My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

My White House

من اینجام تا بنویسم، از خودم، افکارم ،گذشته ،اینده، خطاها وارزوهایم. من اینجام تا به تحریردراورم زیباترین مسیررابرای زندگیم. مینویسم برای پرواز، برای به اواز کشیدن تک تک حروف نگرانی. از من نخواهید به رقص دربیاورم عروسک زندگی را، که من تنها تصویرگر چشمانم.

توضیح بمناسبت ابان

سلام

فردا ۲۴ ابانه، روز تولد برادری که سالهاست پیش من نیست و سالگرد ابان ۹۸، و سالگرد و ماهگرد و روزگردخیلی از جوونها که کشته شدن.
امشب داشتم وبلاگ گردی میکردم. پستی تو وبلاگ یکی از بچه ها دیدم که گله کرده بود چرا بعضی دوستان خارج نشین از اتفاقات این روزها نمینویسن. گفتم شاید شما هم مثل ایشون فکر میکنید که چرا اسمان چیزی در این مورد نمینویسه. 
باید توضیح بدم که من انتخاب کردم تو کدوم پلتفرم در مورد مهساها بنویسم و تو کدوم نه. وبلاگ محیطی نیست که دوست داشته باشم بگم موقعی که مهسا بیمارستان بود اولین هشتگ را تو اینستا زدم. وبلاگ محیطی نیست که دوست داشته باشم بگم روزی نیست که در این مورد استوری نذاشته باشم. وبلاگ محیطی نیست که دوست داشته باشم بگم، روزی که واشنگتن اسکوار پارک رفتیم راستین سرما خورد و تا ده روز تبش قطع نمیشد و هنوز بعد ۴۰ روز سرفه میکنه و درمانمون شده یک مشت قرص و دارو که از ایران اوردیم.
وبلاگ محیطی نیست که بگم اون روز که راهپیمایی تو پل بروکلین بود رفتیم و یا گردهمایی زنجیره انسانی تو نیویورک اینطوری بود. و یا فلان حرکت را کردم و فلان پتیشن را امضا کردم و یا مقابل سازمان ملل کنار حامد اسماعیلیون ایستادم اما درست ندیدم که باهاش عکس بگیرم.
من دوست ندارم توی ویلاگم بنویسم که روزانه چند ساعت  اخبارها و تحلیلهای خبری را یک به یک مرور میکنم، برای من هرچیزی جایی داره و وبلاگم را برای این جور فعالیتها انتخاب نکردم.  
دوستان همدیگه را قضاوت نکنیم، چه بسا که من نوعی که تو وبلاگ یا پلتفرمهای دم دستم چیزی نمینویسم از شمای نوعی که از دیگران سوال میکنید فعال تر بودم یا شایدم نبودم. مهم اینه هرکسی مطابق وجدانش عمل کنه و من پیش وجدانم راحتم.

تغییر خوب

از این هفته بیشتر دارم میرم دانشگاه، قبلا گفته بودم که بزودی ازمایشهای خرگوشی شروع میشه. 

راستش تو این مدت اتفاق خاصی نیافتاده که بخوام در موردش بنویسم. مهمترین اتفاق این روزها جابجایی هست که اون را هم گفته بودم. یک اپارتمان تو بروکلین دیدیم، تقریبا دوبرابر قیمتی که الان میدیم، خود کوچه و خیابونش بد نیست اما بین دو محله جودها و مسلمونهای پاکستان و افغانستانه. البته تو اون محله ها نیست اما برای رسیدن به مترو باید بریم داخل یکی از این دو محله. یادتونه ما یک مدت کوتاه تو محل جوددهای ارتودکس زندگی کردیم و رسما از اونجا فرار کردیم. جودهای این منطقه ارتودکس نیستن و محله اروم و تمیز بنظر میرسه اما امان از محله مسلمونها. خیلی فقیرانه و ضعیف هست. خلاصه چاره ای نیست فکر کنم هرجایی بریم همین وضع باشه. حتی مثلا دوستی داریم که نزدیک به امپایر استیت اپارتمان یک خوابه داره. فکر میکنم کلا ۶۰ متر باشه ولی اجاره اش ۵۵۰۰ دلاره. و با وجود این اجاره باز هم محل اونها بد حساب میشه چون خیلی شلوغ و پر سر و صدا هست و کلی بی خانمان تو منطقه اشونه. خلاصه زندگی تو نیویورک عین یک زهر شیرینه( مثال دیگه ای تو ذهنم نیومد) هم نمیتونی دل بکنی هم باید با وضعیت خونه ها کنار بیایی. 
خونه درحال حاضر ما ۱۰۰ سالش هست. یک استودیو ۳۰ متری. بین محله چینیها و مکزیکی ها. خود خونه و ساختمونش  با وجود کوچیک بودنش خیلی خوبه و دلمون براش تنگ میشه. 
اپارتمانی که میریم حدودا ۹۰ متره، نسبتا بکی از بزرگترین اپارتمانهایی که ما تو نیویورک دیدیم. قصد داریم مبلمان و وسایل براش بخریم و ذوق این خریدها را داریم، خصوصا که بخشی از من به دکوراسیون  و تزیینات خونه علاقه داره و سلیقه خاص خودش را داره. من مینیمال پسندم. یعنی خیلی به وسایل پرتجمل علاقه ندارم. تصمیم دارم مبلمان و فرش سفید بخرم. و میزها هم چوب طبیعی یا روشن باشه. البته امسال سمت تعویض وسایل اشپزخونه و میز ناهار خوری نمیریم. من رسیدم ایستگاه. فعلا

تغییر خونه

خوب فصل ازمایشهای منم شروع شد و مترو سواری و بالطبع بهترین زمان برای نوشتن. دارم میرم دانشگاه مصاحبه با یک دانشجو، یادش بخیر اولین باری که من رفتم پیش استادم تا منرا برای ازمایشگاهش قبول کنه. 

خوشبختانه استرسهای اولیه کار با اون پروفسور تو استرالیا و اینکه چطور کار را هندل کنم برطرف شده و دارم میافتم رو غلطک. شاید هم بهتره بگم کارها را میندازم به روش و سیستم خودم.
دیگه اینکه من و راستین تصمیم جدی گرفتیم که خونه را عوض کنیم، بین بروکلین و منهتن گیر کرده بودیم. منهتن از این نظر خوبه که پات را میذاری بیرون چندقدم پیاده روی و میرسی به اب، چند قدم دیگه راه میری میرسی به سنترال پارک، خیابونهای شلوغ و پر رفت و اومد. اما هزینه اجاره خونه خیلی بالاست. یعنی عملا اگه هردو کار خوب داشته باشیم، نصف درامد ماهیانه امون را باید بدیم تا یک اپارتمان دوخوابه کوچیک تمیز اجاره کنیم. زیر این قیمت ممکنه اپارتمان پیدا بشه اما قدیمی و کهنه و تاریک و بدون نوره. اینرا درنظر بگیرید که ساختمونها ممکنه خیلی بهم نزدیک باشه که نمای پنجره شما میشه ساختمان دیگه( مثل بعضی اپارتماتهای تهران) و خونه های قدیمی هم پنجره های خیلی کوچیک دارن و اکثر ساختمونها تو نیویورک هم قدیمی ان. خلاصه تصمیمون شد یک اپارتمان تقریبا مثل اپارتمانهای ایران که تمیز هستن اما تو بروکلین اجاره کنیم، اینرا بگم تو نیویورک همچین اپارتمانی لاکچری و عالی حساب میشه( البته درحد قشر متوسط) کاری به اپارتمانهای میلیونی مخصوص پولدارها که تو فیلمهای هالیوودی میبینیم ندارم. تا مترو به ایستگاه نرسیده بگم، خبرهای مهسا را ما و ایرانیهای اینطرف جدی دنبال میکنیم، متاسفانه راستین هنوز کار دلخواهش را پیدا نکرده و فعلا مشغول کار موقته.