My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

این روزها

سلام به همه من بازم تو‌متروام و فرصت کردم براتون بنویسم، شاید یکی از دلایلی که کمتر فرصت میکنم بنویسم این باشه که با دوچرخه طی طریق میکنم و باید عادت مترو نویسی ام را با یک عا‌دت دیگه جایگزین کنم. 

جونم براتون بگه که زندگی مثل همیشه هست اما بعد از دفاع سعی کردم تعادل بیشتری به زندگیم بدم. بیشتر اوقات اخر هفته ها و اخر شبها اصلا کار نمیکنم، لپ تاپ را جمعه میبندم و تا دوشنبه صبح باز نمیکنم. شبها هم سعی میکنم بعد از ۷ شب دیگه کار نکنم و میشینم پای تلویزیون، راستی نقاشی را هم شروع کردم و فعلا جدی دارم کار میکنم، عکسش را میذارم تو اینستا، جالبه روزی که میخواستم قلم را دست بگیرم و ساده ترین کار یعنی ترکیب سیاه و سفید را انجام بدم، حتی نمیدونستم چطور باید قلم را دستم بگیرم، اولین کار یک کار سیاه و سفید بود یک کوزه و لیوان و من نگاه میکردم و وحشت کرده بودم چطور شروع کنم و چطور میتونم این شکل را دربیارم اما بعد از چند دقیقه کار، فهمیدم این کار هم مثل هر کار نکرده ای قدم اولش سخت و غیر ممکن بنظر میاد اما به محض اینکه قدم اول را برداری حتی اگه از وحشت قالب تهی کرده باشی قدمهای بعدی پشتش میاد. 
الان هم از دیدار دوستی میام، دختری استرالیایی که توی یک ازمایشگاه دیگه کار میکنه( فارماکودینامیک) هفته پیش بهم مسیج داد که میتونیم هم را ببینیم و احتیاج به مشاوره ات دارم و توی تزم گیر کردم و افسرده شدم. برام عجیب بود چون ما تا الان فقط یک سلام علیک داشتیم و البته خیلی خوشحال شدم. زمینه ریسرچش با من خیلی فرق داره و داستان این نبود که تخصصی کمکش کنم احتیاج داشت که مسیر کلی را بهش نشون بدم و امید بدم ، الان که ساعت را نگاه میکنم میبینم ۳ ساعته حرف میزدیم و هردو کاملا لذت بردیم، اون از شکستهاش تو تزش گفت منم از ناراحتیم استادم. خوشحالم که دوست جدیدی پیدا کردم و تونستم کمکی هم باشم، خوب من رسیدم ایستگاه و خداحافظ تا مترو سواری دیگه:)
رسیدم خونه اما گفتم یک چند خط دیگه هم اضافه کنم، میدونید که من از پارسال تابستون حقوق پست داک را میگیرم، حقوق پست داک از حقوق یک ادم با مدرک مستر هم کمتره اما مسلما بیشتر از ۵۰۰ دلاری هست که ماهانه دانشگاه بعنوان هزینه زندگی میداد، همین تغییر حقوق من باعث شده کلی روند زندگیمون فرق کنه، قبلا رستوران رفتن برنامه لاکچری برامون حساب میشد، برنامه های اخر هفته امون تفریحهای نسبتا کوچیک و کم هزینه کوچیک بود، ترجیح میدادیم سینمای لوکال منطقه را بریم تا فلان سینمای فانتزی. اما الان راحتتر و بدون حساب کتاب میتونیم برنامه برای اخر هفته هامون بگذاریم، و دارم فکر میکنم روزی که هردوی ما حقوق عادی بگیریم چقدر زندگی امون فرق میکنه. چرا اینها را نوشتم. چون شما همراه روزهای سخت مهاجرتم بودید، بنظرم حقتونه که بدونید روزهای امروزم چطور میگذره. اگه روزهایی که سنگ صبورم بودید و غر زدم و از سختیها گفتم را بودید و شنیدید باید الان هم براتون بگم که چقدر راضی و خوشحالم. چقدر بیشتر از ته دل میخندم، و‌اخر هفته ها چقدر خوش میگذره و این روزها اسمان افتابی و درخشانه. ممنونم که همیشه بودید و هستید
نظرات 7 + ارسال نظر
زری .. پنج‌شنبه 10 تیر 1400 ساعت 01:27 http://maneveshteh.blog.ir

چقدر هم صحبتی با او ندختر استرالیاییه خوب بود :)
ماچ بهت

اره دختر خیلی ساده و ماهی هست، لهجه استرالیایی باحالی هم داره، چیز زیادی از رندگی شخصی اش نمیدونم، اما بنظرم دوست پسر نداره و متاسفانه افسردگی داره

مریم دوشنبه 7 تیر 1400 ساعت 13:51

من که اون روزا خواننده تون نبودم وچند ماهیه باهاتون اشنا شدم ولی خوشحالم شرایطتون بهتر شده درسته که پول خوشبختی نمیاره ولی در ایجاد حس خوشبختی سهم زیادی داره
شما که روزهای طلایی زیادی پیش روتون هست موفق و شاد و پولدار باشین

سلام مریم عزیز، خیلی خوشحالم از اشناییت، من سال ۹۳ اومدم امریکا. و سالهای اول واقعا سخت بود. اگه میخواهی ارشیو را بخونی باید فیلترشکن بلز کنی.
با حرفت درمورد سهم پول درمورد خوشبختی بشدت موافقم.
ممنونم از ارزوی قشنگت، حقیقتش پولدار شدن یکی از ارزوهای من و راستین هست

الهه یکشنبه 6 تیر 1400 ساعت 11:42

سلام آسمون عزیز
کاش من از همون اول مهاجرتت بودم می خوندمت:) ولی ارشیوت داره یه نگاهی کردم. حیف که تازه چند وقته پیداتون کردم. بازم ازین حس های لذت بخش برامون بنویس.
برا من خیلی این تجربه ها لازمه الان توی مسیری که انتخاب کردم.
امیدوارم همیشه آسمونت خوشکل و آبی و صاف باشه

سلام الهه جان، اوه اوه اونروزها خیلی سخت بود و اینجا حکم سنگ قبور برام داشت که داستان سختیها و نگرانیهام را مینوشتم اما درست میگی خلاصه خوبه که نبودی:) البته اینطور نیست که زندگی الان فقط شیر و عسل باشه چون اصل زندگی این نیست. تو ارشیو سال اول و دوم و حتی سوم مهاجرت خیلی خیلی سخت بود
ممنونم از ارزوی قشنگت

زینب یکشنبه 6 تیر 1400 ساعت 03:54

قبول داری پول وقتی می چسبه که قبلش یک مدتی مجبور بودی جور دیگه ای زندگی کنی؟ برای من که اینجور بود یعنی وقتی داشتم اصلا حواسم نبود. بعد مستقل شدن یک چند سالی سخت گذشت و الان میدونم چقدر قبلا متوجه نعمت حضورش نبودم اگر همون روند بچگیم تا امروز بی وقفه ادامه پیدا میکرد همچنان در گمراهی بودم!

هاهاها زینب، راستش خیلی موافق نیستم، یا شاید هم سبک زندگی من اینطور بوده که هیچوقت نبوده دغدغه پول نداشته باشم، مثلا تا ایران بودم میرفتم زیر قرض خونه و ماشین، اینجا هم که چیزی به اسم پس انداز ندارم، کلا من و راستین هردو سبکمون اینطوریه هرچی بیشتر درمیاریم بیشتر خرج میکنیم

سعید شنبه 5 تیر 1400 ساعت 15:37

سلام

ممنون که شما هستید ...
خدا را شکر که زندگی روبراه شده، پست قبلی را هم خواندم، خیلی تلخ و در عین حال جالب بود، نمی‌دانستم چی بگم چون خودم هم نیاز به ببر شدن دارم و در بیشتر موقعیت‌ها مادرم هست که به زور لباس ببری را تنم می‌کند تا از پس این زندگی بر بیام.

موفق باشید

سعید عزیز، شما لطف دارید، زندگی یا چیزی که به لسم زندگی صدا میکنیم خیلی جالبه. انگار همیشه درحال چالشیم، همیشه درحال یادگیری. فکز میکنم ما ادمها هیچوقت بزرگ نمیشیم چون همیشه چالش دیگه ای سر راهمونه که باید یاد بگیریم.
خدا مادرتون را حفظ کنه و امیدواذم همیشه سلامت باشن

ربولی حسن کور جمعه 4 تیر 1400 ساعت 23:03

سلام
شاید هم عاملی شدم برای این که فرکانس پست گذاشتنتون بره بالاتر!

سلام، هاهاها من هم که شدیدا دنبال همچین عامل ترغیب کننده

ربولی حسن کور جمعه 4 تیر 1400 ساعت 22:09 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خوشحالم که چرخ زندگی تون داره بهتر از قبل میچرخه.
فقط بالاخره دوچرخه را جایگزین مترو کردین یا هنوز هم مترو سوار میشین؟!

سلام جدیدا وقتی پست میذارم یک چندساعتی بخاطر گرفتن کامنت از شما چکش میکنم ، بد عادتم دارید میکنید
اونقدر بچه زرنگ نیستم که همه جا با دوچرخه برم، اما جونی داشته باشم و ازمایش خرگوشی نداشته باشم با دوچرخه میرم و میام که هم صفا هست و هم سیتی، البته کمی هم بد و بیراه به ورزش، چون مسیر برگشتم به خونه سربالایی هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد