعیت اقتصادی تا حدی به خودت و تلاشت و البته کمی شانس بستگی داره.
بله سخت ترین قسمت مهاجرت دوری از خانواده هست.

فاطمه یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 12:52

به نظر من تو باید به این فک کنی که اگه ایران بودی تو چه شرایط و جایگاهی بودی،وحالا که اونجایی چه موقعیت هایی داری!نه فقط از نظر مالی بلکه از نظر آکادمیک،تز تحقیقاتیت،محیط کاریت،همکارات،شرایط کاریت خلاصه از هر لحاظ،البته باید به این هم توجه کنی که تو یه فرهنگ و دنیای جدیدی رو تجربه کردی که به نظر من خیلی هیجان انگیزه
میدونی من صرفا فقط چون میخوام یه دنیای جدید،یه فرهنگ و جامعه جدیدو تجربه کنم خیلی دوست دارم مهاجرت کنم!مخصوصا آمریکا!!میدونی برای هر کسی یه چیزایی مهمه!یه چیزایی معیاره!!که ممکنه برای یه کس دیگه حتی مسخره به نظربیاد!
والبته مهم تر اینکه من به صرف اتکا به خودم با توانایی و پشتکارو اراده خودم به
اهدافم برسم!واین خیلی برام مهمه که آره من به چیزی که میخواستم بالاخره رسیدم
و خواستن توانستن است و اول به خودم وبعد به بقیه نشون بدم که افکارو دغدغه ها
و اهداف و درگیری های ذهنیم و آرمان ها خواسته هام برام مهمن و میخوام عمرمو که فقط یه بار فرصت زندگی کردنشو دارم اون طور که میخوام سپری کنم وازش بهره ببرم!
میفهمی اون طور که خودم میخوام وخودم
صلاح زندگیمو میدونم،فکر کنم،حرف بزنم،عمل کنم و در نهایت زندگی خودمو زندگی کنم!حالا دیگران هر قضاوتی که میخوان بکنن!این زندگی منه با باورها و ارزش ها و خط قرمز های خودم!
وتنها خداست که میدونه نیت من چیه وتوی
دل من چی میگذره!و میتونه منو درست قضاوت کنه!پس فقط اون مهمه!
امیدوارم منظورمو،اون چیزی که مد نظرم بودو درست و کامل بهت رسونده باشم و
ذهنت بازترشده باشه برای تحلیل موضوعات
اینچنینی و افکارت منسجم تر و دیدت گسترده تراز قبل شده باشه!مرسی که هستی و از خودتو زندگیو درسوکارت مینویسی!و پیاممو میخونی!میدوارم یه روزی اونجا ببینمت!

فاطمه عزیزم،
من اگه ایران بودم احتمالا داروخانه ام را زده بودم و پول کافی داشتم اما اروم و قرار نداشتم و همیشه حس یک شکست خورده را داشتم چون عجیب غریب ارزوی رفتن داشتم. فضای ایران برام غیر قابل تحمل بود، نفس کشیدن سخت بود و مطمئنم تگه میلیاردر هم بودم اما نتونسته بودم راهی برای رفتن پیدا کنم یکی از غمگین ترین ادمهای ایران بودم.
البته ادمی هستم که کمتر تحت تاثیر قضاوت ادمهای دیگه هست و هرکاری دوست داره میکنه. شاید هم میل به دیده شدن موفقیتهام دارم، البته کی هست که نداشته باشه.
میدونی فاطمه اما درکل نوشتن این پست کمکم کرد که یادم بیاد دوباره باید یک هدفگذاری دیگه بکنیم. یکم مورچه ای چون هنوز من و راستین تو اوج تغییرات مهاجرتیم که کنترلی روش نداریم اما میشه براش برنامه ریزی کرد؛)
مرسی از خودت که برام کامنت به این زیبایی گذاشتی

فاطمه یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 12:25

سلام آسمان جون!من خیلی وقته که نوشته هاتو میخونم!ولی این اولین باره که برات پیام میذارم!چون احساس کردم باید در این موقعیت باهات حرف بزنم!

سلام فاطمه جون، ممنون که پیغام گذاشتی و رونمایی کردی اما پس چرا تو خماری گذاشتی، بقیه اش کو؟ پس نظرت را هم بنویس دوست قدیمی جدید

صبا یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 10:23

راستش یک ماهه درگیرم که گواهی تدریسی که تو دانشگاه آزاد داشتم رو بگیرم و بزنم تو رزومه ام شاید این رزومه کم رمق یه جونی بگیره امروز بعد کلی تیم طرف اون طرف شدن وقتی جلوی معاون عوضی دانشگاه کنترلم رو از دست دادم و اشکم جاری شد انگار یه تکونی خوردم و فهمیدم دیگه شرایط موندم برام خیلی سخت شده تمام مسیر تا خونه رو توی ماشین بلند بلند زار زدم گفتم کجای دنیا یه نفر برای اینکه بخواد یه گواهی از کاری که کرده بگیره باید اینقدر ضجر بکشه. بماند که حقم رو خوردن و به زور برای یک ترک دادن در حالی که من سه ترم تدریس داشتم حتی یه قرون پول هم ندادن. همه چی پول نیست. آرامش و آسایش هم خیلی مهمه. این که بدونی اگر قانونی هست همه جا رعایت میشه و اگر کسی تخطی کنه مجازات میشه. وقتی رفتم اداره کلشون گفتن دانشگاه داره تخلف میکنه ولی ما نمیتونیم کاری کنیم و من برا هزارمین بار شکستم که چقدر بی عدالتی چقدر حق خوری … نمیدونم اونجا چقدر از این خبرا هست ولی اگر نیست سفت بچسبش

صبا جون خیلی خیلی متاسفم، مبدونی یاد روزهایی افتادم که منم با دانشگاه مشکل داشتم، میخواستم داروخانه ام را تو منطقه محروم ببندم و با اینکه قانون میگفت اکی هست، دانشگاه اجازه نمیداد چون از مردم اون منطقه میترسید و بهونه تراشی میکرد، ۵ سال دویدم و اخرش هم نشد… داستانش طولانیه. راست میگی یادم رفته بود چقدر حق خوری تو ایران هست و چقدر روح ادم پیر میشه از دویدنها و التماس کردنها. راست میگی خیلی بیشتر باید قدر سیستم اینجا را بدونم.
صبا جان، اگه نشد اون برگه را بگیری فدای سرت، تو تو یرزومه ات بنویس با جزییات و کامل روش مانور بده و درنظر داشته باش این فقط یک ایتم هست، نمره زبان بالا و ارتباط سازی با اساتید خیلی مهمتره. به امید شنبدن موفقیتت.

مریم یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 09:02

من کسی بودم که تا چند سال قبل اصلا به مهاجرت فکر نمیکردم چون به شدت وابسته هستم حتی وقتی مطبم عوض میشد یه جورایی مضطرب بودم البته محجبه ام و باحجاب مشکلی ندارم ولی الان با توجه به وضعیت افعانستان و احتمالا اینده ایران کارگری اونور ابو بهتر از موندن در ایران میدوتم چون اینده نامشخصه unstable بودن به معنای واقعی فارسیش انقدر گویا نبود سرمایه گذاری هم ریسک بالایی داره آریانا سعید خواننده افعان سرمایه گذاری زیادی کرده بود ولی همه رو رها کردو رفت
شما خیلی کار درستی کردی چند سال دیگه رفاه خیلی بیشتری خواهید داشت

سلام مریم عزیز.
کامل میفهمم ترسی که بالاسر امید و ارزوهای مردم ایران سایه انداخته. متاسفانه وضعیت ایران همیشه ناثبات بوده و شاید دراینده بیشتر. مریم عزیز خیلی سخته که ادم تخصص خودش را رها کنه و کاری را انجام بده که تخصص کمتری داره، حتی اگه تو کشور ارزوهاش باشه، احتیاج به یک عظم و اراده باورنکردنی داره. اما مهم اینه طرف سعی کنه همون تخصص را تو کشور ارزوهاش هم بدست بیاره، اونوقته که این ریسک ارزشش را داره.

زری یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 02:14 http://maneveshteh.blog.ir

سلام آسمان جان، من خیلی به حرفهای تو فکر کردم یعنی نه الان بلکه از قبل هم بهش فکر کرده بودم. خب واقعیتش اینه من هم زندگی ام تا حدودی شبیه دوستته البته من سطح مالی ایشون را که نمیدونم و اینکه کارخونه همسرش چه میزان هست اما تا حدودی میتونم حدس میزنم در مورد خودمون ما اگر قرار باشه دارایی مون را بفروشیم گزینه ی سرمایه گذاری برامون مقدوره. اتفاقا به روش سرمایه گذاری هم فکر کردم اما نتونستم به شرکتها اعتماد کنم واز اون مهمتر پلنی که برای اومدن به اونجا خواهیم داشت. خب من نمیتونم فکر کنم بیاییم اونجا و تازه فکر کنم چطوری شروع کنیم؟ بخاطر همین فکر کردم به روش تحصیلی فکر کنم چون اولا هزینه های اقدامش کمتره و نیازی به کمک گرفتن از شرکتها نداره یا حداقل کمتر از روش سرمایه گذاری است.و هم اینکه حداقل برای چند سال اول که اونجا باشیم بهم یه پلن مشخص میده و اینکه خب من کلا درس خوندن را دوست دارم یعنی فکر میکنم تنها کاریه که توش موفق هستم :(
در مورد بحث نوع زندگی اینجا و خارج از کشور،خب حقیقتش من اصلا الان هم که در ایرانم آدم زندگی لاکچری نیستم خیلی هزینه هامون معقول و حساب شده هست و با سطح متوسط جامعه همخوانی بیشتری داره فقط خب بخاطر اینکه از نظر مالی مشکل نداریم و اینکه سه تا بچه دارم خب خدا رو شکر تو زمینه ی تغذیه ی بچه ها فکر میکنم راحتتر از اون قشر متوسط هستم وگرنه در مورد هزینه های تفریح، بریز بپاش های روزمره، پوشاک و لوازم زندگی و چیزهای از این قبیل واقعا کم هزینه هستم و آگاهانه آدم صرفه جویی هستم. ببین دلیل صرفه جویی من، نداشتن و پایین بودن وسع مالی نیست بلکه این سبک زندگی را ارزش میدونم. به قول زن برادرم بهم گفت تو بروی خارج از کشور خیلی اذیت نمیشوی چون به این سبک زندگی کم خرج و حساب شده عادت داری، حقیقتش خودم هم همین فکر را میکنم. یه مثال بزنم یکی از دوستانم با دو بچه چند سال پیش رفتند کانادا، یکی از دلایلی که برگشتند این بود که تو ایران لاکچری زندگی میکردند و اونجا دست به عصا! این اذیتشون میکرده. دقیقا گفت اینجا ماشین شاسی بلندم را سوار میشدم و هر چی میخواستم میخریدم ولی اونحا باید نگاه میکردم ببینم چی آف خورده! واقعا خیلی مهمه دلایل مهاجرت آدمها! مثلا برای من استفاده از فضاهای آموزشی بهتر برای خودم و بچه هام، اصلا نبودن در فضای نا امن ایران، نبودن در تهرانی که شش ماه از سال آلودگی هوا پرخطره! واقعا اینها برای من مهمتر از اینه که ماهی دوبار برویم پاساژگردی و هی لباس بخرم و هی کمدم را خالی کنم ببخشم به دیگران! ببین خیلی مهمه چی برامون مهمه، اصلا نمیخوام بگم مدل فکری کی خوبه و کی بد، نه! فقط منظورم اینه اون آدمی که از ماشین شاسی بلند شدن لذت میبره و ارضایش میکنه (اصلا کاری ندارم این خوبه یا نه) این آدم مهاجرت و سختی هایش اصلا براش قابل توجیه نیست. خب اذیت میشه. خلاصه اینکه میخوام بگم تو هم باید ببینی دنبال چی بودی؟ خب واقعیت اینه تو اگر تو ایران بودی مطمینا الان تو قشر پولدار بودی اگر فقط برات این مهم بوده خب خواهر من مسیر را اشتباه رفتی :)) اما اگر چیزهایی را میخواستی که تو ایران برات مهیا نمیشد خب چاره ای دیگه نداشتی بجز رفتن و با این حساب بهترین کار را کردی و واقعا نباید هرچندوقت یکبار خودت و مسیر ر ارزیابی کنی. یه جمله ای بود خوندم میگفت "بی خانمان بودن در بهشت یا داشتن قلعه ای در جهنم؟" بنظرم خیلی به حرف ما مربوط میشه :)

سلام زری عزیزم، ممنونم از کامنتت. حقیقتش من دوباره با دوستم تماس داشتم و اتفاقا اونها هم همین را میگفتن، اینکه کلاهبرداری تو روشهای سرمایه گذاری زیاده و بهترین راه تحصیلی هست که من هم کاملا موافقم. بنظرم روش تحصیلی موثر و کارامد و امن هست و بعد از تحصیل هم میتونی روش حساب کنی و ازش استفاده کنی.
و اما درمورد رفتن یا موندن. من اگه زمانی که مهاجرت کردم پولدار هم بودم بازم میومدم، درواقع من از ایران فرار کردم. میدونم درست نیست ادم بگه اما فرهنگ و رفتار ادمهای توی ایران خیلی اذیتم میکرد. میدونم الان اوضاع خیلی بدتر شده. هدف مالی پشت مهاجرتم نبود اما الان غیر از موفقیت برای خودم و راستین، خواسته های دیگه ای هم دارم زندگی بسبکی که ارزوش را داریم. حقیقتش کمی از این سبک زندگی با موفقیت خودبخود میاد و کمی اش بدست خودمونه که باید تو مسیرش قدم برداریم. راستی زری جان من معتقدم ادم موفق هرجا بره موفق میشه چون اصول موفقیت را بلده. پس شک نکن که شما هم تو کشور جدید باز هم موفق میشید.
و مطمئنا من پشیمون نیستم که چرا اومدم و همینطور که بارها کفتم بینهایت راضیم اما ارزیابی جدیدم بهم یاداوری کرد که هنوز به اون زندگی که میخواستم نرسیدم و بخشیش محقق شده و‌باید براش تلاش کنیم، البته یادمون نره از مسیر هم لذت ببریم :)

سمیه یکشنبه 23 آبان 1400 ساعت 00:14

سلام به نظر من الان زندگی تو ایران شرایطی داره که خیلی به پولدار و بی پول بودن هم ربطی نداره مثلا الودگی هوا، خیانت دزدی دروغ بعدشم زندگی تو جهان سوم فی نفسه یعنی محدودیت یعنی یه سری قوانین نانوشته دست و پاگیر یعنی دید بسته یعنی به ریال پول دراوردن که در هر صورت یه پله از بقیه دنیا عقب تره

سلام سمیه جان با این حرفت موافقم، بعضی چیزها مثل قوانین، ازادیها، تورم، دیدن دروغها و کلاهبرداریها تو هرجایگاهی باشی ازارت میده، البته واقعیت اینه مهاجرت هم کنی از اخبار ایران جدا نمیشی اما حداقل با زندگی روزمره ات عجین نمیشه. اما فکر میکنم اون قشر خیلی پولدار تو ایران یک جورهایی تو قصر و حباب طلاییشون کمتر از این مسایل ازار میبینن. نمیدونم، من هیچوقت خیلی پولدار نبودم.

رویا شنبه 22 آبان 1400 ساعت 22:27

آسمان عزیز من خیلی دوست دارم حرفهای راستین را بشنوم و ببینم بعد از پنج سال ایران را چطور میبینه. فکر کنم اون الان میتونه بهترین نظر و جواب را بده. حالا من یه چیز جالب بگم که دوستی داشتم و دارم که سالها شوهرش دوست داشت مهاجرت کنه اما دوست من همیشه مخالفت می‌کرد. حالا بعد از این سالها میگه با این وضع ایران الان به شدت ناراحتم و عذاب وجدان خیلی زیادی دارم با خودم کلنجار میرم که با خودخواهی و کوتاه بینی خودم آینده شوهرم و بچه هام را خراب کردم. می‌گفت دوستهای شوهرم که تو شرایط شاید پایین تری از اون بودن رفتن و الان بعد از چند سال سختی سبک زندگی خوبی پیدا کردن و موفق شدن. به شدت ناراحت بود و می‌گفت خودم را نمیبخشم. از طرفی دوست دیگه ای را می‌شناسم که تو کشور دیگه ای زندگی میکنه وضعیت بدی نداره اما اصلا اصلا راضی نیست و میگه من اشتباه کردم که زندگی لاکچری که داشتم را به خاطر بچه ها ول کردم و اومدم .من تو ایران بهترین آرایشگاه را میرفتم مجبور نبودم منتظر آف فروشگاه بمونم و خرید کنم و رستوران‌های گرون میرفتم.من فکر میکنم ریشه رضایت و نارضایتی از هر چیزی به دید آدم هدفش و اون استایل زندگیش برمیگرده اینکه هدف یکی فقط رنگ مو و ناخن و برند و دیدن سریال‌های ترکی باشه یا یه کسی که عاشق گم شدن تو کتاب و جزوه و چالش و سختی باشه . عشق این را داشته باشه که بپره تو چیزی که ازش میترسه و حال کنه که زندگیش را ذره ذره می‌سازه و سفید شدن موهاش را دوست داره.مثل آسمون خودمون. لطفا واسه نظر راستین حتما یه پست جداگانه بذار

رویا جان، مثالهات دقیقا میگه که نمیشه مهاجرت را برای همه نسخه کرد، یکبار یک جا خوندم که سه دسته نباید مهاجرت کنن، ادم خیلی مذهبی، ادم خیلی وابسته به خانواده و ادم خیلی پولدار، با اینحال بقول تو وکامنتهایی که این چندوقت گرفتم بستگی داره اون ادم پولدار از زندگی چی میخواد. و اینجا من باید از خودم بپرسم من چی میخوام. میدونی رویا خیلی سخته ته وجودت را ببینی. من از جامعه و فرهنگ بدی که اینروزها تو ایرانه فرار کردم اما ته دلم یک جایی تجملات را دوست داره. من باید مهاجرت میکردم ایران اروم و قرار نداشتم، و مسلما نمیخوام برگردم اما باید کمی چاشنی تجملات به زندگیم اضافه کنم که این بخش زندگیم هم سیراب بشه. و حقیقتش جمع و جور کردن این بخش خیلی سخته. شاید همین بشه هدف بعدی من. دارم فکر میکنم از دید دیگران چقدر دید من میتونه سطحی باشه اما واقعیت اینه زندگی سطحی هست.خوب بحث فلسفی نکنیم. راستین توی یک جمله کوتاه گفت اگه خانواده و نون سنگک نبود ایران هیچی نداشت. حقیقتش رویا جون تو این مدت راستین بندرت از خونه بیرون رفته و داره پرستاری پدرش را میکنه، متاسفانه پدرش عملا فلج شده و راستین میخواد مدتی برادرش و زن برادرش و مادرش استراحت کنن، اما مطمئنا تا اخر دوماه دید خوبی از ایران پیدا میکنه:) البته یک چیز دیگه هم چندوقت پیش گفت بنظرش محله های پولدارنشین تهران یک حباب طلایی دور همه چی هست.

ربولی حسن کور شنبه 22 آبان 1400 ساعت 15:34 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
به نظر من نمیشه به این سوالات یه جواب مشخص داد و این که کسی اینجا خوشبخته یا اونجا بستگی به سبک زندگیش داره و این که از زندگی چی میخواد

سلام میدونم خیلی نسبیه و حتی برای یک ادم هم به هزار تا عامل بستگی داره اما اگه من نوعی جوابش را تا حدی ندونم همیشه سرجام میمونم و هیچ تصمیمی نمیتونم بگیرم و جلو نمیرم. خلاصه اینطوری فرض کنیم شما نوعی اگه همچین شرایطی داشتید، کدوم بهتر بود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد