این روزها حس خوبی به پست داک ندارم، با اینکه اگاهانه پست داک را بر اساس شرایطم انتخاب کردم اما با تموم شدن phd دست ودلم به ازمایشها نمیره، پست داک گزینه خوبی بنظر میرسید درزمان انتظار برای کارت گرین کارت، و پروسه بچه داری، که میتونست با کلی پژوهش و نو اوری همراه باشه، اما اول از همه این انتظار گرین کارت خارج از طاقتم شده، دوم انگار که پروسه بچه دار شدن هم قراره بیافته تو دست انداز که حال دردسرهاش را ندارم، سوم وقتی میبینم مقاله های قبلیمون که همراه با دوسه تا نو اوری هست بعد سه سال هنوز چاپ نشده و هران احتمالش هست یکی از رو پوسترهامون متدمون را کپی کنه و مقاله چاپ کنه کلا رغبتم را به نواوری دارم از دست میدم چون با وجود fda سالها باید تو انتظار چاپ بمونم، قدر ندونستن استادم وسنگینی کارهای فیزیکی ازمایشها درحالی که میتونستم برم سرکار و پشت میز نشین بشم هم مزید علت شده. تنها حسنش زمان هست که هرموقع بخوام میرم و هرموقع بخوام میام، البته اینرا هم درنظر بگیرید که بیشتر از ۴۰ ساعت درهفته هم دارم کار میکنم.
دوسه ساعت بعد: خوب چاره ای نیست و حقیقتش اوضاع هم بد نیست. فقط من انتظاراتم بالا رفته. فعلا بهترین کار اینه که حسنهای کار را ببینم و بچسبم، مثل همین انعطاف زمانی، کار را بلد بودن و استرس کمتر. زندگی تو نیویورک یک مدت دیگه. اصلا همین که چیز بدی وجود نداره و همه چیز با شیب کم داره بسمت خوبی میره. همین عالیه، نه؟
اصلا اینها را بیخیال، عیدتون مبارک، اصل حالتون چطوره؟ ما روز و اول دوم عید فوق العاده ای داشتیم، تا اخر هفته کار و بار داریم ولی اخر هفته مهمون داریم، مطمئنم بازم خوش میگذره. عید شما چطور بوده؟