My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

پز علمی!

داستان از اونجا شروع شد که دوسال پیش که روی پوستر مشترک با fda جایزه بردم استادم هیچ عکس العملی نشون نداد، بعد که fda شنید خواست بیشتر بدونه، جایزه خیلی بزرگی نبود جز  ۱۰٪ پوستر بهتر از کنفرانسی بودم که حدود دوهزار پوستر توش نمایش داده میشه، اما وقتی دایرکتور بخش مربوط fda خواست که با هم عکس بندازیم فهمیدیم این جور چیزها اینجا ارزش داره. تو این دوسال جایگاه من تو گرنت پیشرفت کرد، از دستیار موبور و شنونده تو میتینگهامون به طراح ازمایشها و تحلیل کننده نتایج  و پرزنت کننده تو میتینگها تبدیل شدم اما از نظر استادم همچنان دانشجویی هستم که ساینتیست خوبیه اما زبانش ضعیفه و ادمهای دیگه بخاطر زبانشونشون ارجحن. امسال که دوباره همون جایزه را بردم اول به استادم اطلاع دادم دریغ از یک تبریک. به dean of research دانشگاهمون اطلاع دادم و استادم را cc کردم کلی دین تعریف کرد اما باز استادم چیزی نگفت. سری پیش خیلی دیر به fda خبر دادیم این سری خودم به fda خبر دادم و استادم را cc کردم ……..و چی میخوام بگم؟ این که چطور عادت تعریف از خود و کارم شکل گرفت. 
میشه چیزی نگفت و همه اینها تعریف به دوخط بشه توی رزومه که شاید کمپانی که میخواد تورا استخدام بکنه بخونه یا نخونه. یا اینکه این سبک امریکایی تعریف از خود و کار و حرفه،  نه تنها تو رزومه نمود پیدا کنه بلکه به شکلهای مختلف توسط خودم گفته بشه، به اصطلاح عامیانه پز داده بشه. مسلما این حرکت برخلاف ذات خاکی بودن و عدم نمایش ما ایرانیهاست. اما یادگرفتم که این نمایش بخشی از رزومه سازی و موفقیت کاری تو جامعه هست، و توی رزومه یا مصاحبه کاری امر درستیه. با اینحال این سوال برام مطرحه، رزومه جای خود، ایا باید این نمایش تو حرف و صحبت هم جلوه پیدا کنه؟ بخصوص تو جمع ایرانیها، دوستان و فامیل؟ اگه حرفی نزنم کسی هرگز چیزی از کارم نخواهد فهمید بجز اینکه من امریکا زندگی میکنم، phd توی یکی از رشته های داروسازی گرفتم و از زندگی در امریکا راضیم. اما ایا لازمه از پیشرفتم تو کار خودم حرف بزنم؟ مسلما من مکتشف رادیو اکتیو نیستم، مسلما حتی یک محقق معروف و صاحب نظر نیستم. من فقط تو زمینه ای که کار میکنم سعی کردم بهترین خودم باشم اما ایا درست و زیباست ادم از خودش تعریف بکنه؟ دیگران چه حسی پیدا میکنن؟ نمیگن طرف از خودراضی و مغروره؟ یک جایزه برده فکر کرده نوبل برده؟ شما بگید دوستان. واقعا نمیدونم، اگه بجای من بودید چطور رفتار میکردید؟
نظرات 23 + ارسال نظر
hamideh پنج‌شنبه 15 مهر 1400 ساعت 00:19

چرا بابا من آسمان تلاشگر بودم :(((

عزیزمی خانم دکتر ماه و نمونه

افق بهبود یکشنبه 10 مرداد 1400 ساعت 09:31 http://ofogh1395.blogsky.com

منم‌فک کنم‌کامنت داشتما!

هاهاها جواب دادم

افق بهبود شنبه 9 مرداد 1400 ساعت 00:34 http://ofogh1395.blogsky.com

این مدل شکسته نفسی شرقی یا حالا ایرانی رو باید بذاری کنار .چون اون طرف آب به قولا اگه میخولی برای ظرف شوی خوبی هم تو رستوران بشی باید تو رزومه ت بنویسی من ظرفشوی خدبی هستم و فوق العاده ظرفها رو میشورم در چربی زدایی محشر عمل میکنم.فلان روز تو فلان رستوران یه لکه ی سوخته رو با مهارت زدودم
مهارت های علمی که جای خود دارد
البته نه برای ادمایی که دور از فاز کاریت هستن
اینکار اسمش پز دادن نیست و باهاش راحت بلش و افتخار کن بهش
مبارکا باشه موفقیت هات هرچند من خیلی سر در نمی آرم ازشون

افق جان ممنونم، دقیقا رزومه نوشتن اینجا بهمین صورت هست که نوشتی کامنتت درسته و من و خیلیهای دیگه باهاش موافقیم، درکل بنظرم تو اون پست نتونستم منظورم را کامل برسونم اما لابلای کامنتها جوابم را گرفتم، یکی از جوابها که میخواستم این بود که اینکار اسمش پز دادن نیست و باهاش راحت باش و افتخار کن بهش

اتم چهارشنبه 6 مرداد 1400 ساعت 09:30

خواستم بگم که وقتی وبلاگی رو میخونی و جزئیاتی رو در موردش نمیدونی نه تنها به هیچ عنوان پز تلقی نمیشه بلکه به شدت هم میتونه انگیزه بخش باشه برای هرکسی(vouching زری)
بلکه دقیقا برعکس برای افرادی که عموما در جزئیات زندگی ما نیستن مثل فامیل های دورتر و دوستانی که باهاشون کمتر در ارتباط هستیم فقط با توجه به تجربه شخصی خودم کاملا پز تلقی میشه و عموما دوتا ری اکشن بیشتر نداره یا حسادت هست یا همون که میگن طرف داره پز میده( که شاید همونم ناشی از حسادت باشه) و بعد ممکنه حرفات حتی بهش اضافه و پخش هم بشه جاهایی که نمیخوای. یا دقیقا سوالایی ازت بپرسن که مغذبت کنن و نخوای جواب بدی..
یکی از آشنایان ما استاد دانشگاه هست توی ایران بدون پارتی و سهمیه. از زمانی که یادم میاد این آدم عجیب سعی در بزرگ کردن زندگی خودش داشت توی هرجمعی که داشتیم. دانشجوهاش رو تحقیر میکرد که ضریب هوشی پایینی دارن و خوب یاد نمیگیرن.
همیشه وقتی این آدم اینارو میگفت با خودم میگفتم میخوام اگر به جایی رسیدم فقط مثل این آدم نباشم. همین.. خداروشکر هم در جایگاه خاصی نیست وگرنه بعضی ها نمیدونم غرورشون از چی نشات میگیره.
برعکس استادا اینجا عقیده دارن اگر بچه ها خوب یاد نمیگیرن یعنی ما خوب درس ندادیم و باید بهتر بشیم. فقط تفاوت عقیده و سیستم رو در نظر بگیر که اولی چه محصولی میده و دومی چطور.
یکی دیگه هم اینکه در تایید حرف جودی اینجا هم بنابه تجربه مستقیم خودم فقط و فقط در مجامع علمی و کنفرانس ها حرف از افتخارات میزنن و پات رو که بیرون بذاری فقط یه نفر هستی مثل بقیه. حالا چه دکتر باشی و چه دکترا داشته باشی احترامی که بهت گذاشته میشه رو باید به دست بیاری نه با لیبل سعی کنی جورش کنی. واقعا من عاشق همین تفاوت های سیستمی اینجام. به آدم حس پیشرفت و زندگی میده

سلام اتم جان، ممنونم که نظرت را گفتی. مثال فامیل دورتون هم جالب بود. البته این ادم تحقیر میکرده که به زشتی کارش اضافه میکرده. من هم سیستم اینجا را خیلی دوست دارم چون اکثرا همه چیز روی حساب و جایگاه خودش هست.
درکل بنظرم عنوان پستم هم کمک کرد که نظرات منفی را بیشتر داشته باشم. خود کلمه پز دادن بارمنفی داره و حق مطلب ادا نشد.اما لابلای کامنتها جوابم را گرفتم، بگذریم از پست، ممنونم

ربولی حسن کور سه‌شنبه 5 مرداد 1400 ساعت 09:34

خب بالاخره تائید شد!

هاهاها شرمنده این سری صف کامنتها خیلی زیاد بود، البته منم ترجیح میدم موقعی جواب بدم که کامل تو حس و حال کامنتم

زینب دوشنبه 4 مرداد 1400 ساعت 00:50

سوال سختی پرسیدی خصوصا قسمت آخر. سخت از این جهت که وقتی کسی همچین سوالی میپرسه من اول دوست دارم بدونم هدفش چیه و شاید این طوری بتونم بهتر راهنماییش کنم.
تعریف از کار و نتیجه تلاشمون (نه از خودمون این دوتا با هم فرق داره) توی وبلاگ و ناشناس هیچ اشکالی نداره به هر حال حس آدم دلش میخواد به اشتراک بگذاره اون حس قند تو دل آب شدن از جایزه ای که برده یا تعریفی که شنیده بیشتر ذوق کردن تا تعریف از خود. برای مجامع علمی و سرکار هم رزومه آدم گویاست و طبعا هر پیشرفت و جایزه ای رو باید توش نوشت. راستش سرکار یا حداقل سرکار من (من سالهاست تو این فضای ریسرچ نبودم فقط کلینیکالم) اگر خوب باشی بوی خوب مُشکت خودش درمیاد و بقیه خودشون میرن سراغ رزومه ات و می بینن.
اما فک و فامیل که کاملا صامتم و هیچی در مورد کارم نمیگم بپرسن هم سربسته جواب میدم حالا دلایل کاملا شخصی هم داره ولی کسی هم زیاد تو جمع غیرمرتبط حتی زیرپوستی به پیشرفتهاش اشاره کنه که کم هم ندیدم واقعا نمی پسندم.
کاش می شد سوپروایزر رو راحت عوض کرد یا حداقل با بقیه هم همکاری هایی داشت. اینطوری می تونی بفهمی ایرادایی که ازت میگیره به جاست یا نه فقط نظر شخصیشه چون خیلی تو اعتماد به نفس تاثیرگذاره. در مورد ایرادی که به زبانت میگیره من واقعا تعجب میکنم. خیلی از همکلاسی های سابق من امریکا هستن و به رغم اهمیت رابطه پزشک و بیمار و نقش زبان، می بینم که زبانشون هنوز خیلی ضعیفه ولی ظاهرا کسی از این بابت بهشون ایرادی نگرفته چون به موقع پیشرفتشون رو هم کردند. یه فکری برای سوپروایزرت بکن حتما.

سلام زینب عزیزم ، خوندن هر کامنتی واقعا لذت بخشه، مثلا عملگرایی را کامل میشه در مورد شما دید و مشخصه که خودتون هم ادم موفقی هستید، ممنون بابت پاسخ، بعله تصمیم گرفتم به هرکسی فراخور موقعیت و شخصیت فرد و فضا جواب بدم، تو جواب کامنتهای قبلی نوشتم، دوستان صمیمی تو ایران دارم که مرتب درجریان زندگیمون هستن و دوست دارن بیشتر بدونن، فامیل و اقوامی هم هستن که سالی یکبار هم از حال من باخبر نبودن، مسلما دلیلی نداره چیزی از کار و فعالیتم بدونن. راستش اشاره ای به کارتون کردید کنجکاو شدم، شما ریسرچر در بخش کلینیکال هستید یا بعنوان داروساز و پزشک مشغولید؟ من بعد از این بعنوان محقق فارماکوکینتیک یا وارد پریکلینیکال میشم یا کلینیکال و ممنون میشم اگه امریکا هستید بیشتر از تجربیاتتون استفاده کنم، در مورد سوپروایزر هیچ کاری نمیشه کرد، principal investigator گرنت حساب میشه، استاد سابقم بودو البته برخوردش با دانشجوهاش هم سلیقه ای هست( بهتره بگم جنسیت زده) مثلا شنیدم هفته پیش با یکی از دانشجوهاش هم برخورد خیلی زشت و بی ادبانه ای داشته. کاری نمیشه کرد باید تا اخر دوره پست داک صبر کنم، علتی هم که میمونم بخاطر سه تا حسنه، niw, انعطاف پذیری زمانی کارم، و ریسرچی که انجام میدم و خیلی دوستش دارم

زری.. یکشنبه 3 مرداد 1400 ساعت 00:01 http://maneveshteh.blog.ir

من هم یه کامنت دیگه داشتم

کامنتت هست زری جون، همینجا پیش خودم ،
این سری کامنتهای زیادی گرفتم، فردا جواب میدم

مریم شنبه 2 مرداد 1400 ساعت 10:57

به نطر من تو وبلاگ خبری از حسادت نیست چون امکانش نیستمگه ادم مشکل داری باشه اینجا هم بخواد حسادت کنه
من که لذت میبرم از موفقیت هاتون بخصوص چون شما داروسازین و هفت خوان رستمو طی کردین تا به اینجا رسیدین من پزشکم‌و میدونم برای امثال ماها چه مسیر دشواری پیش رو بوده همین که امریکا ادامه تحصیل دادین عالیه و باعث افتخاره ...بزارین پدر و مادرتون برای بستگان پزتونو بدن .پسر من ترم ۹ دارو هست و برای پدر و مادر لذت بخشه از موفقیت فرزندش تعریف کنه بزارین کیف کنن اونا رنج دوری از شما رو تحمل میکنن بزار پز دخترشونو بدن
موفق باشی عزیز جان

مریم جان سلام، شیرین نوشتی، به به پس هم شما همکارید و هم پسرتون. درست میگید مهاجرت پزشکها و داروسازان خیلی سخته و تقریبا باید برگردن نقطه صفر برای همین پزشکها و داروسازان کمی مهاجرت میکنن. اخ اخ گفتید از پدر و مادرها، اره حقشونه، تنها دلخوشیشونه برای روزهای دلتنگی، برای تمام لحظه ها و روزهایی که ما درکنارشون نیستیم. یاد مادرم افتادم. مادرم دبیربازنشسته هستن اما انقدر رشته من و کاری که میکنم براشون پیچیده هست، هربار تعریف جدیدی از رشته و کارم ازشون میشنوم مرسی بابت این کامنت، نکته خوبی برای من بود که به پدر و مادرم برای پز دادنشون سخت نگیرم

ربولی حسن کور شنبه 2 مرداد 1400 ساعت 01:44 http://rezasr2.blogsky.com

سلام مجدد
نوشتم یکی از دوستان دوران دانشگاه برام نوشته بود بعد از رفتنم به کانادا توی هفته های اول برام جالب بود که اینجا کسی چون پزشکم بهم احترام نمیگذاره! و تازه بعد از مدتی و با درمان بیماران اونجا بین مریضهاش احترام پیدا کرده بود.
اینجا که اصولا سیستم کاری فرق داره. برای پیدا کردن شغل مناسب به پارتی نیازه نه کارآیی یا شناخته شدن.

علیک سلام مجدد، دوستتون درست گفته. واقعا فرهنگ بدی شده این دکتر پرستی تو ایران. اینکه توی فامیل و دوست و اشنا، دکترهای جمع به اسم دکتر فلانی صدا میشن.( البته منم مبرا نیستم و گاها به شوخی و جدی شما را صدا زده ام) من فکر میکنم این القاب پرستی ریشه خیلی از مشکلات فرهنگی دیگه میشه. اینکه ادمها همش درحال چشم و هم چشمی ان، تو چشم کردن مال و اموال و ثروت. ارزش شدن ناارزشها بجای شخصیت و فهم و درک و‌سواد واقعی. دیگه خودتون بهتر میدونید دکتررر

رویا چهارشنبه 30 تیر 1400 ساعت 22:08

آسمان عزیز طبق معمول برات خیلی خوشحالم میدونی به نظرم آدم باید جزئیات و بالا و پایین زندگیش را واسه کسی بگه که کاملا در جریان خوشی ها و ناخوشای های زندگیت بودن و گرنه گفتن به بعضی‌ها فقط باعث حرف و حدیث و قضاوت از روی حسادت میشه متاسفانه اونایی که ایران هستن نمیدونن اونی که خارج از کشور چه پوستی ازش کنده میشه تا قدم به قدم جلو بره چقدر در سختی و تنگنا و چه کنم چه کنم گیر میکنه تا بالاخره بتونه یه راهی پیدا کنه اونا فقط همین ظاهر را میبینن و فکر میکنن اینا به آسونی به دست میاد و خیلی راحت تو دسترس هست عزیز من چند سالی هست که باهاتم و ذره ذره حست کردم باهات خوشحال شدم ناراحت شدم نگرانت شدم و از عمق وجود فهمیدم که چه راه سختی را طی کردی و واقعا هر وقت انرژی خواستم بهت سر زدم و برام مثال زدنی شدی شاید فامیل خوشحال بشن آدم دوست داره بقیه را هم شریک خوشی خودش بکنه اما من منظورم درک عمیق پیشرفتی هست که کردی تفاوت تو این فهمیدن سطح دونستن به دست آوردن این امتیازها در یک حد نیست شاید برای یه آدم معمولی خب در حد ظاهر باشه اما برای اونایی که راه سختی را که در پیش داشتی واقعا عمیق و از ته دل و صمیمانه هست . مهم خودتی و همسر خوبت و ما که عاشقت هستیم و برات آرزو میکنم پایان هر تلاش و سختی برات شیرینی و موفقیت داشته باشه . ادم فهمیده و باشعور و باوجدان و مسئولیت پذیر و پر انرژی زندگی خیلی آسونی نداره و خودش برا خودش چالش درست میکنه . به امید سلامتی شادی و موفقیت‌های بیشتر.

رویای عزیزم، چقدر درست گفتی، اگه امروز پیشرفت و دستاوردی در حد خودم داشتم درمقایسه و به مدد مسیری هست که اومدم، شما که از روز اول با من بودید میدونید وقتهایی که از زبان ضعیفم، ضعفهام و شرایطمون شربه میخوردیم، شما ها هستید که میدونید هنوز راستین اجازه کار نداره و چقدر ما منتظریم تا مرحله بعدی زندگیمون شروع بشه. شما هستید که میدونید اگه من برای جایزه گرفتنم ذوق میکنم چون سالها پوستم تو لب کنده شده و زیر سایه موبور بودم و تلاشهام دیده نمیشد، هنوز هم از نظر استادم زیر سایه هستم و دارم تموم تلاشم را میکنم که دیده بشم به خاطر زحماتم. اگه قرار باشه برای دوست و اشنا و فامیل ایران حرفی زده بشه روزها به اندازه خوندن تموم این وبلاگ وقت میبره. اگه دوستی از ایران پیگیر حالمون بوده به همون نسبت سهمش از دونستن وصعیت زندگی ما بیشتره چون میخواسته و اونی که سالی یکبار هم تماس نمیگرفته سهمش در همون حد میمونه. ممنونم رویا بابت ارزوهای خوبت، امیدوارم. همینطور برای شما

جودی از امریکا چهارشنبه 30 تیر 1400 ساعت 13:20

سلام آسمان تبریک میگم لیاقتت بهترین هاست با پشتکاری که داری. نظر شخصی من اینه که صحبت کردن در مورد موفقیتها تو جمعی که هیچ اطلاعی از پشت صحنه ندارن شاید پز دادن و فخر فروشی تلقی بشه. فامیل و اشنا و حتی کسایی که هم رشته نیستن. اما گفتنش تو جمعی که هم رشته و همکار هستن تو جامعه ی امریکایی همینطوری که خودتم گفتی به شدت تاثیرگذاره و خیلی خیلی به موقعیتت کمک میکنه. خودت میدونی احتمالا برای جامعه امریکایی ظاهر اراسته و حتی مدل مو (مثلا سیاه پوستا برای مصاحبه موهاشونو کوتاه میکنن و اگه خانومن صاف میکنن) هم تاثیر داره تو مصاحبه چه برسه به صحبت کردن از خودت ودستاوردت. به نظر من که همین فرمونو برو جلو و هی یاداوری کن به استادت کاراتو و میزان پشرفتتو و بعدتر حتی به بقیه کسایی که تو فیلدت هستن.

سلام جودی جون، چقدر خوبه که تو هستی چون کامل به شرایط اشنایی داری. اره، دقیقا اینجا پرزنت کردن خودمون و کارمون جزیی از پیشرفت کاری هست. استاد من دقیقا برعکسه، مثلا میتونسته کارش را پتنت کنه اما با اینکه دوسه بار من پیشنهاد دادم که من و موبور میتونیم کمکش کنیم گفته هیچ علاقه ای نداره، برای همین با اینکه تو این زمینه کاریش متخصص هست، هیچ کس نمیشناستش ، البته اینروزها به لطف پوسترها و پیگیریهای من و موبور یک کوچولو کارمون داره شناخته میشه. البته بیشتر موبور را میشناسن تا استامون بگذریم. جودی یک چندوقتی بود دنبال یادگیری جدید نبودم، کامنتت باعث شد یک تلنگری دوباره بخورم. ممنونم

زری .. چهارشنبه 30 تیر 1400 ساعت 08:40 http://maneveshteh.blog.ir

آسمان جان، تو همین کامنتم خودم از گفتن در وبلاگت مثال زدم، ببین اینجا اصلا پز دادن نیست، چون عملا ما تو را نمیشناسیم و از طرفی دیگه تو تقریبا تعداد زیادی از خواننده ها را اصلا نمیشناسی. ببین برای پز دادن باید دو طرف در سطحی از شناخت مشترک باشند. ببین اینجا تو هر چی را که دوست داشته باشی مینویسی و من که میخونم اتفاقا از همین موفقیت ها و تلاشهای توست که خوشم میاد و اینجا را دنبال میکنم یعنی اگر دوست نداشته باشم یا فکر کنم اووووف این دختره چقدر الکی خودش را بزرگ میکنه و حالا هر حسمنفی دیگه ای، خب براحتی صفحه را میبندم و دیگه نمیام اینجا :)) ببین پس اصلا پز دادن اینجا موضوعیت نداره. اما تو فکر کن تو یه مهمونی یکی از آدم بپرسه چه میکنی؟ ببین این سوال واقعا در حد یه احوالپرسی هست و اون هم اصلا نمیخواد ریز موفقیت های تو را بدونه :)))) بعد فکر کن تو شروع کنی به پرزنت کردن خودت :) خب حقیقتش من با خودم میگم عجب غلطی کردم یه سوال پرسیدما نمیدونم متوجه ی منظورم شدی؟ اصلا جمع های فامیل خیلی اصراری ندارند از موفقیت های تو خبر داشته باشند گاها سوال میپرسند که مطمین بشوند خیلی هم خبری نیست :)) خب چه کاریه خودت را تو چشم اینها مطرح کنی به قول مامانم چشم میخوری
یه چیز بگم بخندی، بچه سوم را حامله بودم. بعد مامانم گفت آره تلفنی با فلان فامیل صحبت کردم و پرسیده میخواسته؟ مامانم هم گفته نه ناخواسته بوده! اووووف من اینقدر ناراحت شدم مامانم را دعوا کردم چرا همچین چیزی گفتی؟ گفت از عمد گفتم حالا میگند چقدر دلش خجسته هست! چشمت میکنند خلاصه خواهر مواظب باش چشم نخوری :)))

زری جون، خیلی بامزه گفتی. اره زری، اینجا همیشه دلگرمی و پشتیبانی شما را داشتم. شمایی که از سالهای اول مهاجرت با من بودید و شنونده سختیها و بدبختیهای سالهای اول بودید، میدونید که لازم دارم از روزهای خوب هم بنویسم و برای خودم شاد بشم و گرنه بقول ارزو جان، وبلاگم میشد یک کتاب سوزناک. که فقط طرف سختی کشیده. در مورد فامیل و دوست و اشنا هم کامل متقاعد شدم. چندتا دوست واقعی و نزدیک دارم که میدونم دوست دارن بیشتر از کارو زندگیمون بدونن. مسلما اونها شنونده هستن، چون من را میشناسن. اما بقول شماها پسرخاله و پسردایی دودقیقه ادم را میبینن و طبق تجربیات قبلیم بیشتر کنجکاون که بدونن امریکا چطوری هست. برای اونها هم میشه از مزایا و معایبش گفت و‌تمام. مرسی زری جونم بابت کامنت، راستی من فکر میکردم دوتا بچه داری، نمیدونستم سه تا هستن. منم اگه مادر طبیعت بهم فرصت بده سه تا بچه درنظر دارم:)

ربولی حسن کور چهارشنبه 30 تیر 1400 ساعت 07:07 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
کامنت من کو آیا؟

سلام اوه اوه، کامنت گمشده داریم. لطفا کامنت را بمن برگردونید.

آرزو چهارشنبه 30 تیر 1400 ساعت 06:02

ببین آسمان اینجا همه ی ماهایی که وبلاگ داریم و وبلاگ میخونیم مثل یه کتاب زنده ایم یعنی من این طور فکر میکنم ... یعنی هم روزهای خوبت رو دیدم هم بدت رو ... دقیقا من میتونستم حس تورو وقتی که مجبور بودی اون روزایی که وضع اقتصادی خوب نبود رو تو مترو که صبح میرفتی و شبا برمیگشتی رو درک کنم بخصوص با تعریفهایی که از متروهای نیویورک میشه ... حس ناامیدیت و دیده نشدنت نسبت به پسر موبور ... و حسی که نسبت به زبانت داشتی ... جدا باهات همزاد پنداری داشتم و احتمالا بقیه هم همینطور ... میدونی دیگه خیلی کسی سمت وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی نمیاد ولی اگه تو اینستاگرام بودی بهت میگفتم آره کارت اشتباه اونجا آدما فقط قسمت های خوبشون رو میذارن و اونجا باعث آزار میشه برای بقیه ... حسی که ما هیچی نیستیم به بقیه دست میده و اینو با فحش دادن و تحقیر کردنو قضاوت کردنت بهت نشون میدادن ... ولی تو وبلاگت یا کتابت همینطور شفاف باش ... چون در نهایت خودت میمونی و این خاطرات که همیشه هستن و آدم به نظرم نیاز داره که یه وقتایی خودش رو دور کنه ... یعنی من این طور فکر میکنم ... من برام وبلاگم مثه یه دفترچه خاطرس هر از چندی میرم گذشته خودمو میخونم و یه جاهایی نیرو میگیرم و یه جاهایی میبینم چه ها از سر گذروندم ... بعضی وقتا برام نیاز هست ... ماهایی که تورو داریم اینجا میخونیم همه اینجا باتو احتمالا باید یه چیز مشترک داشته باشیم که هنوز داریم میخونیمت که نیازی نداره وقتی روزای خوبتو بهمون میگی بهت حسودی کنیم یا فکرکنیم داری پز میدی ... چون اینجا جامعه کوچیکی شده دیگه ... البته که یه زمانی هر کی رد میشه یه نظر میداد ... ولی الان محیط وبلاگ رو دوست دارم چون شده مثه یه جزیزه دور افتاده ... و بعله تو نیاز به افتخار به خودت داری چون من میدونم یا درواقع بقیه میدونیم تو تا یه سال دیگه باید وارد جامعه به شدت رقابت کاری آمریکا شی و باید شارژکنی خودت رو ... و البته تو اینجا برام مثه ضرب المثله هستی ... نابرده رنج گنج میسر نمیشود هستی برام ... چون چیزی رو مفت گیر نیوردی...درواقع وقتی تورو میخونم یا صبا رو یا زیرآسمان خدارو که چندسالی خوندم اگه این قسمت افتخاراتون نباشه که یه کتاب سوزناک میشه ... نه من حس پز دادن رو حس نکردم و از اینکه شفاف خیلی چیزارو گفتی بد یا خوب لذت میبرم ... و لطفا خودسانسوری نکن بخاطر حس هایی که یهویی باهاشون روبرو میشی چون ما ایرانی ها یه قسمت خوددرگیری های بی موردی داریم که امان امان امان از دستشون ... و ببخشید که کلی حرف زدم خواستم حرفمو شفافتر بزنم بهت و مثلا سوالتو جواب بدم :))

ارزوی عزیزم، هرچی کامنتت را میخونم سیر نمیشم. چقدر کامنتت شیرین بود، انگیزه دهنده، تشویق کننده. فضای وبلاگ را چقدر خوب توصیف کردی. فقط میتونم بگم ممنونم ارزوجان. ممنون که هستی و‌همراهمی که پیام میذاری
راستی ارزوجان، ممکنه ادرس وبلاگت را برام بفرستی؟

سعید چهارشنبه 30 تیر 1400 ساعت 00:49

سلام

بابت تمام اتفاق‌های خوب این روزهای شما خوشحالم، امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشید.
حقیقتش من تعریف کردن از خودم را چندان نمی‌پسندم (البته طرف مقابل آدم خیلی مهمه)، به نظرم در یک رابطه از نوع خانوادگی یا دوستی، مهمترین چیز اخلاق آدمه. یک مقدار از موضوع دور شدم ولی الان که من اینجا هستم بابت اخلاق شماست، متن‌های شما خیلی صمیمیه و از همه مهم‌تر وقتی کامنت میدم، انقدر صمیمی پاسخ می‌دهید که انگار سالهاست شما را می‌شناسم. همین احساس باعث شده با خوشحالی شما خوشحال و با ناراحتی شما ناراحت بشوم. به نظرم شما بدون پز دادن هم در بین دوستان دوست‌داشتنی هستید و مطمئنا این حال خوب شما برگرفته از زندگی سالم و پرموفقیت شماست و قطعا افرادی که آگاه باشند، این را درک خواهند کرد و به نظرم نیازی به پز دادن نیست البته با اشتراک شادی مخالف نیستم، حتی همین صحبت شما در مورد پوستر و پست داک و گرنت، من را هم تشویق کرده تا هرچه بیشتر تلاش کنم و امیدوارم باشم که شاید من هم بتوانم. ممنون می‌شوم در مورد زبان هم بنویسید، چون الان درگیر یادگیری هستم و هرچه بیشتر ناامید از آموختن، من ترکی را از مادربزرگم یاد گرفتم به راحتی ولی انگلیسی را با حال نزاری در حال آموختنم.
ببخشید طولانی شد
موید باشید

سلام سعید عزیز، ممنونم از لطفت، کاملا متقاعد شدم که نباید جلو خانواده و فامیل از دستاوردها حرف زد و البته اینجا بحثش جداست و شماها خیلی وقته همراه و همسفر تمام مراحل زندگی من هستید.
سعید جان چون ممکنه فعلا پست زبان ننویسم و شما الان احتیاج داری، اول از همه توصیه میکنم تو ارشیو وبلاگ قبلی ام مبحث درس و مشق خارجکی را چک کنی، احتمالا بتونی چیزهایی پیدا کنی، درکل من دوسه سال تو ایلتس ۶ مونده بودم، علت هم این بود بجای بالا بردن سطح زبان، کلاسهای ایلتس شرکت میکردم که اشتباه بود. من خودم استعداد زبان ندارم اما همسر در کل چهار پنج ماه ایران کلاس زبان رفته اما تو هوا یادمیگیره، با اینحال توصیه میکنم زبانت را قوی کنی، نصف سختیهای اولیه من بخاطر زبان ضعیفم بود، زبان قوی داشته باشی سختیها خیلی کمتر میشه، اگه تهرانی موسسه رسپینا تاک خیلی عالی بود اون زمان. پایه زبانی خوبی برای ما گذاشت، موفق باشی. راستی راستین هم مثل شما از مادربزرگش ترکی را کامل یادگرفته اما برادرش چیزی نمیدونه:)

صبا سه‌شنبه 29 تیر 1400 ساعت 19:05 http://gharetanhaei.blog.ir/

آسمان جان وقتی گروه دوستای نزدیک من اینجا شاهد همه بالا و پایین های من هستند و یا خانواده م من بهشون حق میدم وقتی موفق شدم خوشحالیم رو باهاشون شریک بشم.
ولی مثلا پسرخاله ی من که فقط می دونه من دارم دکترا میخونم و حتی نمی دونه تو چه حوزه ای! چه دلیلی داره بدونه من جایزه فلان رو بردم! از من می پرسه از زندگیت اونجا راضی هستی من هم میگم هم سختی داره و هم آسونی! ولی تلاشهات دیده میشه اگر بیشتر پرسید شاید به جایزه هم رسیدیم ولی اگر اون نپرسه چه دلیلی داره گفتن من؟!

من حتی به نظرم درست نیست خواهرم یا مادرم هم در مورد دستاوردهای من به کسی که در جریان زندگی روزمره من نیست بگن! حالت فخرفروشی داره از دید من!
من هر موفقیتی دارم برای خودم بوده و باعث خوشحالی خودم بوده اول. وقتی من مست دستاوردهام هستم دونستن بقیه ای که هزار تا گرفتاری تو زندگی شون دارن چه دردی از جامعه بشری دوا میکنه؟!!
جز اینکه حسرت و یا حسادتشون برانگیخته کنم!
البته یه کاربرد دیگه هم داره اونام برن پز بدن تو هر جمعی که رفتن که یه دخترخاله داریم ال و بل

بعدشم هم به نظر من کم کم وقتش هست این القاب دکتر و فلان هم از جامعه ایران وربیافته و به نظر من وظیفه من نوعی هست که در این زمینه تلاش کنم!

سلام صبا جان، ممنون که وقت گذاشتی و مفصل توضیح دادی، کامل قانع شدم خصوصا مثالهات خیلی بامزه بود، مثلا کاربرد دونستن پسرخاله از موفقیتها.
درمورد القاب و احترام با توجه به لقب فرد، من خودم با اینکه مدت زیادی بعنوان داروساز ایران کار کردم و میتونست بعضی جاها به نفعم باشه کامل مخالف بودم که خودم را معرفی کنم و فقط تو محیط داروخانه دکتر بودم و البته یک خاله و دایی که از بچگی دکتر صدام میکردن و همچنان هم میکنن. البته یک لقب دیگه هم تو فامیل دارم( بهناز برگرفته از سریال زیر اسمان شهر) که داستانش چیز دیگه ای هست. مرسی از کامنت

اتم سه‌شنبه 29 تیر 1400 ساعت 11:37

آخ پس گرنت با این استاد هست. هیچی پس. خب پس خداروشکر که توی این 5-6 سال باهاش تا کردی و دیگه دستت اومده.
+عجب ..اینترنشیپ رو من در جریان نبودم. چقدر پوست کلفت هستی دختر. به خودت افتخار کن.

اتم جان، اره از دوره مستر تا پی اچ دی و الان هم پست داک همش با خودخودشه ادم برخورد کمی باهاش داشته باشه اکی هست اما بخاطر گرنت روزانه حداقل سه چهارتا ایمیل و تماس داریم 
و برای همین اصطکاک هم بیشترمیشه. دوره اینترنشیپ با اینکه خیلی یاد گرفتم( راجع به کار و صنعت و اینده اما دوره خیلی سختی بود)

زری .. سه‌شنبه 29 تیر 1400 ساعت 01:37 http://maneveshteh.blog.ir

بنظر من چه دلیلی داره که اقوام و فامیل بدونند تو فلان جایزه را بردی؟ میدونی میخوام چی بگم؟ منظورم اینه جایی این توانایی را مطرح میکنیم که در راستای بهبود و ارتقای ما در همان زمینه کمک کننده باشه وگرنه گفتنش را نمیپسندم. یا مثلا تو جمعی که با یه گروهی از دوستان داریم حرف میزنیم و همه تا حدودی در جریان این امور باشند مثلا همین گروه وبلاگی.
آسمان جان از خوندن موفقیت هایت در مورد این استاد و محیط درس و کار خیلی کار درستی کردی که دست از تواضع زیادی برداشتی

زری جان، این چندمین کامنت هست که میگیرم و میگن دلیلی نداره تو فامیل و اقوام از موفقیتهامون بگیم. فکر میکنم باید تجدید نظر بکنم تو این رابطه چون خیلیهاتون گفتید درست نیست، توی یک کامنت دیگه مثال اینجا را زدم، ببین توی وبلاگ هم میشد از موفقیتها و پیشرفتها حرف نزد، دلیلی نداشت که شما بدونیدمن جایزه بردم یا نه، ایا واقعا حس پز دادن و فخر فروشی حس میکنید. صادقانه بگم، محرک پشتکاری من بخشیش افتخاربه خود هست. ایا این افتخار و غرور بصورت زننده ای تو پست دیده میشه؟ مرسی از کامنت

آرزو سه‌شنبه 29 تیر 1400 ساعت 00:24

سلام به نظر من بزار پیش آدمای عادی همین چیزی باشی که گفتی واقعا چه اهمیتی داره که بدونن تو چقدر حالت خوبه یا چقدر موفقی ولی آره باید به کسایی که باید بگی بگو اونم با صدای بلند ... نه برای پز دادن برای معرفی چیزی که هستی ... توی دنیای حرفه ای باید بلد باشی خودتو پرزنت کنی ... وگرنه کسی نمیاد آدمو کشف کنه ...
فقط باید راه های خوبی رو برای این کار انتخاب کنی چون بعضی وقتا ممکن با پز دادن شکلش یه جور بشه...
و یه چیزی آسمان خیلی خوبه که با خودت شفافی ... اینو خیلی دوست دارم :)

ارزو جان، جواب خیلی خوبی دادی، خصوصا راجع به برخورد با ادمهای عادی بهش فکر میکنم، درمورد بخشی که گفتی به ادمهایی که باید بگی باید گفت اونهم با صدای بلند و به شکل مناسب کاملا موافقم.
درمورد بخش محیط غیر علمی، مثالش میشه همین وبلاگ. میتونستم نگم و یا مثل الان باهاتون درمیون بذارم، کدوم را میپسندید؟ مثلا لزومی نداشت درمورد پیشرفتها و‌موفقیتهام البته نسبت به خودم اینجا بنویسم، ایا وقتی براتون از پیشرفتم گفتم حس کردید نابجاست ؟ پز دارم میدم و حس بد گرفتید؟

صبا یکشنبه 27 تیر 1400 ساعت 23:48 http://gharetanhaei.blog.ir/

سلام آسمان جان.

تبریک میگم بخاطر همه ی موفقیت هات.

خوشحال شدم بخاطر سفر ایران تون.

و متاسفم برای استادت با اون اخلاق گندش


اما در مورد این پستت، من به شخصه تواضع واسم مهمه هنوز، اگر شخصی تو جمع غیرعلمی شروع کنه دستاوردهاش رو لیست کنه حس بدی بهم دست میده. احساس می‌کنم عقده ای هست

تو جمع علمی هم وقتی آدمها سوال بپرسن خودشون می فهمن سطحت رو دیگه.

ولی این ایمیل هایی که تو زدی کاملا بجا بوده یعنی اینجا قصد پز دادن نبودن، قصد نشون دادن کار بوده.

مثل نقاشی که جاش تو دیوار خونه هست برای نمایش یا تو نمایشگاه.
جای این ایمیل ها دقیقا همین جا بوده

من هر چی تو جامعه علمی اینجا نشست و برخاست کردم ندیدم کسی کار خودش رو بزرگ کنه، معمولا وظیفه بقیه هست که این کار رو انجام بدن. مثلا وظیفه استادت هست همه جا راه بیافته و بهت تبریک بگه بخاطر کارت.


البته این نظر من در تاریخ ۱۹ جولای ۲۰۲۱ بود، شاید نظرم چند وقت دیگه عوض شد.

سلام صبا جان، حرفت را میفهمم، من تا موقعی که ایران بودم هیچوقت از عنوانم استفاده نمیکردم، مثلا چه لزومی داره ارایشگرت بدونه تو دکتری یا کارمند یا خانه دار، هرچند سطح خدمات تو ایران بشدت به این القاب بستگی داشت، مثلا میگفتن برای خانم اقای دکتر فلان حتما اون نوبت خاص را درنظر بگیرید، همین الان تو کلاب هاوس، کسانی که پیشوند دکتر دارن باهاشون برخورددیگه ای دارن. خوب بنظرم تو رشته و بین همکارها کارمون حرف خودش را میزنه، اما خودت میدونی پی اچ دی تخصص تو یک موضوع خیلی خاص هست. و ممکنه نفر کناری که تخصص مرتبط داشته باشه اصلا نتونه کارت راتشخیص بده. میدونم معرف ما مقاله و پوستر و سخنران بودن هست، تو مراتب بالا خودبخود اونقدر مقاله داری که احتیاجی به معرفی خودت نداری، اما تو سالهای تازه فارغ التحصیلی چی؟ تو خانواده و دوستان هم من فکر میکنم اگه کسی از کارمون سوال کرد دلیل نداره از موفقیتهامون نگیم. فکر نمیکنم عقده ای بودن باشه. البته اگه طرف دوست داشته باشه بشنوه.خانواده و دوست و فامیل که نمیان مقاله هامون و سایتیشنهامون را تو گوگل سرچ کنن. خیلی ساده ممکنه دوست داشته باشن از کارهامون بشنون، اگه هم سوالی نبود خوب حرفی هم بالطبع نیست :))

الهه یکشنبه 27 تیر 1400 ساعت 23:04

سوال سختیه.بخصوص بقول شما با فرهنگی که توی مخ ما ایرانیها رفته که خاکی باش و متواضع و نگو!
اما فقط میدونم اینجوریه که ساکت و خاکی میشی و بعد یه عده که شایستگی و تواناییشون ازت کمتره اما برعکس اعتمادبنفس دارن و کارشون رو زیر ذره بین قرار میدن به جایی میرسن که آدم همیشه آرزوش بوده!

الهه جون من هم به این نتیجه رسیدم تو جمع علمی باید پز داد، پز زیرکانه و حساب شده، چون باعث میشه جلو بری، مثلا اگه من هیچی از جایزه نگم هیچ کس متوجه نمیشد. یعنی وقتی خیلی شناخته شده نیستیم خودمون باید بریم دنبال کنفرانسهایی که سخنرانش بشیم. و این میشه یک جور پز علمی. کلا اعتبار تو کار علمی با مقاله و سخنران بودن مشخص میشه و البته کار خوب و اساسی از کار سطح پایین خیلی زود تمایز پیدا میکنه، اما داستان بین دوست و اشنا فرق داره. اینجاست که نمیدونم. من موافق غرور و نگاه از بالا به پایین هستم اما فکر میکنم وقتی ازما میپرسن خوب اونجا چیکار میکنی، کمی از پیشرفتمون حرف بزنیم

اتم یکشنبه 27 تیر 1400 ساعت 11:44

آسمان اول تبریک بایت موفقیتت . نادیده بگیر اگر سوالم بی معنی به نظر میرسه چون از تمام شرایط آگاه نیستم ولی آیا راهی برای گرفتن کوسوپروایزر یا روتیشن نداری؟
صرفا براساس تجربه شخصیم و شنیده هام داشتن سوپروایزری که تهش بهت اعتقاد نداشته باشه فوق العاده کار سختیه یعنی بهداشت روان آدم رو به خطر میندازه بنظرم. ریسرچ همین طوریش هم فشار روانی زیادی داره چون شکست های پی در پی داره به خصوص با سیستم آمریکای شمالی و باید خیلی از نظر روحی قوی بمونی. سوپروایزر به نظرم نقش اساسی ای داره. اونم زمانی که موفقیت بزرگی به دست آوردی و دیگه حداقل در یه جمله بعد از این همه مدت باید یه چیزی بگه دیگه...

اتم عزیزم، میدونی چیه؟ اخلاق عمل گرا و دنبال راه حل بودنت خیلی شبیه منه، منم وقتی به مساله ای پیش میاد همش دنبال راه حل هستم اتم جان، گرنت فقط برای استادمه و با کسی شریک نیست پس عملا هیچ کس دیگه ای نمیتونه وارد گروه بشه ، حتی برای وارد کردن دانشجو و کمک برای من ، fda باید موافقت کنه. نگران من نباش عزیزم، الان از سال ۲۰۱۶ دارم باهاش کار میکنم، اخلاقهاش خیلی دستم اومده، در کل ادم خوبیه و محاسنی هم داره( مثلا صبح به صبح لازم نیست تو ازمایشگاهش باشیم و میتوتیم از خونه کار کنیم) گهگاهی ضد حال میزنه که بد میره رو اعصاب اما درکل یکسال بیشتر نمونده، نمیدونم تو زمان اینترنشیپم بودی یا نه؟ دوتا رییس داشتم، یکیش ماه که همچنان باهاش در ارتباطم و خیلی حمایت میکنه یکی انقدر فاجعه بود که برای تموم‌شدن دوماه اینترنشیپم لحظه شماری میکردم. البته همه شرکت میدونستن مشکل داره. بگذریم. خلاصه میخوام بگم هیچ تضمینی نیست تو محیط کار اینده ام رییس خیلی ماهی داشته باشم و بنظرم خیلی پیش میاد که مجبور به تحمل اخلاقهای متفاوت باشیم، این مطلب را فقط به تو نگفتم به خودم هم دارم میگم :))

باران پاییزی یکشنبه 27 تیر 1400 ساعت 00:42 http://BARANPAIEZI.BLOGSKY.COM

کاش می تونستم برات ویس بذارم و ماجرای دیروز رو برات تعریف کنم ولی خب الان برات اینجا می نویسم.
دیروز با خواهرم رفتیم خرید صحبت از مهاجرت شد و من تو رو براش تعریف کردم که یک دوستی دارم از طریق وبلاگ باهاش آشنا شدم. از جسارتش از سماجتش از پیگیریش از دوندگیهاش از خستگی ناپذیر های آسمان برای خواهرم گفتم. گفتم که این دختر بی نظیره. من ازش یاد میگیرم واقعن. من اگه بودم شاید همون سال اول وا میدادم اما آسمان تمام زندگیشو گذاشت برای هدفی که میخواست. الان از خودت تعریف کنی ما میدونیم که تعریفی هستی. خود واقعیت هستی. تعریف از خودت دختر نوش جونت. ما هم کیف می کنیم ازینکه اینقدر خستگی ناپذیری

باران جون، فقط میتونم بگم خیلی ماهی و خیلی دوستت دارم، تو را از سال ۹۲ میشناسم، اولین کسی که برام پیغام گذاشت و حمایتم کرد تا خود الان، درسته هم را ندیدیم اما بیش تر از هردوستی هم را میشناسیم. امیدوارم یک روز ببینمت .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد