-
برهه
جمعه 19 فروردین 1401 19:35
یادمه سالهای اخر قبل مهاجرت انقدر خسته و ناامید از پروسه مهاجرت بودم که وقتی پیش یک مشاور رفتم بهم گفت اندازه یک ادم پیر خسته ای. الان باز زمانی از زندگیم رسیده که نقاب به چهره دارم اما خستگی عمیقی تو قلبم حس میکنم. طوری که وقتی دیشب بهم گفتن کار اکادمیکم درست شده بشدت ناراحت شدم. دلم میخواست درست نشه. انقدر خسته ام...
-
خستگی چندسال دوندگی
چهارشنبه 10 فروردین 1401 17:47
فصل بهار یعنی زمان تولد من و راستین، همیشه با اومدن تولدم یک دفعه متوجه عددهای عمرم میشم، و این داستان هرساله هست. اما این سری عددها یکجور دیگه اومدن سراغم. اینکه چقدر بزرگ شده اند. اینکه بخود بیایی میبینی نصف مسیر عمر را رفته ای، اینکه ۱۵ سال با راستینم اما حس و حالی از گذشت ۱۵ سال نمیبیم. اینکه زمانی رسیده پدربزرگها...
-
چرخش روزگار
دوشنبه 8 فروردین 1401 10:55
) یادتون میاد سوپروایزرم تو اخرین میتینگش با دین تحقیق هیچ حمایتی برای استاد شدن من نکرد. بعد از اون دوباره و چندباره به استاد شدن فکر کردم و فهمیدم درس دادن را دوست ندارم. شاید تو تحقیق و ریسرچ عالی باشم اما نصف کار استاد شدن درس دادنه که من اصلا دوستش ندارم. پیدا کردن گرنت جدید دغدغه اصلی استادها هست ولی خوشبختانه...
-
سال نو
سهشنبه 2 فروردین 1401 15:21
سال ۹۲ ، تعطیلات عید نوروز بود و یک روزی مثل همین روزها. بی حوصله توی داروخانه نشسته بودم که با مقوله وبلاگ اشنا شدم، بعد از خوندن کامل ارشیو یک پرستار( شقایق) بود که بسرم زد خودم هم وبلاگ داشته باشم و بنویسم، اون زمان غمگین و ناامید بودم، تمام ذهن و زندگیم درگیر راه رسیدن به مهاجرت بود. کلا روند زندگیم حول این محور...
-
شادی و خمودگی
جمعه 13 اسفند 1400 20:09
برای من که نوشتن حکم جلسه مشاوره را داشت ننوشتن سخت هست. مختصر بگم اوضاع کاری را بحال خودش رها کردم، میبینم که استادم تا اخر ماه دیگه باید پی ای یا کو پی ای معرفی کنه و به اف دی ای من را پیشنهاد داده اما واقعا برام مهم نیست برنامه چطور پیش بره، دوسه روز پیش دین تحقیقات باز به من نامه زد و از روند سوال کرد، گفتم...
-
عید نزدیکه
شنبه 7 اسفند 1400 15:04
سلام به همه، همه چی خوبه. من با وضعیت شغلیم به صلح و صفا رسیدم، چون حوصله تغییر شغلی و دردسرهای جدید را ندارم. اصلا دیگه به اینکه بعدش چی میشه فکر نمیکنم. هرموقع گرنت تموم شد یا استادم که رییسم باشه بازنشست شد اونوقت یک فکری میکنم و فعلا از سبکی کارم لذت ببرم. راستین هم بشدت مشغول اماده شدن برای امتحانهای خودشه، چندتا...
-
فعلا همه چی خوب
چهارشنبه 3 آذر 1400 20:56
امروز با دین اف ریسرچ حرف زدم، قبل میتینگ کمی دلشوره گرفته بودم اما سعی کردم تمام مواردی که درنظر داشتم را بگم، مثلا استادم داره بازنشست میشه، سال دوم گرنتیم، اف دی ای فوریه گرنت جدیدی اعلام میکنه، کاملا با این تحقیق اشنام، این تحقیق داره رشد میکنه و خلاصه سعی کردم نقاط منفی را بصورت نقطه قوتم دربیارم، مثلا علت تاخیر...
-
شرکت
چهارشنبه 26 آبان 1400 20:16
اووه لعنتی، بازم سرعت تغییرات زیاد شده و انتخابها و چالشها سر و کلشون داره پیدا میشه، امروز یک مسیج تو لینکدین گرفتم برای پیشنهاد شغل دستیار دایرکتور بخش فارماکوکینتیک تو یک کمپانی، یعنی شغل صنعتی. خوب دایرکتور بالاترین مقام یک بخش را داره و دستیار دایرکتور هم بد نیست، نتونستم نه بگم و قبول کردم اینترویو کنم، هرچند...
-
سوالها
شنبه 22 آبان 1400 11:49
بیایید بشینیم با هم حرف بزنیم، من وقتی اتفاقی میافته یک روز کامل تحت تاثیر قرار میگیرم و باید در موردش حرف بزنم تا به یک نتیجه ای با دل خودم برسم، الان هم نه راستین و نه خواهرم هیچکدوم دردسترس نبودن پس بیایید با هم حرف بزنیم و من از مشورت شما استفاده کنم. امروز دوستم تماس گرفت که ازم مشاوره مهاجرت بگیره، دوستم هم سن...
-
ازمایشها
جمعه 21 آبان 1400 11:06
سلاملیکم خوب فردا بعد مدتها ازمایش خرگوشی دارم و امروز دارم میرم اخرین مراحل اماده سازی ازمایش را انجام بدم. ازمایشهای خرگوشی خیلی طولانیه اما نتایجش دست کمی از ازمایش روی خوک نداره. خوب پوست خوک بیشترین شباهت را به ادم داره اما اولا تیم بزرگی از دامپزشکها را میخواد دوم جا و مکان و دراخر هم خوک بدبخت باید قربانی بشه....
-
اکادمیک؟
جمعه 7 آبان 1400 14:02
وقت چیه، نوشتن، راستین ایرانه، خوشحاله و پدر و مادرش بشدت خوشحالتر، روز اول از دیدن اینکه ۵ سال با پدر و مادرش چه کرده حسابی جاخورده بود، حتی میگفت اضافه شدن مسئولیت پدر و مادر به مسئولیت خانواده رو تنها برادرش هم حسابی تاثیر گذاشته، روز اول نگران بود. اما الان فقط خوشحاله و داره از دیدارها لذت میبره. من هم خوبم و چون...
-
سفر
دوشنبه 3 آبان 1400 18:02
سلام به همه، ما رفتیم فیلادلفیا و برگشتیم. راستین هم این هفته عازم تهرانه. براش خیلی خوشحالم. البته یک مدت تنها میشم اما چون من قبل ازدواج مستقل زندگی میکردم هیچ مشکلی ندارم. راستین اما هم خوشحاله و هم ناراحت. قرار بود ما تابستون با هم بریم ایران، خانواده من تا مهر ماه صبر کردن بعد چون دیدن خبری از ما نشد و ویزای...
-
مسابقه
چهارشنبه 14 مهر 1400 08:11
سلام سلام، کارت راستین هم درحال اومدنه و ما خیلی خوشحالیم، البته اونقدر دیر اومد که همه خانواده من رفتن یا دارن میرن سفر کانادا خونه برادرم و من بجای ایران میرم کانادا برای دیدنشون. اما سفر راستین همچنان برقراره. خوب بریم سر بحث جدید، بذارید از اینجا شروع کنم، هرسه شنبه کجا میرم؟ میرم یک کلاس فارماکولوژی بشینم و به...
-
روزانه
چهارشنبه 7 مهر 1400 13:54
خیلی وقت هست دانشگاه نرفتم، اما امروز برای شرکت تو یک کلاس فوق برنامه دارم میرم دانشگاه. تنبلیم میشد از خونه بکنم و پاشم. اما دیگه یواش یواش روزهای هرروز دانشگاه رفتن و ازمایش داشتن میرسه. دوسه هفته ای هست که برنامم با شروع کنفرانسها سنگین شده، تا اخر ماه اکتبر سنگینی برنامه ها به اوج خودش میرسه و احتمالا تا اخر...
-
روزانه
جمعه 19 شهریور 1400 13:40
همیشه توی تنظیم و تعادل زمان کار مشکل دارم، یعنی وقتی کار از سر وکولم میریزه بهمون نسبت بازدهی ام بالاتر میره و وقتی کار نباشه انگیزه هم نیست. البته در مورد اخر باید بگم انگیزه نیست پس کار هم نیست و کارهای جانبی هم نیست. الان دوماه میشه که خونه نشستم و همچنان منتظر قرارداد و پرداخت حقوق معوقه ام هستم. بله الان ماه...
-
هفت سال، بخش دوم
چهارشنبه 17 شهریور 1400 14:15
تپه ذغالها به خاکستر تبدیل شده بود، راستین و آسمان صندلیهایشان را به آتش نزدیکتر کردن تا از گرمای آن بیشتر لذت ببرند. همچنان سرو صدا از چادرهای اطراف شنیده میشد اما صداها کمتر و کمتر میشد، کمرنگ شدن صداهای اطراف توجه اسمان را به صدای باد متوجه کرد با هرنسیم امواج برگهایی خروشان بحرکت درمیامد، صدای جیرجیرکها خلسه اور...
-
باز هم مشکلات
چهارشنبه 10 شهریور 1400 16:29
خیلی وقته پیش نیومده از مشکلاتم بنویسم، بشدت خسته و عصبانیم. از چی یا از کی ؟ سیستم دانشگاه. قرار بود از اول ژانویه پست داکم را شروع کنم، اما کارت ead نداشتم. مسئول اینترنشنال دانشگاه تاریخ دفاع از من میخواست که برای opt و گرفتن کارت اپلای کنم. از اونطرف همزمان شده بود با فایل کردن گرین کارت. اگه برای opt اپلای میکردم...
-
هفت سال
دوشنبه 8 شهریور 1400 16:00
چندمتر دورتر چادر کوچکی قرارداشت. کیسه های خواب باز شده دورتادور چادرپخش بود، تو اجاقی سنگی اتیش با شعله های رقصان روشن بود، هراز گاهی نسیمی ملایمی میامد و دود اتیش را بسمت اسمان و راستین که صندلیهاشون را کاملا کنار اتیش قرارداده بودن میاورد و چشمهاشون را میسوزوند، با اینجال این باعث نمیشد که از گرمای اتیش توی هوای...
-
کابوس
چهارشنبه 20 مرداد 1400 12:39
کامشین نویسنده وبلاگ فیلم، شکلات و چایی داغ، گاها از کابوسهاش مینویسه، دیشب کابوسی دیدم که تعریف میکنم بیاد کابوسهای کامشین. شما هم بمانند یک داستان کوتاه بخونیدش. این کابوس اسم هم داره Elevator راهی جایی بودم، با اتوبوس شهری، توی راه دختر دیگه ای هم با من همراه شد. هردو بقصد یک ساختمان. جلوی ساختمان رسیدیم. ساختمانی...
-
ناشادم
چهارشنبه 6 مرداد 1400 14:15
نمیدونم چرا کاملا شاد نیستم، همه چی خوبه و کم و بیش رو برنامه هست اما صد در صد احساس شادی نمیکنم، این مدت که استادم ایتالیا هست همزمان شده با تموم شدن یک فاز از ازمایشها و من هم اکثر اوقات از خونه کار کردم، ۳-۵ ساعت کار در روز و بقیه اش برنامه های دیگه، برای همین زمان بیشتری برای استراحت دارم، اما یک قسمتی از ته دلم...
-
پز علمی!
شنبه 26 تیر 1400 22:43
داستان از اونجا شروع شد که دوسال پیش که روی پوستر مشترک با fda جایزه بردم استادم هیچ عکس العملی نشون نداد، بعد که fda شنید خواست بیشتر بدونه، جایزه خیلی بزرگی نبود جز ۱۰٪ پوستر بهتر از کنفرانسی بودم که حدود دوهزار پوستر توش نمایش داده میشه، اما وقتی دایرکتور بخش مربوط fda خواست که با هم عکس بندازیم فهمیدیم این جور...
-
بی زبانی و با زبانی
شنبه 26 تیر 1400 17:14
سلام به همه دوستهای خوبم، خوبید؟ خوشید؟ دماغتون چاقه؟ خوب براتون بگم که اوضاع منم روبراهه، کارت راستین هنوز نیومده اما داریم برنامه ریزی میکنیم که اوایل اگوست بیاییم ایران، تو سپتامبر هم که من برمیگردم و ازمایشها را از سر میگیرم و یک کنفرانس اواخر سپتامبر دارم برای پرزنت پوسترها ( احتمال میدم یک جایزه هم اونجا ببرم) و...
-
چمدون
یکشنبه 20 تیر 1400 23:09
از کمپینگ، تفریح مورد علاقه امون برگشتیم، وقت خوابه و فردا هفته کاری دیگه ای درپیشه. کمپ که بودیم راستین گفت یک سایت بزرگ ( وودبری کامن ) با همه برندهای معروف نزدیکمونه میخوای یک سر بزنیم، سر زدیم و ناگهان خودمون را در حال چمدون خریدن یافتیم. ۵ سال پیش که برگشتیم امریکا چمدونمون خراب شده بود و بخاطر کمبود جا، خرید...
-
این روزها
جمعه 4 تیر 1400 21:35
سلام به همه من بازم تومتروام و فرصت کردم براتون بنویسم، شاید یکی از دلایلی که کمتر فرصت میکنم بنویسم این باشه که با دوچرخه طی طریق میکنم و باید عادت مترو نویسی ام را با یک عادت دیگه جایگزین کنم. جونم براتون بگه که زندگی مثل همیشه هست اما بعد از دفاع سعی کردم تعادل بیشتری به زندگیم بدم. بیشتر اوقات اخر هفته ها و اخر...
-
ببر
چهارشنبه 26 خرداد 1400 10:27
سلام، امروز قراره نمایشگاهی بریم که مدتها بود منتظرش بودم اما با برخورد زشت دیروز استادم نه تنها ذوقی نمونده بلکه فکرم مثل بک صخره سنگین شده که توانایی انجام کاری را ندارم. موضوع برای من برخورد زشت استادم نیست، بلکه این سوال برام پیش اومده چطور رفتار کنم که یک فرد بخودش اجازه چنین برخوردی را نده. جواب این سوال را...
-
ثبات و تغییر
شنبه 8 خرداد 1400 21:56
سلام به همه دوستان، مدتی هست ننوشتم اما فکر کنم دیگه دستتون اومده باشه که وقتی نمینویسم یعنی همه چیز طبق روال سابق هست و تغییراتی تو زندگیمون نبوده. این به این معنی هست که هنوز منتظر رسیدن کمبو کارتیم و فعلا نه من تونستم رسما قرارداد پست داک را بنویسم و نه راستین تونسته بره ایران. بچه دار هم نشدیم هرچند کاملا سالمیم....
-
زمان بندی قدم بعدی
جمعه 17 اردیبهشت 1400 13:16
دیروز ازمایش پری کلینیکال داشتم، ساعات طولانی ازمایش بکنار، استرس ذاتی این نوع ازمایش هم یکطرف. عملا روز بعد ازمایش، احساس ادمی را دارم که از یک مریضی بیرون اومده باشه و با همین حال باید برم سونوگرافی خرگوش خانم ( بعله منم یاد اون انیمیشن ترند می افتم اما تو اینستا توضیح دادم از نیاز فعلی بشر به ازمایش روی حیوان و...
-
اردیبهشت، هفت سال بعد
جمعه 3 اردیبهشت 1400 20:57
یکی دوبار براتون نوشتم اما انقدر پر از غر بود که پست نکردم، گذاشتم که خاطره چندتا اتفاق نرمال بد کمرنگ بشه وبیام، چرا میگم نرمال، چون نمیشه که همیشه کار و زندگی ادم کاملا گل و بلبل باشه و فراز و نشیب بخشی از حقیقت کار و زندگی هست. من هم یک مدتی از دست سوپروایزرم خیلی حرص خوردم، دوهفته ای گذشت که به یاد بیارم، برای...
-
سن و سال
سهشنبه 17 فروردین 1400 18:29
من یکی از کسانی هستم که بشدت مخالف بهونه سازی بخاطر سن و سالم، تو خیلی چیزها فکر میکنم سن و سال فقط یک عدد هست و ادمیزاد اگه بخواد میتونه. تو مورد بچه اوری، سن ممکنه یکم چالش بشه اما من اونرا هم بعنوان چالشهای زندگی قبول کردم، بنظرم اگه نشد راههای درمانی، اگه بازم نشد به سرپرستی گرفتن بچه. اما موردی هست که همیشه...
-
نیمچه پست
شنبه 14 فروردین 1400 16:42
سلام به همراهان و دوستهای خوبم، خوب تو پست پیش کمی با مشکلات و دغدغه های ریسرچ و تحقیق من اشنا شدید،خوب از اونروز داده های بیشتری انالیز کردم و مشخص شد، بعله تو فرمولاسیونی که من کار میکردم مقداری متابولیت هست، که دوستانی که رشته های تجربی خوندن ممکنه براشون سوال بشه، بحث انزیم و متابولیسم کجا و وجود متابولیت تو...