سلام سلام
فکر کنم حدس میزنید که چرا کم پیدام. بعله یک مدته زندگی رو روتینه و البته ایام تق و لقی کار و زندگی.
پسرک که همچنان بخوبی و شادی مهدکودک میره. البته سه هفته پست سرهم بد مریض شد. داستان اینه دوماهی بود پسرک سرفه میکرد ، ما یک کلینیک کودکان پسرک را برای معاینه میبریم. پزشک اونجا هم میگفت چیزی نیست و ویروسیه و خودبخود خوب میه اما سرفه های پسرک بدتر میشد. خلاصه تو این دوماه چندبار رفتیم و هربار این جواب تا اینکه یکروز بچه حسابی بیتابی و گریه میکرد خلاصه بردیمش دکتر دیگه و گفت گوشهاش عفونت داره و اموکسی داد، اخر هفته که شد یکهو پسرک افتاد به اسهال و استفراغ خیلی شدید. چون همه جا تعطیل بود بردیمش اورژانس کودکان. گفتن یک ویروس شکمی هست و البته هیچ دارویی ندادن. فردا صبحش راستین بشدت همون مریضی را گرفت بعلاوه تب و لرز، طوری که فقط تو مسیر تخت و دستشویی بود. و پسرک هم همچنان مریض. خود بیمارستان زنگ زد برای فالواپ گفتم اسهال همچنان ادامه داره گفتن دوباره ببریم اورژانس. اما شب که سد خودبخود خوب شد. روز بعدش راستین هم خوب شد اما اینبار من علایم داشتم و تو تخت بودم. خلاصه اون هفته گذشت و دوز اموکسی پسرک تموم شد و دوروز بعدش سرفه های شدیدش شروع شد طوری که از مهد زنگ زدن بیایید ببرید چون سرفه میکنه و از شدت سرفه نمیتونه بخوابه و گریه میکنه دکتر دومی وقت نداشت ناچارا بردیمش کلینیک کودکان، باز دکتره معاینه کرد گفت خودش خوب میشه و مشکلی نیست اما اون شب پسرک یک لحظه هم نتونست بخوابه و فقط سرشونه بود و گریه و ناارونی میکرد خلاصه دم صبح اکسیژن خونش را با انگشتی ادم بزرگها گرفتم اکسیژن ۸۵ بود گفتم حتما چون دستگاه برای ادم بزرگهایت اشتباه نشون میده اما بهتره ببرمش اورژانس. راستین هم چون تموم شب راه رفته بود و بیدار بود خوابید گفت یکساعت دیگه منم راه میافتم. اورژانس رسیدم و اونجا بمحض اینکه اکسیژن خونش را اندازه گرفتن و عدد ۸۶ را دیدن دکترها ریختن سرش و بلافاصله براش ماسک اکسیژن گذاشتن، سه بار تا اکسیژنش اومد بالای ۹۰، عکس ریه گرفتن و تشخیص پنومونی ریه دادن. خلاصه خیلی ترسناک بود بعد هم انتی بیوتیک دادن. اما الان یک هفته هست که پسرک خوب شده و تبدیل شده به همون بچه سرحال و ساد همیشگی. هرچند فردا نوبت دوز دوم واکسن انفلونزا و کرونا را داره:)
خودم هم خوبم. فعلا درحال یادگیری نرم افزارها که قراره از ۹ ژانویه کار رو پروژه را شروع کنم. چیزی که تاحالا درمورد اف دی ای دوست داشتم اینه استرس کارش بشدت کمه و محیط کم استرسی داره.
دیروز هم کریسمس بود و اینجا تعطیل بود. ما هم درخت گرفته بودیم و کادو گذاشته بودیم زیر درخت. خلاصه به ما سه تا درکنار هم خیلی خوش گذشت:)
پ.ن الان ۴ صبحه و از دو روز پیش که پسرک تو ویزیت فالو اپ مریضیش واکسن انفلونزا زده تبش از ۳۸ پایین نیومده، رکتال ۳۹. تازه قرار بود واکسن کرونا را هم بزنه که شانس اوردیم گفتیم تو ویزیت یکسالگیش.
من که شخصا دیگه حالا حالا نمیذارم واکسن بزنه. فلسفه واکسن اینه که جلوی شدید شدن مریضی را دراینده بگیره! نه اینکه دوروز عین خود مریضی بچه با تب بالا باشه و تو یک لحظه اروم نداشته باشی.
تازه برادرم هم چندروزی برای سال نو اومدن پیشمون که ما همش دستمون به پایین اوردن تب بچه بنده! انصافا دیگه حالم از مریضی بده